ر. اعتمادی: دیگر کسی کتاب نمی‌خواند

رحبعلی اعتمادی («ر. اعتمادی») متولد ۱۳۱۲ در تهران، از نویسندگان عام‌پسند در سال‌های پیش از انقلاب است. او سردبیر و نویسنده رمان‌های عاشقانه مجله اطلاعات جوانان در دهه ۱۳۵۰ بود. با نام مستعار «راما» هم آثاری را منتشر کرده.

رجبعلی اعتمادی، نویسنده رمان‌های عشقی و عام‌پسند: جز دخترها کسی در ایران کتاب نمی‌خواند

رجبعلی اعتمادی، نویسنده رمان‌های عشقی و عام‌پسند: جز دخترها کسی در ایران کتاب نمی‌خواند

فرستنده : آقای علی تبریزی

«تویست داغم کن» (۱۳۴۰)، «دختر خوشگل دانشکده من، ساکن محله غم» (۱۳۴۲)، «کفش‌های غمگین عشق» (۱۳۵۲) و «روزهای سخت بارانی» (۱۳۵۵) از رمان‌های پرخواننده او در سال‌های پیش از انقلاب است.

«هشت دقیقه تا برهوت» (۱۳۷۷) بر اساس حوادث دوران انقلاب، «چهل درجه زیر شب» (۱۳۷۸) و «عالیجناب عشق» (۱۳۸۱) از رمان‌هایی‌ست که او بعد از انقلاب منتشر کرده.

روزنامه «وقایع اتفاقیه» چاپ تهران با این نویسنده درباره ادبیات عام‌پسند و کاهش سرانه کتابخوانی در ایران گفت‌و‌گویی انجام داده است.

  • گفت‌و گو با رجبعلی اعتمادی

می‌خواهم نظر شما را درباره مفهوم واژه عامه‌پسند بدانم. تا به ‌حال شده از به‌ کار بردن این واژه درباره کتاب‌هایتان احساس بدی به شما دست دهد؟

رجبعلی اعتمادی – راستش بله. یکی از مشکلات ما در جامعه ادبی این است که با توجه به مخاطبان فراوان، بخشی از رمان‌های موجود (چه قبل و چه بعد از انقلاب)، امثال من اسیر تنگ‌نظری‌های برخی از افراد همین جامعه ادبی شدیم. تا آنجا که هر کسی بدون خواندن حتی یکی از کتاب‌های ما به خود اجازه اظهار نظر درباره کارمان را می‌دهد. در سال ۷۰ وزارت ارشاد وقت، به همه رمان‌هایی که همه را قبل از انقلاب نوشته بودم، مجوز چاپ داد و با وجود اینکه عده‌ای می‌گفتند این کتاب‌ها فاسدکننده و مخرب است، حتی یک سطر از آن‌ها هم کم و زیاد نشد. البته در سال‌های اخیر به کتاب‌های صاحب مجوز ارشاد هم اجازه چاپ نمی‌دهند یا می‌نویسند غیر‌ مجاز.

برخی منتقدان ادبیات عامه‌پسند در ایران معتقدند نویسندگان این ژانر از ادبیات ما حرف دل برخی مردم را آن‌گونه که مردم دوست دارند، مطرح می‌کنند اما کارکردی بیش‌ از این ندارند. گویی غایت ادبیات عامه‌پسند، «قصه شیرین‌ گفتن» است. انگار لقمه‌ای آماده و سرگرم‌کننده در لوای یک داستان خطی به مخاطب می‌دهد نه چیزی بیش‌ از این…

