به دنبال کدام آینده؟!

علیرضا داودنژاد با تاکید براینکه تأمین امنیت پایدار برای سینما مستلزم تأمین امنیت برای همه کالاهای فرهنگی است، می‌گوید: ساختن ملت و ساختن کشور دو پروژه جدا از هم نیست، کما اینکه از کار انداختن مغزها و دست‌های هر ملتی برای ویران کردن کشور آن‌ها از هر بمب و موشکی موثرتر است.

داود نژاد

این کارگردان سینما که تازه‌ترین فیلمش با نام «فِراری» در سی‌وپنجمین جشنواره فیلم فجر رونمایی و با استقبال هم روبرو شد در گفت‌وگویی با ایسنا به ارزیابی دوران مدیریت حجت الله ایوبی بر سینما پرداخت و البته رویکرد خود را هم برای این ارزیابی تشریح کرد.

فرستنده: آقای علیرضا اسدبکی

مشروح این گفت‌وگو را در ادامه بخوانید:

* شما سال‌هاست که درباره فرهنگ هنر و سینما صحبت می‌کنید و مطلب می‌نویسید، می‌خواهم قبل از آنکه ارزیابی‌تان را از دوره مدیریت دکتر ایوبی در سینما بپرسم درباره رویکردی بگویید که معمولا برای ارزیابی مدیریت فرهنگی در نظر می‌گیرید.

پیداست. چون منی که 40، 50 سال است می‌نویسد و فیلم می‌سازد و تهیه‌کنندگی می‌کند، وقتی به پرحرفی می‌افتد یعنی یک جای کار اشکال دارد. مسلما بخشی از این اشکال به خود من برمی‌گردد و حتما بخشی هم به بازار کار و فضای سینما و اوضاع صنف و حرفه. وگرنه در اوضاع امن و امان و به رونق، امثال من دائم به کار تولید مشغول می‌شوند و فرصتی برای پرداختن به این حرف‌ها پیدا نمی‌کنند، اما وقتی حرفه خودت را در خطر می‌بینی و آشوب و ناامنی وارد منظومه سرمایه‌گذاری و تولید و توزیع و نمایش می‌شود چاره‌ای نداری جز آنکه طرح موضوع کنی و تعهداتی را که مدیریت فرهنگی و سینمایی و صنفی به عهده دارند یادآور شوی.

*خطر، ناامنی و آشوب در بازار سینما دقیقا به چه واقعیت‌هایی اشاره دارد؟

خطر یعنی اینکه فضای دیداری و شنیداری کشور توسط منظومه‌های هنری و رسانه‌ای حریفان و رقیبان منطقه‌ای و جهانی تقریبا فتح شده و روز به روز فشار برای درهم شکستن تولیدکنندگان داخلی افزایش پیدا می‌کند و آثار ترکی، هندی، کره‌ای، اروپایی، آمریکایی مخاطبان ما را به تاراج می‌برند. ده‌ها میلیون ساعاتی را که مردم ما روزانه پای ماهواره سپری می‌کنند مقایسه کنید با وقتی که برای دیدن محصولات داخلی می‌گذارند. آشوب از این بالاتر که ماهواره‌ها علاوه بر مخاطبان، فیلم‌ها و دارایی‌های ما را هم به تاراج می‌برند؟ چه کسی توانسته جلوی نمایش‌های غیرقانونی محصولات ایرانی را در ماهواره بگیرد؟ بدتر از این، بازار ویدیوی خانگی است. شما از مقایسه مشتریان ده‌ها میلیونی بازار سیاه نمایش خانگی با مشتریان چند صد هزارتایی بازار رسمی به چه نتیجه‌ای جز شیوع عارضه ناامنی می‌رسید؟ محصولات ایرانی حتی در کانال‌های تلویزیون داخلی هم جای خود را به فیلم‌های خارجی سپرده‌اند. ما حتی نمی‌توانیم دولت‌های خودمان را قانع کنیم که نمایش غیرقانونی فیلم‌های ما را در زیرمجموعه‌های خود ممنوع کنند و برای اتوبوس و قطار و کشتی و هواپیما حقوق نمایش خریداری کنند. شما کجای دنیا سراغ دارید که هتل‌ها و بیمارستان‌ها اجازه داشته باشند مجانی فیلم‌ نشان بدهند و صاحبان فیلم‌ها امکان اعتراض و ممانعت نداشته باشند؟ سایت‌های اینترنتی رسمی داخل کشور فیلم‌های ما را برای فروش پهنای باند به حراج می‌گذارند و کاری از دست ما ساخته نیست. از همه عجیب‌تر و باورنکردنی‌تر اینکه ما حتی به آمار قطعی و دقیق مخاطب در سالن‌های نمایش شهرهای خودمان دسترسی نداریم. ما چرا نباید بتوانیم گیشه‌های فروش بلیت را در سراسر کشور به طور آنلاین نظارت کنیم و با دوربین‌های مداربسته که این روزها حتی دکه‌ها و مغازه‌ها هم از آن استفاده می‌کنند شمار مخاطبان خود را در سالن کنترل کنیم؟ و ساده‌تر اینکه چرا وقتی با کشیدن کارت در گیشه از همان جا می‌توان سهم صاحب سالن و پخش را جدا پرداخت کرد پول‌ها باید یکسره به حساب سالن برود و پرداخت سهم تولیدکننده به وعده و وعیدها و چک‌های مدت‌دار بکشد؟ و ریشه‌ای‌تر از همه این‌ها عقب افتادگی‌های سخت‌افزاری و نرم‌افزاری جهان دیداری شنیداری ماست که پشتیبانی، تجهیز و بازآموزی و استانداردسازی می‌خواهد و کارهای انجام نشده و راه‌های نرفته زیادی دارد.

