روز جهانی کتاب و قصه‌ی پرغصه‌ی نشر و کتاب در ایران

نشر کتاب در ایران سال‌هاست که در وضعیتی بحرانی قرار دارد. به ویژه کاهش تیراژ سخت نگران‌کننده است. به نظر کارشناسان دخالت دولت نه تنها مشکلات نشر را برطرف نکرده، بلکه فشار بیشتری بر بازار کتاب وارد آورده است.

۲۳ آوریل روز جهانی کتاب و حقوق مولف است

۲۳ آوریل روز جهانی کتاب و حقوق مولف است

فرستنده : آقای علی تبریزی

سازمان یونسکو در سال ۱۹۹۵ روز ۲۳ آوریل (معمولا سوم و امسال چهارم اردیبهشت) را روز جهانی کتاب و حقوق مولف (کپی رایت) اعلام کرد.

وضعیت نشر و کتاب ارتباط مستقیمی با جامعه و شرایط اجتماعی کشور دارد و بیش از هر چیز با شرایط سیاسی و فرهنگی جامعه در پیوند است. این بدین معنی است که در جامعه‌ای که از نزدیک ۴ دهه پیش دستخوش التهاب و بحران است، نمی‌توان اوضاع فرهنگی متعادلی انتظار داشت.

افزون بر این در ایران از دیرباز صنعت نشر دچار مشکلات ساختاری بوده که در هر دوره‌ای به گونه‌ای آشکار شده و بر وضعیت کتاب تأثیر گذاشته است. از زمان انقلاب سال ۵۷ تا امروز بر این مشکلات دم به دم افزوده شده و امروز ابعادی نگران‌کننده پیدا کرده است.

بیشتر بخوانید: نشر ایران در سال ۹۴؛ ادامه بحران و کاهش تیراژ

سه ضلعی نشر و دردسر “ضلع چهارم”

کارشناسان حوزۀ نشر را به صورت یک سه ‌ضلعی در نظر می‌گیرند، شامل: تولیدکنندگان معنوی و مادی (از نویسندگان و مؤلفان تا کارکنان و کارگران چاپ)، عرضه‌کنندگان، (از ناشران و توزیع‌کنندگان تا کتابفروشان) و مصرف‌کنندگان (خریداران کتاب). این سه ضلعی در اقتصادی سالم و طبیعی می‌تواند به صورت متوازن و خودگردان کار کند، اما در ایران دولت نیز وارد این چرخه شده و با دخالت خود یک ضلع یا بازوی چهارم به آن افزوده است.

گفته می‌شود که ایران در بخش تولید کتاب کمبود جدی ندارد، به این معنی که دست‌اندرکاران تولید، چه به صورت مؤلف و مصحح و طراح و چه به شکل کارکنان عرصه چاپ و صحافی به خوبی پاسخگوی نیازهای جامعه هستند. در سال‌های گذشته به ویژه عرصه تألیف شاهد پیشرفت‌هایی چشمگیر بوده است. بر شمار نویسندگان و مترجمان خبره افزوده شده، ویرایش متن کتاب اهمیت پیدا کرده و ویراستاران زیادی به شکل حرفه‌ای مشغول به کار شده‌اند.

اما به گفته کارشناسان دو رکن دیگر نشر به نابسامانی‌های زیادی دچار آمده‌اند: چاپ و توزیع، شامل عرضه کتاب در کتابفروشی‌ها با کمبودهای جدی روبروست. مخاطبان نیز به شدت رو به کاهش هستند، که بازتاب آن را می‌توان به روشنی در پایین آمدن تیراژ کتاب دید.

نابسامانی‌های ساختاری نشر

پس از انقلاب بسیاری از امکانات نشر، مانند چاپخانه‌های بزرگ و کاغذ، در اختیار دولت قرار گرفت و دولت بنا به سرشت ایدئولوژیک یا “دینی” نظام، به جای توزیع عادلانه و سنجیده‌ی این امکانات، از آنها به حالت “رانت” برای حمایت از ناشران “خودی” استفاده کرد. بیشتر ناشران خصوصی و “نهادی” که از امکانات دولتی برخوردار شدند، به چاپ کتاب‌های سفارشی و تبلیغاتی پرداختند که به موازین بازار اعتنایی نداشتند.

بودجه کلانی که باید صرف گسترش کتاب‌خوانی در میان مردم شود، در اختیار ناشران وابسته و در خدمت اهداف تبلیغی نظام قرار گرفت. دولت هم با سخاوت به “ناشران خودی” سهمیه کاغذ داد و هم پس از نشر کتاب، سهمیه‌ای به میزان مثلا ۲۵ درصد از کتاب‌های آنها را برای عرضه در کتابخانه‌ها و سایر “مراکز فرهنگی” خریداری کرد.

