نجابت در سینما معنی ندارد

محمد تنگستانی، شاعر و روزنامه نگار است. او که تجربه‌ی همکاری با نشریات متعدد هنری و اجتماعی در ایران را در کارنامه‌ی خود دارد، نویسنده‌ی کتاب‌هایی مانند “امیر زهرا” و “شهروند جهان” است و در دو سال گذشته به صورت تخصصی در حوزه‌ی سانسور و خودسانسوری کار کرده است.

با توجه به موضوع پرونده‌ی ویژه‌ی این شماره از خط صلح، با آقای تنگستانی گفتگویی داشتیم و از وی در مورد میزان موفقیت سینمای ایران، محدودیت‌های موجود برای زنان و وضعیت سانسور و خودسانسوری در آن پرسیده‌ایم. این روزنامه ‌نگار سی‌و‌چهار ساله بر این باور است که در ایران حجاب زنان برای سینماگران به امری عادی تبدیل شده است و در پاسخ به سوالی پیرامون رویکرد اخیر کیانوش عیاری که به دلیل سخت‌گیری‌های بسیار گفته است دیگر در چنین وضعیتی فیلم نخواهم ساخت، می‌گوید: “باید دید با گذشت زمان آقای عیاری برای این‌که به هدف خودش برسد چه مبارزاتی می‌کند. اگر آقای عیاری برفرض بتواند تعدادی دیگر از کارگردان دگراندیش را با خود هم‌صدا کند و یا حمایت بازیگران زن را جلب کند، آن وقت است که می‌شود به این گفته خیلی جدی‌تر نگاه کرد”.

سینمای ایران‌ در سال‌های گذشته موفقیت‌های جهانی داشته است، چقدر این سینما را می‌توان سینمایی موفق نامید؟ سینمای ایران چه موفقیتی داشته است؟

فرستنده: خانم دیانا بیگلری فرد

سینمای ایران موفقیتی نداشته‌ است. اگر موفقیت و دریافت جوایزی بوده، تنها در دو الی سه کارگردان خلاصه می‌شود. این دو الی سه نفر اقلیت سینمای ایران هستند. وقتی در مورد موفقیت سینمای یک کشور حرف می‌زنیم و می‌خواهیم آماری نگاه کنیم، قاعدتاً نمی‌توان بدنه‌ی اصلی سینما را مدنظر قرار نداد و به سراغ بخشی برویم که به فکر ما نزدیک‌تر و یا برای ما جذاب‌تر است. به باور من فیلم‌های سفارشی و کارگردان‌های هم‌صدا با تفکرات ایدئولوژیک، از لحاظ آماری بدنه‌ی اصلی آن سینما هستند؛ نه امثال اصغر فرهادی و عباس کیارستمی و یا جعفر پناهی. با این تعریف اولیه از بدنه‌ی سینما، حالا ما بیاییم فیلم‌هایی را که در بدنه‌ی اصلی ساخته و عرضه می‌شوند، از لحاظ کیفی در کنار سینمای جهان که نه، در کنار سینمای بالیوود بگذاریم؛ بعد مجدد این پرسش را مطرح کنیم. ببینید چقدر مقایسه‌ی سینمایی ایران حتی با سینمای بالیوود مضحک است. در یک شکل و ظرف کلی بدون در نظر گرفتن استثنا‌ءها، سینمای ایران، سینمای رانت‌های تفکری و پول‌های دولتی و انتظارات حکومتی است که بدنه‌ی اصلی را تشکیل داده است. حتی آن اندک فیلم‌ها و کارگردان‌های دگراندیش هم باز در چهارچوب وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مجوز ساخت فیلم می‌گیرند. فیلم‌هایی را می‌سازند که بر محور تفکری حکومت ایران باشد. وقتی کارگردانی مجبور به دریافت مجوز برای فیلم است، مجبور به خودسانسوری و دیگرسانسوری می‌کند. حکومت ایران به انسانیت و آزادی زنان در نحوه‌ی پوشش هیچ احترامی نمی‌گذارد. چطور می‌توان این سینما را برفرض در کنار سینمای فرانسه گذاشت. مضحک است.