*تا آنجا که من به یاد دارم شما کمابیش همین مشکلات را با عنوان «ناامنی بازار کالاهای فرهنگی» در دوره‌های مختلف مدیریتی مطرح کرده‌اید و ظاهرا به نتیجه قانع‌کننده‌ای هم نرسیده‌اید؟

همین طور است. چون مقدماتی‌تر از سیاست‌های مدیریتی نکته دیگری مطرح است و آن همان موضوع رویکرد است که مطرح کردید. د واقع مسئله اساسی این است که ما با چه رویکردی به آینده می‌نگریم و به عبارت دیگر برای آینده جامعه چه چشم‌اندازی داریم؟ چه گرایشی را دنبال می‌کنیم؟ مسلما گرایشی که ملت را منفعل و مقلد و مصرف‌کننده می‌پسندد و اساس کار را بر مبادله منابع و کالا می‌داند و جامعه متبحر در استفاده از ژورنال و بروشور را دنبال می‌کند، با گرایشی که به ملتی خوش قریحه و متخصص و خلاق و مولد می‌اندیشد متفاوت است و چشم‌اندازهایی که ترسیم می‌کنند در تعارض با هم است. اینکه ما فکر کنیم منابع و ذخایر ملی میراث پدری ماست و ما هم کاری جز حراج کردن آن‌ها نداریم و هر چه را لازم داریم می‌خریم و مصرف می‌کنیم یک نگرش و سبک و سیاق برای زندگی کردن است و اینکه بخواهیم مغزها و دست‌ها را به کار بیاندازیم و چیزی بسازیم و در بازار عرضه کالا وارد رقابت با تولیدکنندگان دیگر شویم یک رویکرد و سبک و سیاق دیگری برای زندگی کردن است و تفاوت آن‌ها قطعا بر همه وجوه زندگی فردی و جمعی ما اثر می‌گذارد. ساختن ملت و ساختن کشور دو پروژه جدا از هم نیست کما اینکه از کار انداختن مغزها و دست‌های هر ملتی برای ویران کردن کشور آن‌ها از هر بمب و موشکی موثرتر است.

*پس رویکرد شما در ارزیابی مدیریت فرهنگی برمی‌گردد به نقش و تأثیری که آن مدیریت در تولید محصول داخلی و تأمین امنیت برای بازار کالاهای فرهنگی دارد؟

در واقع تأمین امنیت پایدار برای سینما مستلزم تأمین امنیت برای همه کالاهای فرهنگی است. سینما جامع همه هنرهاست. موسیقی، ادبیات نمایشی، هنرهای تجسمی، نمایش، بازیگری و کارگردانی مولفه‌های اصلی هنر سینما هستند. رونق سینما و همه رشته‌های هنری متقابلا به هم وابسته است. بدون داشتن بازار امن برای کالای فرهنگی به طور کلی مشکل بتوان برای سینما هم امنیت و رونق پایدار به دست آورد و این برمی‌گردد به این نکته کلیدی که اساسا گرایش غالب در کل سیاست‌گذاری‌ها به کدام سمت است؟ در واقع تأمین امنیت برای بازار کالاهای فرهنگی تضمینی برای اجرایی شدن آن گرایشی است که به خروج از انفعال و تقلید و مصرف و رفتن به سمتی فعال و مبتکر و مولد می‌اندیشد. چنین گرایشی خود را ناگزیر می‌بیند که در گام اول به سراغ تحولی فراگیر و اثرگذار در کل نظام آموزشی برود. ما نمی‌توانیم خط و رسم و طراحی و نقاشی و کاردستی را در مدارس خود از سکه بیاندازیم و آن وقت توقع داشته باشیم نیروی انسانی خوش قریحه و متخصص و خلاقی از نظام آموزشی ما بیرون بیاید که بتواند با تولیدکنندگانی که در رم، برلین، پاریس، لندن، نیویورک، سئول، توکیو و پکن وارد عرصه کار می‌شوند و متکی به آموزش‌های ذوقی و تخصصی و فنی غنی و پرسابقه هستند وارد رقابت شوند.

