بی‌اعتنایی به انتقادات شایسته موسسه شهرستان ادب نیست

محمد رضا صادقی در نامه‌ای از آنچه بی‌اعتنایی موسسه شهرستان ادب به انتقادات منتقدان و دلسوزان ادبیات انقلاب اسلامی نامید گلایه کرد.

سرگشاده احمد شاکری نویسنده و منتقد ادبی به مدیران برخی از نهادهای فرهنگی در سال‌های اخیر محل صحبت و اظهارنظرهای متعددی قرار گرفته است از جمله نامه سرگشاده وی به علی محمد مؤدب مدیر مؤسسه فرهنگی شهرستان ادب. به دنبال انتشار این نامه و بازخوردهای آن در فضای مجازی، محمد رضا صادقی فعال ادبی و از دست‌اندرکاران نشر اسم در نامه‌ای خطاب به منتقدان نامه‌نگاری شاکری درباره مؤسسه شهرستان ادب، توضیحاتی ارائه داده است. این متن که برای انتشار در اختیار مهر قرار گرفته است، به این شرح است:چندی پیش دکتر احمد شاکری نامه‌ی سرگشاده‌ی دومی را خطاب به مدیر مؤسسه‌ی شهرستان ادب، جناب علی‌محمد مؤدب نوشتند، به نقد و تمییز؛ یک دو روزی از انتشار نامه نگذشته بود که برخی دوستان من در مؤسسه‌ی شهرستان ادب، در شبکه‌های مجازی گله کردند که تو که فلان کرده‌ای و نکرده‌ای، چطور این‌گونه می‌گویی ……

اینجا من در پی تأیید یا پاسخ به مطالب مندرج در نامه‌های دکتر شاکری یا گله‌های دوستانم نیستم، اما ماجرا به نحوی رقم خورد که گفتی همگی گفت‌وشنود را به کل فراموش کرده‌ایم.

دکتر احمد شاکری مرد محترم و مؤمن و صاحب فضلی است، و حرفش باوجود ناخوشایندی برای بسیاری، بنا و مبنایی دارد که با قیاس اخلاقی و هل من مزید نمی‌شود آن را نفی کرد.

گرچه ایشان در این نامه و نامه‌ی قبلی، مطلب را بیش‌تر در حوزه‌ی مدیریتی و سیاست‌گذاری متذکر شده‌اند و گفته‌اند مدیران و راه‌بران حداقل باید تاریخچه‌ی این عرصه را خوب بدانند و جستجوگر عمق مسئله باشند؛ اما مبنای سخن ایشان این است که فرم و تکنیک‌های داستان‌نویسی آنچنان هم که تصور می‌شود لزوماً مستقل و بی‌طرف نیستند و بی‌طرف دانستن آن‌ها نشانه‌ی ساده انگاشتن مسئله است. درواقع آموزش و به‌کارگیری بی‌تمهید تکنیک‌های داستان‌نویسی، می‌تواند فهم و تفسیر و تأویل هر نوع فکر و اعتقاد و سخنی را در مسیر خاصی قرار دهد. حال اگر این افکار و اعتقادات، دینی و برآمده از آرمان‌های انقلاب باشد، چون بی‌تمهید و تدبیر در زمین تکنیک‌های داستان‌نویسی شکل و نمو یافته‌اند، اگر به ضد خود مبدل نشوند، لااقل از بنیاد خود خارج می‌شوند.

نظیر چنین مطلبی با عمقی بیشتر، در باب نسبت علم و دین و نسبت دین و عالم تجدد، بیش از چند دهه در ایران مورد بحث و مداقه بوده و هست. در دوره‌ی رنسانس، انقلابی بسیار اساسی و عمیق صورت گرفت. زیرا علم فقط متحول نمی‌شد، بلکه اساساً مقامی پیدا می‌کرد که پیش‌تر نداشت. این‌طور هم نبود که قبلاً علمْ محترم شمرده نمی‌شد یا بشر با کمک آن زندگی خود را تدبیر نمی‌کرد؛ حداقل در ظاهر هیچ‌گاه میان علم و دین مخالفتی وجود نداشته و ندارد. اما نکته این بود که در دوره‌ی جدید، علم با تبدیل شدن به پژوهش، عین قدرت و راه‌بر بشریت شد؛ راه‌بری‌ای که پیش از آن فقط در قاموس دین بود و این تلقی جدید از دنیا، دین را تبدیل به امری وجدانی و خصوصی کرد.

در تفکر فلسفی معاصر جز معدود حوزه‌هایی در فلسفه‌ی علم نه فقط علم جدید را بی‌طرف و مستقل نمی‌دانند، بلکه اصرار دارند که آن را عین قدرت بشمارند. حال اگر چنانچه بسیاری از صاحب‌نظران معاصر دنیا می‌گویند، علم از قدرت منفک نباشد (یا حتی عین قدرت دانسته شود)، پس با دین و هر آنچه که در زندگی بشر هست، سر و کار دارد. البته ممکن است کسانی که معتقد و دیندار هستند، با تطبیق عقاید و آداب و سنن با قواعد و روش علمی بخواهند تعارضات خود را حل کنند، اما علم تابع ملاحظات و اغراض خصوصی و شخصی نمی‌شود و دین را نیز با طرح‌ها و برنامه‌ریزی‌های شخصی نمی‌توان تغییر داد.