به نظر شما مسئله‌ی موقعیت زنان از جمله مسئله‌ی حجاب و خلق فضاهای به دور از رئالیسم خصوصاً در روابط زوجین یا خانواده‌ها را چقدر می‌توان عاملی جدی در عدم موفقیت سینمای ایران دانست؟

حجاب زنان برای سینماگران به امری عادی تبدیل شده است و بازیگران زن در سینمای ایران برخلاف سینمای دنیا فقط از فن بیان استفاده می‌کنند. اجازه و توانایی بازی با بدن و یا حتی بهره‌مندی از اندام خود را برای شکل گیری شخصیت و بازی خود ندارد. به دلیل محدودیت‌ها و سانسور‌ها هیچ بهره‌ای از بدن خود برای ایفای نقش نمی‌برند. از زیبایی و بدن خود نمی‌توانند استفاده کنند. به عنوان مثال زن نمی‌تواند موهای زیبا و بلندش را نشان بدهند و برای بازی بهتر از آن استفاده کند. اگر گفت‌وگو‌های زنان بازیگر در سینمای ایران را بخوانید، متوجه می‌شوید اغلب به نجابت در سینما و بازیگری “اعتقاد” دارند. کلمه‌ی اعتقاد بار معنایی در مذهب دارد. پشت آن خودسانسوری پنهان شده است. اغلب بازیگران زن حتی خودشان نسبت به این سانسور واقف نیستند. برخی که فکر می‌کنند بازیگری یعنی نجابت. این کلمه احمقانه است. به جای این‌که بروند مطالعه کنند، از بدن خود استفاده کنند، به سیستم سانسور کمک می‌کند.

شما فکر می‌کنید چند درصد از زنان بازیگر در سینمای ایران دغدغه‌ی عدم حجاب و یا عدم سانسور را دارند؟

این موضوع با گذشت زمان و فشارهای ایدئولوژیک به یک باور و عادت تبدیل شده است. از چنین فضا و سینمایی، قاعدتاً نمی‌توان انتظار زیاد داشت. با گذشت چند دهه مخاطب هم به این گونه دیدن عادت کرده است. برایش غیرعادی نیست که زن بازیگر در اتاق خواب با چه پوششی است.

جدیدترین ساخته‌ی کیانوش عیاری، یعنی فیلم “کاناپه”، به دلیل استفاده‌ی بازیگران زن آن از کلاه گیس در جشنواره‌ی فیلم فجر حضور نداشت و وضعیت اکران آن هم مشخص نیست. آقای عیاری اخیراً در گفتگویی گفته است که دیگر هیچ فیلم سینمایی نمی‌سازد که در آن خانم‌ها -چه در خلوت خودشان چه در مقابل محارم- روسری به سر داشته باشند. اقدام آقای عیاری در فیلم کاناپه و رویکرد ایشان در این خصوص، چقدر می‌تواند در برداشته شدن چنین مانعی در سینمای ایران راهگشا باشد و به نظر شما آیا اساساً امکان تغییری وجود دارد؟

این گفته‌ی کیانوش عیاری قابل احترام است. مخالفت با حجاب اجباری خوب است. انتخاب در نحوه‌ی پوشش، ابتدایی‌ترین حق هر فرد است. این‌که آقای عیاری تصمیم گرفته‌اند به شعور مخاطب و خودشان احترام بگذارند، بدون تردید قابل احترام است. اما از حرف، تا رسیدن به نتیجه‌ای مطلوب فاصله‌ی زیادی وجود دارد. این‌که آقای عیاری گفته‌اند تا زمانی که آزادی نداشته باشند نمی‌خواهند فیلمی بسازند، برای مدتی سوژه‌ی خوب و داغ رسانه‌ای شد؛ دستشان هم درد نکند، حداقل ما چند گزارش و یادداشت نوشتیم. اما باید دید این تصمیم و حرف چه کمکی به سینما می‌کند. این‌که کیانوش عیاری فیلم بسازد و یا نه، ضربه‌ای به سینمای ایران که سینمایی کاملاً دولتی است، نمی‌زند. آن‌ها اتفاقاً می‌خواهند امثال عیاری و تقوایی و بیضایی فیلم نسازند. آن‌ها هم، خوب، نمی‌سازند. این‌طوری میدان برای کارگردان‌های دولتی بازتر است. اگر بگویم کیانوش عیاری باید فیلم بسازد و با سانسور خودش را وقف بدهند و یا سانسور را دور بزند، حرف احمقانه‌ای‌ست. قاعدتاً هیچ کس این انتظار را از من نخواهند داشت و خودم هم هرگز این را نمی‌گویم. اما اگر این گفته‌ی آقای عیاری فقط در یک شعار و آرمان هم باقی بماند، اهمیتی ندارد. خوب نسازد. باید دید با گذشت زمان آقای عیاری برای این‌که به هدف خودش برسد-که ساخت فیلم‌های است که در آن به شعور مخاطب احترام بگذارد-، چه مبارزاتی می‌کند. اگر آقای عیاری برفرض بتواند تعدادی دیگر از کارگردان دگراندیش را با خود هم‌صدا کند و یا حمایت بازیگران زن را جلب کند و همگی بگویند ما هم تا زمانی که مجبور به رعایت حجاب اجباری باشیم حاضر به بازی در فیلم و سریال‌ها نیستم، آن وقت است که می‌شود به این گفته خیلی جدی‌تر نگاه کرد و آن را آنالیز کرد. در واقع تا این‌جا فقط سوژه‌ی خبری بوده و بس.