متأسفانه ما امروز حتا در رقابت با استانبول و آنکارا و ترکیه‌ای که در بیخ گوش ماست گرفتار مشکلات جدی هستیم. واقعا باید باورمان شود که ساختن یک مملکت و ساختن یک ملت دو پروژه جدا از هم نیست. ما قبل و بیش از هر چیز به نیروی انسانی خوش قریحه، متخصص و خلاق نیازمندیم. ما به نظام آموزشی کارآمدی نیازمندیم که قدر استعدادهای انسانی را بشناسد و برای تربیت و اعتلای آن‌ها همت کند. ما به چشم‌هایی نیازمندیم که خوب ببینند و بتوانند نقاط و خطوط و سطح و حجم و طیف  نور و رنگ و سایه روشن را از هم تمیز بدهند؛ ما به گوش‌هایی احتیاج داریم که خوب بشنوند و هوش ما را به روابط آواها، نسبت‌های طلایی، ضرب‌آهنگ، ساختار و اسلیمی اصوات آشنا کند. ما به دستانی نیاز داریم که بتوانند با خاک و گل و سنگ و چوب و فلز و قلم وچکش کار کنند و سرانگشتانی چابک که از چشمی بینا و گوشی شنوا فرمان بگیرند. گوش و چشم و مغز و دست و قلب و پای آدمی اصلی‌ترین عوامل کار و حرکت و آموزش پذیری و خلاقیت او هستند. اگر می‌خواهید از کم و کیف عملکرد آموزش و تربیت حواس و کسب مهارت‌ها به طور کلی تصوری واقع‌بینانه پیدا کنید نگاهی به صنایع دستی کشور بیاندازید.

ما با داشتن تمدنی کهن که از همان سده‌های اولیه قریحه و تخصص و خلاقیت خود را در کار با ابزار و ساخت و ساز اشیاء نشان داده و از این همه اقلیم و اقوام تغذیه شده، توقع داریم که امروز در صنایع دستی سرآمد باشد و برای چین و هند و مصر و یونان و کشورهای آفریقایی و قاره آمریکا رقیبی جدی به حساب بیاید. ولی کافیست در قم، همدان، کردستان، آذربایجان، گیلان، سواحل خزر، خراسان، بلوچستان، سواحل خلیج فارس و نواحی کویری و مرکزی که سوابقی کهن در کار با ابزار و تولید اشیاء دارند سری بزنید تا متوجه شوید چگونه گرفتار رخوت و رکود و کسادی شده‌ایم. آن چشم‌ها و گوش‌ها ومغزها و قلب‌ها و دست‌ها و سرانگشتان تعلیم دیده و مجرب و خوش قریحه و متخصص و خلاق که آثار آن‌ها در همه گوشه و کنار و انواع موزه‌های داخل و خارج قابل مشاهده است ومی‌تواند به تولید صنایع دستی در کشور رونق ببخشد و با مرغوبیت در کالا به رقابت‌های منطقه‌ای و جهانی وارد شود کجا هستند یا از کجا باید آورده شوند؟ این یعنی ضرورت تحول در نگرش، سیاست‌گذاری، برنامه‌ریزی، پژوهش، آموزش و فعالیت‌های کارگاهی آنچنانکه بتواند زنجیره تولید بسازد و بر شکاف آموزش و بازار کار غلبه کند.

*در واقع شما به رابطه‌ای اشاره می‌کنید که بین هنر و تولید و صنعت به طور کلی وجود دارد.

دقیقا. خیلی‌ها عقیده دارند که موسیقی سمفونیک یعنی مجموعه سازها و آواهای متفاوت که در ساختاری هماهنگ و دقیق به صورت یکپارچه و واحد شنیده می‌شود؛ در واقع اصلی‌ترین زمینه‌های تخصصی وخلاق را برای سازماندهی نیرو، ایجاد کارگاه و کارخانه و برای آفرینش ماشین فراهم کرده است. مسلما بچه‌ای که در مدرسه با قلم و کاغذ و خط‌کش و پرگار و رسم و نقاشی و طراحی سروکار دارد و قیچی و چسب و اره مویی و تخته سه لا و چکش و میخ، ابزار کارهای دستی اوست و سرود و ترانه و شعر به او لطافت طبع می‌دهد وقتی به عنوان نیروی انسانی وارد هر حرفه‌ای ‌شود از سنگ تراشی و نجاری و آهنگری ومکانیکی گرفته تا مهندسی و جراحی، حتما نیروی انسانی قابل‌تری خواهد بود و کار خود را از آن کسی که از این آموزه‌ها دور بوده و فقط با محفوظات و تخته سیاه کار کرده، بهتر انجام خواهد داد.

*بنابراین به باور شما موفقیت یک جامعه در امور تولیدی منوط به تعلیم و تربیت و مخصوصا آموزش هنری است.

فردای جامعه با آنچه ما امروز انجام می‌دهیم ساخته می‌شود. ما درباره افراد و اشخاص صحبت نمی‌کنیم که ممکن است بی هر گونه زمینه‌سازی‌های آشکار دانشمند و کاشف و مخترع و هنرمند از کار دربیایند؛ ما درباره جریان‌سازی و گرایشی حرف می‌زنیم که قرار است در ابعاد ملی موجب رونق اشتغال و مرغوبیت در تولید کالا و موفقیت در بازار بی رحم رقابت شود. این بی‌تردید یعنی ضرورت تحول در آموزش و پرورش و تعلیم و تربیت ازمهدکودک تا دانشگاه. و البته که چنین تحولی با بخشنامه و ظاهرسازی و کارهای تشریفاتی به دست نمی‌آید. باید ارزش زمان را دریافت و نسل‌های کودک و نوجوان تا جوان‌ترهای دبیرستانی و دانشگاهی را از چرخه محفوظات فرّار و آموزش‌های بی‌ثمر خلاص کرد و با بردن آن‌ها به فضاهای کارگاهی و کاربردی به تربیت حواس، تقویت ادراک و بالا بردن مهارت آن‌ها در کار با دست و پا و بازو و سرانگشتان، همت گماشت. ایجاد نهضت تأسیس آزمایشگاه برای آموزش‌های ابتدایی و برپایی کارگاه‌های سخت‌افزاری و نرم‌افزاری برای آموزش‌های بالاتر و رساندن دانشکده‌ها به زنجیره تعاونی‌های تولید و عرضه کالا از جمله ضرورت‌های ناگزیر پیش روی ماست.