تا امروز با خرج بودجه‌ای کلان، کتاب‌های بیشماری منتشر می‌شوند و رایگان یا به بهای بسیار ارزان پخش می‌شوند. ارزش محتوایی این کتاب‌ها صفر است؛ بیشتر آنها در خدمت ترویج خرافه و دروغ هستند، بگذریم از این که کمتر کسی آنها را می‌خواند. از طرف دیگر دولت برای حمایت از ناشران مستقل و سرپا نگه داشتن کتابفروشی‌ها نه تنها کاری نکرد، بلکه با انواع فشارها آنها را به زانو در آورد.

بدین سان دخالت دولت گردونه نشر را به هم ریخت و آن را از حالت عادی و طبیعی خارج کرد. عوارض این وضعیت نابهنجار برای هرکسی مشهود است: با وجود رکود بازار، تولید کتاب بسیار بالا و بیش از حد تقاضاست، که البته بخش بزرگی از آن کالاهای بنجل و غیرمفید است. کتاب‌هایی هستند که نه از نظر محتوا و نه از نظر شکل و ظاهر کمترین جذابیتی ندارند و نمی‌توانند به هیچ مخاطبی جواب بدهند، اما همچنان به طور انبوه تولید می‌شوند، زیرا رژیم برای خودنمایی و “آمارسازی” به آنها نیازمند است.

از نیمه دهه ۱۳۷۰ شمار ناشران و همچنین میزان تولید کتاب به شدت افزایش یافت؛ اما امکانات توزیع و عرضه کتاب رشد زیادی نکرد. بیش از ۱۲ هزار ناشر وارد بازار کتاب شدند که بیشتر آنها را نمی‌توان حرفه‌ای دانست. گفته می‌شود که نیمی از این ناشران سالانه تنها یکی دو کتاب منتشر می‌کنند، آن هم با این هدف که “پروانه نشر” آنها لغو نشود. گمان می‌رود که تنها یک دهم ناشران رسمی ایران، سالانه بیش از ۲۰ عنوان منتشر می‌کنند.

کتابفروشی در شمال شهر تهران

کتابفروشی در شمال شهر تهران

عرضه و توزیع کتاب

به نظر بسیاری از کارشناسان نارسایی توزیع بدترین عیب و مهمترین کاستی در بازار نشر ایران است، یعنی کتاب پس از چاپ به صورت درست و مناسب به دست مخاطب نمی‌رسد. توزیع کتاب در ایران به شکل کهنه و به شیوه‌ای ناکارآمد صورت می‌گیرد که پاسخگوی بازاری به این بزرگی نیست. دولت برای “انتشارات” خود شبکه توزیع مجهزی دارد که بازوهای آن تا دورترین نقاط کشور می‌رسند. شبکه توزیع کتاب‌های آموزشی نیز کمابیش مناسب با نیازهای کشور کار می‌کند.

در بخش خصوصی شبکه توزیع کتاب بیشتر زیر نفوذ ناشران بزرگ است و تنها کتاب‌هایی را به بازار می‌رساند که از آنها سود بیشتر و فوری عاید شود. کتاب‌های بسیاری هستند که با زحمت زیاد فراهم می‌شوند، اما از محدوده بازار رسمی کتاب در مرکز پایتخت بیرون نمی‌روند.

اماکن عرضه و فروش کتاب نیز محدود است. تعداد عنوان‌های کتاب در سال ۱۳۹۳ به نسبت سال ۱۳۷۳ هفت برابر شده، اما مقدار و امکان عرضه، یعنی شمار توزیع‌کنندگان و کتابفروشی‌ها رشد بسیار کمی داشته است. در ایران شمار کتابفروشان که باید چند برابر ناشران باشد، بسیار کمتر است. تازه بسیاری از آنها تنها “کتابفروش” اسمی هستند، یعنی در کنار کتاب، نوشت‌افزار و کالاهای دیگری عرضه می‌کنند تا بتوانند به این کسب ادامه دهند.

فضای عرضه کتاب بسیار اندک است و ویترین کتابفروشی‌ها بسیار کوچک. هر کتابی تنها برای چند روز یا حتا چند ساعت روی بساط یا در ویترین جا می‌گیرد و به سرعت جای خود را به کتاب‌های تازه‌تر می‌دهد.

به خاطر فروش پایین و مخارج زیاد، کتابفروشی‌ها به شدت زیر فشار هستند و برای بقا به کارهایی دست می‌زنند که در درازمدت به زیان نشر تمام می‌شود، مانند عرضه و فروش کتاب‌های “غیرمجاز” که سود بیشتری نصیب آنها می‌کند، اما به کل صنعت چاپ لطمه می‌زند یا دادن تخفیف‌های بالا که فشار بیشتری بر ناشر وارد می‌کند.