گفته می‌شود در سال‌های اخیر مهاجرت بازیگران زن ایرانی در مقایسه با یکی-دو دهه قبل‌تر و هم‌چنین مردان افزایش داشته است. با توجه به این‌که وضعیت سانسور و موقعیت زنان در سینما در این چند دهه تغییر چندانی نکرده، دلیل افزایش این مهاجرت‌ها را چه می‌دانید؟

در سینما هر کسی که یک دوره بازیگری گذرانده باشد و چند سکانس و یا پلان بازی کرده باشد، در تعریف کلی بازیگر معنی می‌شود. اگر قرار باشد آن‌ها را هم بازیگر بدانیم، بله مهاجرت‌ها زیاد بوده؛ اما اگر بخواهیم بر اساس کارنامه و توانایی در بازی حرف بزنیم، در سه دهه‌ی گذشته سه الی چهار بازیگر موفق در سینمای ایران، بیش‌تر نبوده‌اند که از کشور خارج شدند، باز نگشته‌اند و موفقیتی پیدا کردند. موفق‌ترین آن‌ها خانم گلشیفته فرهانی است. مابقی مهاجرت کرده‌اند اما به هزار دلیل مثل عدم توانایی در هنر بازیگری و یا عدم تسلط بر زبان غیر فارسی، موفق به حیات در سینمای غیر ایرانی نشدند. رفتند به سراغ کارهای دیگر و با رویای بازیگری و سالی یک یا دو عکس یادگاری با مخاطبینی که به هزار آدرس و نشانه آن‌ها را شناخته‌اند، دلشان را خوش کردند. این گونه نگاه کردن به سانسور و سینما و هنر مضحک است. هر کسی که دو پلان بازی کرد که بازیگر نیست. اگر قرار است ما با سانسور و خفقان در ایران مبارزه کنیم، باید کمی جدی‌تر برخورد کنیم. حکومت جمهوری اسلامی در سه دهه‌ی گذشته سرمایه گذاری کلانی در حوزه‌ی فرهنگ و هنر داشته است. نگاهی این‌گونه سطحی به موضوعات نشانه‌ی موفقیت آن‌ها در سرمایه‌گذاری‌شان است.

جدا از قوانین و ممیزی‌های موجود، آیا روحیات مذهبی و فرهنگ حاکم بر جامعه‌ی ایران را هم می‌توان عاملی دانست که سبب بروز خودسانسوری در سینمای ایران توسط فیلم‌نامه‌نویسان، کارگردانان و یا بازیگران شده است؟

بدون تردید بله. مذهب یکی از مهم‌ترین مولفه‌های سانسور و خودسانسوری در جامعه‌ی ایران است. این خودسانسوری ربطی به این حکومت ندارد. ما کلاً ملتی خودسانسور هستم، ملتی هستیم که از روراست بودن، دلخور می‌شویم. به این دلیل که فرهنگ و تاریخ نقد نداریم، به ملتی بی‌فرهنگ و فقیر بدل شده‌ایم. ادبیات کلاسیک ما مملو از خودسانسوری‌های خودخواسته است. ضرب‌المثل‌هایی داریم که نشان از خودسانسوری ایرانیان در قرن‌های گذشته تا امروز دارد. ما ملتی مذهبی هستیم، مذهب در ناخودآگاه ما ریشه دوانده است. دورنی شده است. حالا چه برسد به این‌که در حکومتی بخواهی نفس بکشی و کار کنی که مهم‌ترین مولفه‌ی آن خودسانسوری در هنر است. اصلاً در ایران خودسانسوری برای ادامه‌ی کار هنری، مهم‌تر از هنر عرضه شده‌ی شماست.