*شاید بد نباشد کمی هم درباره سینما صحبت کنیم و از نقش کارکردی آن در این چشم‌اندازی که توصیف می‌کنید بگویید.

در دوران ما قاب سینما از انحصار سالن نمایش بیرون آمده و تلویزیون و لپ‌تاپ و تبلت و گوشی‌های موبایل هم به قاب نمایش فیلم بدل شده‌اند. با فناوری دیجیتال همه دنیا چشم و گوش شده تا گفتارها شنیده و رفتارها دیده شود. انبوه مردمان هم گویا روز به روز بیشتر تشنه دیدن و شنیدن می‌شوند. کانال‌ها و شبکه‌های به اصطلاح جهان مجازی هم که مثل نهنگ دهان باز می‌کند و اقیانوس اطلاعات صوتی و تصویری را سر می‌کشد و باز تشنه در کف هامون چشم به راه امواج تازه است.

*یعنی شما برنامه‌های زنده و فیلم‌های چند ثانیه‌ای تا چند ساعتی را همگی سینما به حساب می‌آورید؟

سینما یعنی قابی نورانی که صدا و تصویر متحرک دارد. آنچه از این طریق دیده و شنیده می‌شود بازنمایی، یعنی فیلم است. این فیلم ممکن است زنده، مستند یا داستانی باشد. آنچه معمولا فیلم سینمایی می‌خوانیم اشاره به بسته‌بندی زمانی معینی دارد که در سالن‌های سینما به نمایش درمی‌آید. اما در اطلاق صفت سینمایی به یک اثر بیشتر به فیلم‌هایی اشاره داریم که معماری صوتی و تصویری ویژه‌ای دارد و در بیان و زبان از دانایی سینمایی برخوردار است. دانایی سینمایی فقط در انحصار ساختن فیلم نیست. طراحی یک نرم‌افزار و یا یک بازی رایانه‌ای و حتی طراحی یک کانال تلویزیونی به شرطی فراگیر و اثرگذار می‌شود که از پشتوانه دانایی سینمایی برخوردار باشد.

*شاید بهتر است در این باره بیشتر صحبت کنیم. چه رابطه‌ای بین دانایی سینمایی و طراحی یک کانال تلویزیونی وجود دارد؟

شما برای آنکه یک کانال تلویزیونی فراگیر و اثرگذار داشته باشید جدا از موضوع و مضمون و محتوا ناچار هستید از دکور، نور، چیدمان، لباس، چهره، بیان، لحن و رفتار مجری و بازیگر گرفته تا ریتم و زمان‌بندی و توالی و فواصل برنامه‌ها را کنترل کنید و تبعیت آن‌ها را از هماهنگی در آرایشی سنجیده و دقیق در نظر داشته باشید. اثرگذاری مثبت بر منحنی ارتباط مخاطب با قاب نمایش‌گر تلویزیون و رسانه در صورتی ممکن می‌شود که شما برخوردار از «شم» یا دانایی سینمایی باشید. بررسی، تأمل و مطالعه در احوال کانال‌های تلویزیونی موفق که توانسته‌اند در گذر زمان دوام بیاورند و جایگاه خود را نزد مخاطبان حفظ کنند به خوبی نشان می‌دهد که آن‌ها از ذهنیت و زاویه دیدی تبعیت می‌کنند که می‌تواند همه اجزاء را در مجموعه‌ای هماهنگ و یکپارچه تنظیم کند و از بروز اغتشاش در ریتم و ساختار روز و هفته و ماه و سال برنامه‌ها جلوگیری کند؛ چیزی نظیر آنچه یک رهبر ارکستر با نوازندگان یک سمفونی انجام می‌دهد با این تفاوت که در اینجا علاوه بر صوت،‌ تصویرهم نقش دارد. و این همان چیزی است که ما در دنیای بسته‌بندی نور و صدا از آن به عنوان «دانایی سینمایی» یاد می‌کنیم و کار مشخص آن به قول کیارستمی رویت پذیر کردن واقعیت و رویاست.

*بسیار خوب. ما تا اینجا آن گرایش و رویکردی را که شما برای ارزیابی مدیریت فرهنگی در نظر می‌گیرید و در طول دهه‌ها درباره آن گفته‌اید و نوشته‌اید مرور کردیم و حالا می‌رسیم به آنچه مشخصا در سینمای ما می‌گذرد و ارزیابی شما از دورانی که با مدیریت‌ آقای ایوبی بر سینما گذشت.

این سوال معمولا در پایان هر دوره مدیریتی مطرح می‌شود و اشخاص مختلف درباره آن اظهارنظر می‌کنند؛ اما متأسفانه تا به حال دیده نشده که این ارزیابی‌ها به طور جدی توسط دولت یا صنف پیگیری ‌شود و با نگاهی کارشناسی به جمع بندی و نتیجه معینی برسد و به ما کمک کند تا در طرح مطالبات و ارزیابی مدیریت بعدی در موضع مناسبی قرار بگیریم. معمولا مدیران می‌آیند و می‌روند بی‌آنکه هرگز گفته شود که چرا یکی آمد و چرا آن یکی رفت.