بیشتر بخوانید: «کتاب‌فروشی در ایران کار عبثی است»

پیامدهای سنگین اقتصادی

رکود در بازار کتاب، عواقب اقتصادی سنگینی دارد که لاجرم نارسایی‌های اجتماعی و فرهنگی را نیز به دنبال می‌آورد:

کتابفروشان از پس مخارج برنمی‌آیند و به ناچار کتابفروشی‌ها تعطیل می‌شوند؛ بسیاری از شهرها و حتی برخی از مراکز استان‌ها از کتابفروشی‌های مناسب و فعال محروم هستند؛

ناشران زیان می‌بینند، انبارها از کتاب‌های “برگشتی” انباشته می‌شوند، سرمایه راکد می‌ماند و روز به روز نحیف‌تر می‌شود؛

با ورشکستگی ناشران و دلسردی آنها از سرمایه‌گذاری در بازار کتاب، زیرساخت‌های نشر که در طول سالیان مدید و با زحمت زیاد شکل گرفته‌اند، تضعی می‌شوند؛

با زیان‌دهی نشر، گردش مالی مختل می‌شود و با تأخیر در اجرای تعهدات مالی، عده زیادی از کار نشر دست می‌شویند. مؤلفان و آفرینندگان آثار دستخوش فقر و فاقه می‌شوند و گاه از ناچاری به حرفه‌های دیگری روی می‌برند؛

تولیدکنندگان، کارکنان و نیروی متخصص صنعت چاپ که زیان‌های پیاپی را متحمل می‌شوند، سرانجام از این حرفه کنار می‌کشند و فرصت‌های شغلی بیشماری از دست می‌روند.

عوارض دیگر رکود بازار کتاب

با رکود صنعت چاپ، اخلاق حرفه‌ای آسیب می‌بیند و نوعی “بازار سیاه” شکل می‌گیرد. پدیده‌های ناسالمی رواج می‌یابد که آسیب‌های فرهنگی آنها را نمی‌توان نادیده گرفت:

انتشار کتاب به خرج مؤلف: شاعران و نویسندگان جوان که شانسی برای یافتن ناشر ندارند، کتاب‌های شعر و نثر را به خرج خود منتشر می‌کنند و به بازار می‌فرستند. در ایران هر ماه صدها عنوان کتاب منتشر می‌شود که هیچ مبنای حرفه‌ای ندارند.

کتاب‌سازی یا رواج کتاب‌های تقلبی: ناشر برای پایین آوردن خرج نشر، کتابی پرطرفدار را بدون پرداختن حق تألیف به شکل غیرمجاز به بازار می‌فرستد. این بویژه در ترجمه آثار ادبی نویسندگان مشهور خارجی رواج دارد.

رواج کتاب‌های لوکس: کتاب‌هایی که در قالبی بسیار شیک و فاخر برای افراد توانگر تولید می‌شوند و معمولا نه برای خواندن بلکه برای رونق دادن به کتابخانه‌های لوکس هستند.

شگرد دیگر ناشران برای دور زدن مؤلفان آن است که یک کتاب “نایاب” را با شکل و شمایلی تازه و اغلب با نام یک مترجم یا نویسنده گمنام به بازار می‌فرستند. بسیاری از این کتاب‌ها توسط ناشران گمنام یا در شهرستان‌هایی منتشر می‌شوند که هیچ نظارتی بر کار نشر وجود ندارد. در اینجا هم مؤلف و هم ناشر اصلی کتاب زیان می‌بینند و تا بخواهند شکایت کنند، هزاران نسخه از کتاب “غیرمجاز” به فروش رفته است.

کتابخانه سیار، ابتکاری برای رساندن کتاب به روستاها و شهرهای دور

کتابخانه سیار، ابتکاری برای رساندن کتاب به روستاها و شهرهای دور که در آنها حتا یک کتابفروشی فعالیت ندارد.

روشن است که ناشران خوش‌نام و معتبر از این شیوه‌ها دوری می‌کنند و طبعا زیان زیادی متحمل می‌شوند. نشر غیرمجاز آفتی تازه در بازار کتاب ایران است که هم مؤلفان واقعی و هم ناشران معتبر را به ستوه آورده است.

“اتحادیه ناشران و کتابفروشان تهران” از کتابفروشان عضو خود خواسته است که از شیوه‌های تقلب‌آمیز نشر دوری کنند؛ اما تکثیر چندباره و غیرقانونی، بدون رعایت حق مؤلف و ناشر، ادامه دارد، به ویژه آن که بسیاری از ناشران گمنام عضو “اتحادیه” نیستند و می‌دانند که رسیدگی حقوقی به جرم آنها تقریبا غیرممکن است.