وقتی کتاب یک نویسنده در اروپا با یک میلیون تیراژ به فروش می‌رود، یعنی جامعه کار او را پسندیده است و از آن‌ به ‌بعد نام نویسنده برای مخاطب اهمیت پیدا می‌کند و هر کتابی به‌وسیله این نویسنده نوشته شود، مورد توجه قرار می‌گیرد. اگر به اروپا سفر کرده باشید حرف من را تأیید می‌کنید که کتاب‌ها در اروپا شکل دیگری دارند. در آنجا اسم نویسنده نصف صفحه جلد را اشغال می‌کند و اسم کتاب به صورت کاملاً ریز نوشته می‌شود، بنابراین، این مردم هستند که نویسنده، هنرمند و ورزشکار را انتخاب می‌کنند و این موضوع درباره کسی مانند تختی هم صادق است. دولت سعی فراوانی کرد به دلیل رویه سیاسی که تختی پیش گرفته بود، جلوی او را بگیرد اما مردم او را انتخاب کرده بودند، بنابراین روی واژه عوام‌پسند و غیر‌ عوام‌پسند که میراث ایدئولوژی‌بازهای جهانی است، باید خط کشید. حالا جهان درباره ادبیات به‌گونه‌ای دیگر فکر می‌کند. مردم‌اند که نویسنده را انتخاب می‌کنند و کتاب می‌خرند. در همین شرایط یکی از غم‌انگیز‌ترین دورانی که بر سر کتاب رفته است را در ایران تجربه می‌کنیم، حتی تا پنج سال پیش چاپ اول رمان‌های من پنج هزار نسخه بود اما امروز در کشوری که ۶۰ درصد افراد با سواد هستند، رمان‌های خیلی معروف در تیراژ ۸۰۰ یا ۹۰۰ [نسخه] به چاپ می‌رسند. از این تعداد هم بخش زیادی را دختران می‌خرند و به‌همین‌دلیل هم رمان‌نویس زن در جامعه زیاد شده است. دیگر کسی کتاب نمی‌خواند. مسئولان وزارت ارشاد باید از خودشان بپرسند چرا مردم کتاب نمی‌خوانند؟ آیا مسئولان مایلند مردم کتاب نخوانند؟ طبیعی است وقتی شما کتاب یک نویسنده را خواندید به نویسنده‌های دیگر هم توجه می‌کنید و حتی اگر او را سطح پایین بدانید به کتاب‌های سطح بالا‌تر مراجعه می‌کنید. ما در زمینه کتاب و روزنامه و مجله بسیار ضعف داریم.

شما آثار خودتان را در کدامیک از ژانرهای ادبی قرار می‌دهید؟

من عاشقانه‌نویسم. از سال ۴۵ این حس در من گسترش پیدا کرد که رمان عاشقانه بنویسم، چرا که عشق مفهومی ابدی است. چه در اروپا، چه در آمریکا و چه در ایران خودمان اگر رمانی بنویسید که در آن رد پایی از عشق نباشد، آن رمان فراموش خواهد شد.

مردم به من می‌گویند «عالیجناب عشق»، چون من عشق را به مردمی که در یک دوره آن را فراموش کردند شناساندم. سعدی می‌گوید: «چنان قحطسالی شد اندر دمشق، که مردم فراموش کردند عشق». در داستان من اصلاً مسائل جنسی وجود ندارد اما عده‌ای گمان می‌کنند چون از عشق حرف می‌زنم پس قصه‌هایم ریشه در مسائل جنسی دارند.

گمان می‌کنم در طول این ۱۲ سالی که کتاب‌های من به کلی ممنوعیت چاپ داشت، از روی برخی آثارم بیش از ۱۵۰ هزار نسخه به صورت قاچاق فروش رفت و جالب اینکه من نویسنده نمی‌دانم چه کسی آن را چاپ و چه کسی آن را وارد بازار کرده است. شاید آن آدم با پول آثاری که من نوشته‌ام کاخ ساخته باشد اما من ۱۴ سال است پراید سوارم. البته به این مسائل فکر نمی‌کنم، چون اتومبیل به انسان شخصیت نمی‌دهد و این انسان است که به اتومبیلش تشخص می‌دهد. در دورانی که از نظر مالی شرایط مساعدی داشتم بی‌ ام‌ و سوار می‌شدم. من هم می‌توانستم به خارج از کشور بروم. من آدم مخاطب‌سازی هستم و می‌توانستم در رادیو، تلویزیون و ماهواره فعالیت کنم و پیشنهادهای زیادی هم به من شد اما راستش را بخواهید من بدون ایران هیچم. وقتی برای دیدن بچه‌هایم به خارج از کشور می‌روم، بیش از یک ماه نمی‌توانم آنجا بمانم و سؤالم این است: حالا که در ایران زندگی می‌کنم چرا به‌ خاطر گذشته این همه از من انتقام‌جویی می‌کنید؟ مگر من سیاسی‌ام؟ من فقط یک نویسنده‌ام.

شما به عنوان یک نویسنده مطرح و مورد علاقه نسل جوان چه کتاب‌هایی را به خوانندگان پیشنهاد می‌کنید؟

از خودم «عالیجناب عشق» و «آبی عشق» را که الان در بازار هم هست پیشنهاد می‌کنم. «بامداد خمار» اثر خانم فتانه حاج‌سیدجوادی هم کتاب خوبی است. کتاب «جای خالی سلوچ» نوشته محمود دولت‌آبادی نیز کتاب خواندنی است. از نویسندگان خارجی کتاب «زنگ‌ها برای که به صدا درمی‌آیند؟» اثر ارنست همینگوی و کتاب «آنا کارنینا» که از بهترین نوشته‌های تولستوی است.