برای ارزیابی یک دوره مدیریتی و به دست آوردن نتایج ثمربخش و گره‌گشا «معیار» لازم است.  ما تا از آنچه قرار است در آن حوزه مدیریتی انجام شود چشم‌اندازی نداشته باشیم و ندانیم که این مدیر قرار است ما را به چه مقصدی رهنمون شود تا از مقایسه آن مقصد با جایی که در آن هستیم به نقشه راهی برسیم؛ چگونه ممکن است به معیاری منطقی و گره‌گشا برای این ارزیابی‌ها دست پیدا کنیم؟ به همین دلیل من روش شما را در این گفت‌وگو می‌پسندم چرا که مقدمتا سعی کردید معیاری را که مصاحبه شونده در این ارزیابی به کار می‌گیرد روشن کنید تا منطق آنچه مطرح می‌شود و نتایجی که به دست می‌آید معلوم باشد.

و اما در مورد آقای ایوبی و دوران مدیریت او. یکی از ویژگی‌های آقای ایوبی این است که با این مباحث آشناست. او سال‌ها در فرانسه کاردار فرهنگی سفارت بوده‌ و از نزدیک با مشکلات و راه‌حل‌های مربوط به مدیریت فرهنگی آشناست و درباره ارتباط دولت و امور فرهنگی درس خوانده و کار کرده و کتاب نوشته است.

شما وقتی در پاریس زندگی می‌کنید، هر هفته‌ یک کتابچه در قطع جیبی به دست شما می‌رسد به نام «پاریسکوپ».  در این کتابچه همه برنامه‌های جاری در فضای فرهنگی و هنری پاریس با ساعت و محل و نرخ بلیت  و دیگر مشخصات آن‌ها ذکر شده است. یک بار که من با دقت پاریسکوپ را مرور کردم و به سراغ لیست و آمار برنامه‌ها ‌رفتم به نتایج عجیبی رسیدم. مطابق آمار موجود در آن دفترچه و در آن مطقع زمانی هر علاقه‌مند به سینما می‌توانست از بین چهارصد فیلم که روی اکران سینماها در نمایش بود انتخاب کند و به تماشای آن برود. حدود 300 سالن تئاتر هر شب اجرا داشتند. انواع ارکسترهای سمفونی لااقل در 50 نقطه پاریس کنسرت می‌دادند. همین حدود اُپرا در جریان بود. تعداد گالری‌های نقاشی و عکاسی و هنرهای تجسمی آنقدر زیاد بود که دنباله شمارش آن‌ها را رها کردم. پیداست مدیری که سال‌ها در چنین فضایی به سر برده و کار فرهنگی انجام داده با مفاهیمی مثل رونق در اشتغال و مرغوبیت در تولید و امنیت در بازار کالاهای فرهنگی آشناست و به همین دلیل ازهمان ابتدا از ایده‌ها و طرح‌ها و برنامه‌هایی که از طرف اصناف در این زمینه‌ها مطرح می‌شد استقبال می‌کرد و برای پیگیری و اجرای آن‌ها قول می‌داد.

ایوبی در شرایطی مسئولیت سینما را به عهده گرفت که اوضاع از همیشه به هم ریخته‌تر بود. اختلاف بین مدیریت دولتی و مدیریت صنفی به اوج رسیده بود و در شرایطی که تحولات سریع علمی و فناوری، سینما و دانایی سینمایی و تولید و توزیع و نمایش فیلم را به افق‌های تازه می‌برد، سینمای ما گرفتار زد و خوردهای جناحی و سیاسی بود و با تعطیل شدن خانه سینما دامنه تفرقه و کشمکش و اختلاف به داخل اصناف کشیده شده بود. حذف یارانه‌ها و تورم و گرانی و افزایش دائمی قیمت‌ تمام شده، ریسک سرمایه‌گذای را بالا می‌برد و ورود بی‌رویه دولت به تولیدات بخشنامه‌ای به ریزش هر چه بیشتر مخاطب مخصوصا در شهرستان ها منجر می‌شد. ورود بی‌سابقه کانال‌های ماهواره‌ای به فضای دیداری و شنیداری کشور که حاصل آن تاراج مخاطبان و دارایی‌های سینمای ایران بوده دست به دست گسترش هر روزه بازار سیاه نمایش می‌داد و به ناامنی در بازار سینما دامن می‌زد. افزایش سخت‌گیری‌های تلویزیون در خرید و نمایش و معرفی و تبلیغ فیلم‌های ایرانی و کاهش امکان دسترسی به تابلوهای شهری و تبلیغات محیطی و بسته شدن تدریجی سالن‌های فرسوده و کاهش ظرفیت‌های نمایشی روز به روز بازار سینما را کوچک‌تر و مخاطبان را کم‌تر و خواه ناخواه رقابت‌های گلادیاتوری را برای دستیابی به ظرفیت‌های نمایشی بیشتر می‌کرد و بر دامنه اختلافات می‌افزود. پیچیدگی‌های ممیزی فاصله مطالبات فردی و اجتماعی و واقعیت‌های جاری جامعه با آنچه در فیلم‌ها می‌گذشت زیادتر می‌شد و عقب افتادگی‌های سخت افزاری کلیت صنعت سینما را در کشور به قهقرا می‌برد.