مخاطبان یا مشتریان کتاب

در ایران مشتریان کتاب مدام کمتر می‌شوند و شمارگان (تیراژ) به سطحی رسیده که کارشناسان برای جامعه‌ای زنده و پویا نامناسب می‌دانند. چیزی که این پدیده را تقویت می‌کند، افزایش دایمی بهای کتاب است که کم کم کتاب را به کالایی لوکس تبدیل می‌کند.

در سال‌های پیش از انقلاب بیشتر کتاب‌ها در چاپ اول حداقل ۳۰۰۰ تیراژ داشتند، که بسیاری آن را برای جامعه‌ای بالای ۳۰ میلیون جمعیت اندک می‌دانستند. امروزه در جامعه‌ای بالای ۷۰ میلیون کتاب‌هایی با تیراژ ۲۰۰ یا ۳۰۰ نسخه منتشر می‌شوند.

پایین آمدن تیراژ کتاب تابعی از ناچیز بودن سهم کتاب در “سبد خرید خانوار ایرانی” است و به گفته کارشناسان دلایل زیادی دارد که به برخی از آنها اشاره می‌شود:

نبود فرهنگ مطالعه: در جوامع پیشرفته، مردم اوقات فراغت، در تعطیلات و استراحت، یا زمان‌های انتظار در اتوبوس و مترو یا ادارات را با خواندن کتاب‌پر می‌کنند. در جامعه ایران، این رفتار به صورت عادت در نیامده و هنوز “درونی” نشده است.

برخی یادآوری می‌کنند که ایران در اساس جامعه‌ای شفاهی است، که در طول تاریخ هیچگاه برای مطالعه ارزش زیادی قائل نبوده و فرهنگ زبانی یا سینه به سینه منتقل شده است. آنها اشاره می‌کنند که تا امروز در بسیاری از خانه‌ها حتا یک کتاب نیست و افراد به ندرت کتابی به دست می‌گیرند.

در ایران امروز ساختارهای اجتماعی سخت دگرگون شده و ارزش‌های انسانی و اخلاقی آسیب دیده‌اند. به طور کلی مطالعه و دانایی مزیت شمرده نمی‌شود. لایه‌های توانگر، به ویژه از نوع نوکیسه، بیشتر با خرید کالاهای مصرفی لوکس فخر می‌فروشند تا با خرید کتاب و رفتن به کتابفروشی. در قطب مقابل آنها لایه‌های محروم به ندرت توان خرید کتاب دارند. خریدار اصلی کالاهای فرهنگی، از جمله کتاب، طبقه متوسط جامعه است. وقتی این طبقه در ایران بی‌رمق است، طبعا کتابخوانی هم راکد می‌ماند.

در ایران عضویت در کتابخانه هنوز به رسمی همگانی بدل نشده

در ایران عضویت در کتابخانه هنوز به صورت یک عادت همگانی در نیامده است

رشد رسانه‌های مجازی: عادت‌های مطالعه تغییر کرده است. در غرب هم مردم دیگر کمتر از گذشته به شکل سنتی کتاب می‌خوانند. مردم به ویژه جوانان بخش بزرگی از ساعات فراغت خود را در اینترنت یا “فضای مجازی” می‌گذرانند. گفته می‌شود که امروزه ۴۵ میلیون ایرانی در شبکه‌های اجتماعی حضور دارند یا میزان حضور در شبکه‌هایی مانند وایبر یا تلگرام بسیار بالاست.

بیشتر بخوانید: پیامدهای “فرهنگ پایین مطالعه” در ایران برای ناشران

مانع نظارت دولتی یا سانسور

سانسور یا ممیزی عاملی است که بی‌تردید در رویگردانی مردم از مطالعه مؤثر است و آنها را به ویژه نسبت به بازار کتاب‌های “مجاز” بدگمان می‌کند. بارها دیده شده که خریداران به دنبال چاپی قدیمی و “سانسورنشده” از یک کتاب هستند. سانسور به اعتماد خواننده آسیب می‌زند. خواننده بی‌میلی خود به مطالعه را چنین توجیه می‌کند که خواندن کتاب‌های سانسورشده فایده دارد؟

ممیزی که برای خود دم و دستگاهی عظیم با کارمندانی بیشمار به هم زده، بخش بزرگی از هزینه وزارت ارشاد را صرف سانسور و محدود کردن آزادی بیان می‌کند و تیشه به ریشه‌ی کتابخوانی می‌زند. بودجه ای که باید به یاری نشر برود تا کتاب با کیفیت خوب و بهای مناسب به دست شهروندان برسد.

از زمان به روی کار آمدن دولت روحانی و سرپرستی علی جنتی بر وزارت ارشاد، ممیزی ضبط و ربط بهتری یافته و دست کم با سرعت بیشتری به “بررسی” کتاب‌ها می‌پردازد.