از دیگر سوی، اگر احکام علمی، سنجش بی‌طرفانه‌ی موضوعاتی باشد که که در حیطه‌ی قدرت و تصرف ما قرار می‌گیرند، دینداری و اعتقاد، عین تعلق و تسلیم و خضوع و طاعت است. پس چگونه بشر متعلق و مسلم، می‌تواند بی‌طرفانه و برکنار از خواسته‌ی معبود، به مسائل بپردازد؟

داستان‌نویسی به شیوه‌ی امروزی بعد از رنسانس به وجود آمد و طبیعتاً اساس این تحول در داستان‌گویی و قصه‌سُرایی، همان تلقی تازه از دین و دنیاست؛ و مگر غیر از این است که انسان با یافت جدیدی از عالم، تمام ادراکات و هنرهایش نیز بر همان یافت منطبق می‌شود؟ شاکری می‌گوید که اگر در سیاست‌گذاری و آموزش تن به تکنیک‌های داستان‌نویسی بدون تدقیق و نقد و تمهید و شناخت امکانات مختلف‌شان بدهید، دیگر دین‌داری یا بی‌دینی چندان اهمیتی ندارد. زیرا نه نیّت و خواست نویسنده که تکنیک‌های داستانی با همان مبانی عرفی سخن را راه می‌برند و شما آگاهانه یا ناآگاهانه تن به سکولاریزاسیون داده‌اید.

به همین نسبت باید یک بار به روشنی مشخص کنیم که در منظومه‌ی فکری و نظری‌مان قائل به این موضوع هستم که فُرم و تکنیک‌های داستان‌نویسی لزوماً بی‌طرف نیستند و سمت‌وسویی دارند یا خیر؟ و اگر دارند، در این باره چه تدبیری کرده و چگونه می‌خواهیم شناخت خود را از این امر افزایش داده و عمق بخشیم؟ و اگر خیر، چرا و با چه مبنای فکری و فلسفی‌ای با مسئله مواجه شده‌ایم؟

ارزیابی اخلاقی نقد، فروکاستن شأن خود است، نه نفی غرض منتقد. اما دوستان من در شهرستان ادب، گویا چه با نامه‌ی اول و چه با نامه‌ی دوم که مصداقی بر مدعاهای نامه‌ی اول است، اساساً مسئله را درک نکرده‌اند و اگر چند نفری هم از حاضران در آن مؤسسه مطلب را فهمیده‌اند، به سهو متذکر اصل سخن نشده‌اند؛ چنانچه برخی از دوستان بنده ظاهراً با غلبه احساسات و جستجوی مسائل شبه اخلاقی، امکان گفت‌وشنود را فراموش می‌کنند و صفات و برداشت‌های ذهنی ناپسندی را به منتقدان نسبت می‌دهند؛ حال آنکه این امر به‌طور کلی بد است و برای هنرمندان متعهد و انقلابی شهرستان ادب، بدتر!

پُرواضح است که جناب مؤدب در مسیر خود برای راه‌اندازی شهرستان ادب، مایل هستند نظر به آینده ادبیات بعد از انقلاب اسلامی داشته باشند. آینده‌نگری هم اساساً قدم گذاشتن در راه آینده است و با هر قدم که برداشته می‌شود، چشم‌انداز پیش‌رو روشن‌تر می‌شود. ولی باید دید که آیا شهرستان ادب این گام را برداشته یا نه؟

آنچه می‌توان گفت این است که به طور کلی اعتنای ما، و به‌طور خاص اعتنای دوستان بنده در شهرستان ادب، به نقد کم است. ورنه پاسخ ندادن و سکوت و ایرادات شبه اخلاقی به نقدها چه توجیهی می‌تواند داشته باشد؟ مگر نه اینکه بدون نقد، علم و دانش گسترش پیدا نمی‌کند؟ اما ما متأسفانه هنوز در مرحله‌ی نقد و نقادی وارد نشده‌ایم و آن را احیاناً ناسزاگویی و تحقیر و توهین می‌دانیم. نقد بدگویی و عیب‌جویی نیست. بلکه سعی در دست یافتن و گشودن راه‌های جدیدی برای تفکر در آن موضوع برای ساخت امروز و فردا است.

صور همگانی و بسیاری از دوستان من این است که جهان، همان جهان قدیم و ظرف چیزهاست که در قرون اخیر، علم و تکنیک و سیاست مدرن و تکنولوژی به آن اضافه شده است. این تصور مطلقاً درست نیست. علم و تکنیک و سیاست مدرن و تکنولوژی مقوّم و ستون جهان کنونی هستند و از آن جدا نمی‌شوند. اگر جهان ظرف تکنیک بود، می‌توانستیم مظروف را از ظرف بیرون آوریم و ظرف خالی بماند، اما همچنان ظرف باشد! ولی جهان امروز اگر علم جدید و تکنیک نداشته باشد، معلوم نیست چه وضع و صورتی پیدا می‌کند.

 

روشن‌تر بگویم که اگر در زمانه‌ی حاضر، زندگی بدون تکنولوژی میسّر بود، جهان توسعه نیافته این همه مشکل نداشت!

شنیدن اصل سخن و نقد، جز با همدلی امکان پذیر نیست و الباقی هر چه هست، عِرض خود بردن و زحمت دیگران داشتن است. در تعهد و دینداری و انقلابی بودن جناب علی‌محمد مؤدب و همکارانشان در شهرستان ادب نیز هیچ شبهه‌ای وارد نیست و همین تعهد یقیناً می‌تواند باعث شود تا با گوش جان، نقدها را بشنوند و از انحراف سخن به مسائل شبه اخلاقی دوری کنند. بنابراین به دوستانم در بخش داستان شهرستان ادب پیشنهاد می‌کنم که هرچه زودتر دست‌به‌کار شوند و صواب و بلکه لازم آن بوده و هست که با رویی‌گشاده از نقد استقبال کرده و منتقدان خود دعوت به گفت‌وشنود کنند، تا ضمن به وجود آوردن امکان تأمل و تمییز در مسائل، راه خود را همواره روشن نگاه‌دارند و قدم‌های استوارتری در مسیر آینده بردارند.