برای خیلی‌ها از جمله من معلوم بود که غلبه بر این حجم گسترده از مشکلات کار یک معاونت سینمایی نبوده و نیست و بدون حمایت وزیر و هیأت دولت و نهادهای پیرامونی سینما، امکان دست‌یابی به بازاری امن و امان و رونق در تولید و توزیع و نمایش وجود ندارد.

به هر حال ایوبی کار خود را خوب شروع کرد. بازگشایی خانه سینما و رفتار محبت‌آمیز و محترمانه با هنرمندان و اهالی سینما تا حدودی آرامش را به فضای سینما برگرداند و پرهیز او از سیاست «تفرقه بیانداز و حکومت کن!»  زمینه‌های اختلاف را کم کرد و موجبات گرایش به آشتی و همکاری را در تشکل‌های صنفی تقویت کرد.

او در اولین گام کوشید تا فاصله سخت‌افزاری صنعت سینمای ایران را با فناوری به روز صنعت سینما در دنیا کم کند. او در جلسه‌ای با حضور نمایندگان اصناف پیشنهاد دیجیتالی کردن سیستم نمایش فیلم در سینماهای سراسر کشور را مطرح کرد و گفت ترجیح می‌دهد بخش عمده بودجه‌ای را که در اختیار دارد صرف به روز کردن سالن‌های سینما کند و سیستم‌های نمایش دیجیتالی را جایگزین آپارات‌های عهد بوق کند. این پیشنهاد با استقبال مواجه شد و پروژه با سرعت به جریان افتاد و آثار و تبعات آن هم به صورت تحولی چشم‌گیر در شرایط تولید و توزیع و نمایش آشکار شد. حرکت به سمت حذف نگاتیو و مواد خام و نوار صدا و تغییر ابزار و تجهیزات فیلمبرداری و صدابرداری و صداگذاری و میکس و تعطیل لابراتوارها و استودیوهای قدیمی خواه ناخواه از نتایج تحولی بود که آثار خود را در همه بخش‌های سینما آشکار می‌کرد. مراکز پخش فیلم از سیستم‌های قدیمی انبارداری و حمل و نقل خلاص شدند و با آمدن هاردهای دیجیتالی به جای انبوه قوطی‌های حاوی حلقه‌های فیلم، روش‌های توزیع و نمایش به طور کلی دگرگون شد. اگر تا دیروز تکثیر کپی وقت گیر بود و گران تمام می‌شد و اکران همزمان شهرستان‌ها با تهران منحصر به بعضی از فیلم‌ها بود و بسیاری سالن‌های شهرستان به دلیل محرومیت از فیلم‌های روز معترض بودند و گلایه می‌کردند و اساسا فرستادن کپی به بعضی از سینماها به صرفه نبود با دیجیتال شدن نمایش و تبدیل کپی‌های گران قیمت ژلاتینی به هاردهای دیجیتالی ارزان قیمت، امکان اکران گسترده و همزمان در سراسر کشور فراهم شد و بازار سوت و کور و کساد سینما نفسی تازه کرد.

اما فناوری دیجیتال فقط گره گشا نیست و مشکلاتی را هم به همراه دارد که راه‌حل‌های خود را می‌طلبد و به اصطلاح تهدیدهایی ایجاد می‌کند که البته با برخوردهای سنجیده و به موقع می‌تواند به فرصت‌های تازه بدل شود.

ساده و ارزان شدن ابزار تولید دیجیتالی به تدریج انحصارهای سیاسی و مالی را بر جریان تولید می‌شکند و توسعه اینترنت و شبکه‌های مجازی قواعد بازی را در توزیع و نمایش زیر و رو می‌کند.

اگر روزگاری برای خارج کردن فیلم از کشور باید قوطی‌های حاوی کپی را در اداره نظارت سیم و سرب می‌کردی و با تشریفات معینی آن‌ را از مرز عبور می‌دادی؛ حالا با فلش‌هایی اندازه یک آدامس می‌توانی تعداد زیادی فیلم را به هر کجا که می‌خواهی ببری و نمایش بدهی. اگر تا دیروز برای نمایش فیلم اعم از کوتاه و بلند و مستند و داستانی جایی جز سالن سینما و پرده سفید اکران وجود نداشت حالا انواع فضاهای اینترنتی و ماهواره‌ای آماده نمایش همه گونه فیلم هستند. و این یعنی برخاستن موج بزرگی از مشارکت عمومی در فضای فیلمسازی و پیدا شدن سروکله استعدادهای تازه و جسور در تجربه و بیان سینمایی. افزایش تولیدات در گونه‌های مختلف مستند و کوتاه و فیلم اولی خواه ناخواه نیاز به برگزاری انواع جشنواره‌ها را دامن می‌زند و فیلم‌های تحسین شده سینمایی به صف طولانی فیلم‌های حرفه‌ای در انتظار اکران می‌پیوندند و محدودیت‌ سالن‌ها به اختلاف و جوسازی بین نسل‌های مختلف تهیه‌کنندگی و فیلمسازی منجر می‌شود.

راه‌اندازی گروه هنر و تجربه پاسخ به یک نیاز روزآمد و رفتن به استقبال از سینمای آینده بود. حالا در کنار سینمای حرفه‌ای گرفتار در فقر و ناامنی که چاره خود را در وفاداری به بازتولید کلیشه‌های امتحان پس داده می‌بیند و تدریجا به تکرار و ملال و رکود کشانده می‌شود، یک گروه نمایش کوچک و تازه به وجود می‌آید که با اکران تولیدات ارزان قیمت جسارت حرکت به سمت افق‌های تازه و تجربه‌های جدید را ممکن می‌کند.

برگزاری پروژه سینما سلام غافلگیرکننده و تازه بود. در یک روز معینی ورود مردم در سراسر کشور به سینما مجانی اعلام شد و هجوم و استقبال وسیع مردم نشان داد که سینما علیرغم ریزش مخاطب و شعار «سینمای ایران مرده است»، همچنان مورد توجه و علاقه مردم است و ماهواره‌ها هنوز نتوانستند مردم ایران را از سینمای ایران جدا کنند. واقعیتی که یکی دو سال بعد با صف کشیدن مردم در جلوی گیشه‌ها و چند برابر شدن آمار مخاطبان به تردیدها پایان داد.

در مورد بازار سیاه سرقت و قاچاق نمایش خانگی هم بالاخره راه برون رفت در راه اندازی سیستم نمایش درخواستی یا VOD دیده شد. دسترسی مردم به اینترنت پرسرعت و ارزان می‌تواند لیست همه فیلم‌ها و برنامه‌های دیداری شنیداری را در قاب گیرنده‌های خانگی ارائه کند و مردم بدون واسطه بازار سیاه، فیلم‌ها و برنامه‌های مورد علاقه خود را انتخاب و تماشا کنند. این پروژه با موفقیت پیش رفت و حتی به میثاق‌های صنفی بین تولیدکنندگان محتوا و عرضه‌کنندگان خدمات منجر شد. طراحی  «صندوق تولید محتوا» که قرار بود از محل عوارض فیلم‌های خارجی نمایش داده شده در همان شبکه درآمد کسب کند و با تولید محصولات دیداری شنیداری خوراک به همین شبکه برساند برنامه‌ای بود که همه مقدمات آن طی شد و در آستانه اجرا قرار گرفت. اما به ناگهان اوضاع تغییر کرد و پیگیری مسکوت ماند.

شکایت‌های صنفی در نمایش‌های غیرقانونی فیلم‌های ایرانی در سیستم حمل و نقل مسافر و هتل‌ها و بیمارستان‌ها، ظاهرا به نامه‌نگاری‌ها و مذاکرات ایشان با وزارتخانه‌های مربوطه می‌انجامد اما در عمل نه رایتی از صاحبان فیلم‌ها خریداری شد و نه جلوی این گونه نمایش‌ها مانعی به وجود آمد.

نیاز مبرم فیلم‌ها به تبلیغات تلویزیونی و محیطی فراگیر و امتناع تلویزیون و شهرداری از همکاری و مساعدت عملا چاره‌ای جز پرداخت اندکی سوبسید به فیلم‌ها برای مرحله پخش و اکران باقی نمی‌گذاشت، اگرچه در عمل تأثیر چندانی در معرفی فیلم و جذب مخاطب نداشت و کماکان فیلم‌های ایرانی از ناتوانی در معرفی و تبلیغ موثر رنج می‌بردند.

با ورود تیزر فیلم‌ها به شبکه‌های پرمخاطب ماهواره‌ای معادله تبلیغ کاملا به نفع تولیدات داخل دگرگون شد و مردم از پای ماهواره‌ها به صف نمایش فیلم‌های ایرانی پیوستند و سینمای ایران که عرصه را برای ورود نیروهای جوان و فیلمسازان تازه نفس وخلاق باز کرده بود، رکوردهای چند میلیاردی را می‌شکست و فروش ده، پانزده میلیاردی را در کارنامه خود ثبت می‌کرد. اما مقررات دست و پاگیر و به روز نشده، بعضی مخالفت‌های قضایی را با تبلیغ فیلم‌های ایرانی از شبکه‌های ماهواره‌ای فراگیر و اثرگذار برانگیخت و این داستان همچنان ادامه دارد.

در مورد سوءاستفاده سایت‌های اینترنتی داخلی از فیلم‌های ایرانی به منظور فروش پهنای باند ظاهرا کار به مباحثه، نامه‌نگاری و مذاکره با وزارت اطلاعات و فناوری کشیده شد اما ثمره آن هنوز معلوم نیست.

مذاکرات و مکاتبات مکرر با حوزه برای خودداری از تحریم فیلم‌های دارای پروانه نمایش هم به نتایج آشکار و اطمینان بخش نرسید و فشار برای توقیف فیلم‌ها با لغو پروانه بعضی از آن‌ها و یا پایین کشیدن آن‌ها از اکران سایه ناامنی را بر سر تولیدکنندگان همچنان سنگین‌تر کرد. برای دسترسی صاحبان فیلم به گیشه آنلاین سراسری و نظارت بر شمار مخاطبان در سالن‌های سینما و همچنین تقسیم درآمد از همان مبدأ بین سالن و پخش، تهیه‌کنندگان طرح کاملی را ارائه دادند و ایوبی هم استقبال نشان داد و گفت که در صدد اجرایی کردن آن است اما انچه در عمل اتفاق افتاد برکناری نابهنگام خود او بود.

در واقع ایوبی کار خود را خوب شروع کرد و مسیر خود را خوب جلو آمد اما از نیمه راه کار بر او سخت شد و این گونه که به نظر می‌رسد نیاز او به پشتیبانی دولت و مساعدت و همکاری تلویزیون و شهرداری و حوزه پاسخی نگرفت. ناگفته نماند که در دوران ایوبی جریان مرمت و بازسازی سالن‌های نمایش قوت گرفت و سالن‌های قابل توجه تازه‌ای در تهران و شهرستان‌ به مجموعه ظرفیت نمایش فیلم‌های ایرانی اضافه شد و امیدوارم این روند با شتاب بیشتر و کیفیت بهتر ادامه پیدا کند.

*داستان مدرسه ملی سینما به کجا کشید؟

مدرسه ملی هم یکی از آن پروژه‌های زیربنایی و آینده‌نگر بود که در نیمه  راه تغییر ماهیت داد و از خاصیت افتاد و به یکی از همین نهادهای آموزشی رایج بدل شد.

نکته اصلی در مورد مدرسه اتخاذ راه و روشی بود که بر شکاف آموزش و بازار کار غلبه کند و به جای مدرک گرایی در پی آموزش نیروی انسانی متبحر و حرفه‌ای برای ورود به بازار کار باشد. از مجموعه همه سینماگرانی که در سی سال گذشته وارد سینما شدند و فیلم اول و دوم خود را ساختند کار چند نفر به ساختن فیلم‌های بعدی کشید و تا به امروز به کار خود ادامه داده‌اند؟ واقعیت این است که  مهمتر از وارد شدن به جریان فیلمسازی، ماندن و ادامه حیات در این حرفه است. و سینماگر در این حرفه به طور واقعی باقی نمی‌ماند مگر آنکه از لحاظ ارزش‌های هنری و یا چرخه مالی و اقتصادی چیزی به سینما بیفزاید.

در مدرسه ملی سینما قرار بود خبرگان دانشگاه و بازار کار در زیر سقف یک کارگاه جمع شوند تا آنچه را می‌دانند و بلد هستند به نسل سینماگران آینده منتقل کنند و به استانداردسازی برای تولید و توزیع و نمایش بپردازند. قرار بود پژوهش در مدرسه ملی سینما به عنوان یک رکن اصلی در پی شناخت معضلات واقعی سینمای ملی و جست‌وجوی راه حل برای آن‌ها باشد و مدرسه را مداوما در جریان آخرین پیشرفت‌های سخت‌افزاری و نرم‌افزاری دنیا قرار بدهد و نهادها و اشخاص موثر در امر آموزش حرفه‌ای را شناسایی و برای همکاری و دعوت معرفی کند.

بالاخره روزی خواهد رسید که ویدئوی درخواستی یا همین VOD به میلیون‌ها گیرنده خانگی متصل می‌شود و بازار عظیمی که نیازمند محتوای اثرگذار است، شکل می‌گیرد. این ظرفیت نمایش عظیم هر ساله به هزاران ساعت فیلم و برنامه‌های فرهنگی و تفریحی احتیاج دارد. اگر قرار است این محتوای عظیم تماما وارداتی نباشد و ابتکار عمل در این بازار به دست تولیدکننده داخلی بیفتد چگونه این امر ممکن می‌شود؟ برای آموزش نیروی انسانی و بازآموزی نیروهای شاغل و استانداردسازی ابزار و محصول در این بازار عظیم چه نهادی بهتر از جایی که مجرب‌ترین استادان دانشگاه و خبره‌ترین استادان بازار کار جمع باشند و از امروز برای چنین فردایی کار کنند و همچنین برای خارج کردن سینمای ایران از حالت «مزرعه‌ دیم» که هر ساله بخش بزرگی از تولیدات آن با شکست مالی و هنری مواجه می‌شود همکاری کنند؟

به نظرم مدرسه ملی سینما، انجمن فیلم‌های مستند و کوتاه، انجمن سینمای جوان و گروه هنر و تجربه می‌توانند در ارتباطی ساختاری و سازنده تأثیری تعیین کننده در سینمای آینده ایران داشته باشند و البته این نکته‌ای است که از چشم ایوبی هم پنهان نبود.

*در مورد آقای حیدریان چه فکری می‌کنید؟

بیش از 30 سال است که ایشان را می‌شناسم. در مدیریت و کارآمدی‌ او تردیدی ندارم. می‌ماند رویکرد او؟ ما باید از سیاست‌های دهه شصت که کارایی خود را از دست داده‌اند و هنوز سایه آن‌ها بر سینمای ما سنگینی می‌کند خلاص شویم. کمپانی سالاری و تمرکز چرخه امور در چند دفتر سینمایی هم جواب نمی‌دهد. تحولات دگرگون‌کننده فناوری، همه قواعد بازی را در تولید و توزیع و نمایش عوض کرده است. در این شرایط چگونه می‌توان به بازاری امن و امان دست یافت که در آن انواع فیلم برای انواع مخاطب تولید می‌شود و با معرفی به هنگام و تبلیغات اثرگذار راهی بازار می شود و عواید آن در چرخه‌ای منطقی و قابل نظارت به تولیدکنندگان باز می‌گردد؟