وقتی قیمتِ خوردنِ یک قهوه برای نشستن در یک کافه از دسترس بسیاری از افراد یک جامعه خارج شود، نباید انتظار داشت که فرهنگ تقویت شود. در این حالت همچون سایر موارد ما بهسوی یک داروینیسم اجتماعی میرویم.
به گزارش مشرق، به گفته فکوهی اگر برنامههای فرهنگی در کافهکتابها اجرا شود، تأثیر مثبتی در رشد کتابخوانی خواهند داشت؛ اما تأثیر اصلی باید از طریق فضاهای حرفهای و اساسی کتابخوانی یعنی ایجاد تعداد بسیار زیادی کتابخانه عمومی و شهری اتفاق بیفتد.
کتابفروشیها روزگار سختی را پشتسر میگذارند و یکی بعد از دیگری تعطیل میشوند. اما برخی کتابفروشها ایدهای به ذهنشان رسیده و در کتابفروشیشان گوشهای را بهعنوان کافه اختصاص دادهاند برای نشستن و کتاب خواندن و گپ زدن. کافهکتاب یکی از روشهایی است که این روزها برای جذب مردم به سمت کتاب، گفتوگو و البته کتابخوانی استفاده میشود. تاریخچه کافه در تهران به دوره صفویان بازمیگردد و زمانی طولانی برای تبدیل قهوهخانهها به کافههای مدرن امروزی طی شده است. کافهکتابهایی که در آنها جلسات نقد و بررسی کتاب، گالریهای هنری و بسیاری رویدادهای فرهنگی دیگر برگزار میشود، دیدگاه جدیدی به کارکرد دیرینه کافه است، اما آیا کافهکتاب میتواند مردم را به خواندن کتاب تشویق کند؟
در ادامه گفتوگو با دکتر ناصر فکوهی، استاد انسانشناسی دانشگاه تهران و مدیر مؤسسه انسانشناسی و فرهنگ، درباره تأثیر فرهنگ کافهنشینی و تأسیس کافهکتاب بر ترویج کتابخوانی در ایران را میخوانید.
پیش از این، شاعران و نویسندگانی مانند احمد شاملو و صادق هدایت گوشهای در کافه داشتند، آنجا با مخاطبان خود گفتوگو میکردند و میخواندند و مینوشتند، اما در این روزها کمتر شاهد این عادت از نویسندگان و شاعران هستیم، چرا کافهها دیگر پاتوق نویسندگان نیست؟
پاتوق بودن کافهها هرچند هنوز تا اندازهای در این یا آن فرهنگ ادامه دارد، اما در واقعیت عمومی جهان امروز، ساختاری است که عمدتاً به قرن نوزدهم و بیستم تعلق دارد و دیگر چندان رایج نیست. البته بدان معنا نیست که روشنفکران و نویسندگان دیگر از کافه استفاده نمیکنند. بنابر آنکه در کدام فرهنگ باشیم، حضور در کافهها هنوز کمتر یا بیشتر رواج دارد، اما برای نمونه در پاریس یا برلین به یک صورت و در کشورهای انگلیسیزبان و آمریکا بهصورتی دیگر این رفتار را میبینیم. کافهنشینی، قرار و دیدار در کافه، بههرحال همچنان ادامه دارد؛ اما کافه به معنایی که در دهههای ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ در اروپا وجود داشت یا در دهههای ۱۳۳۰ و ۱۳۴۰، ساختاری پشتِسر گذاشته و جای خود را به اشکال کاملاً جدیدی داده است که حاصل دستاوردهای دموکراتیک هستند؛ کتابفروشیها، جلسات نقد و معرفی کتاب، نمایشها، کنسرتها و سخنرانیهایِ دانشگاهیِ فوقِ برنامه درون یا برون از دانشگاه. بنابراین شاید بتوانیم بهصورتی کلی و بسیار نسبی بگوییم
که تداوم شکل و محتوای کافهنشینی روشنفکرانه و پاتوق بودن کافه در نسبتی معکوس با افزایش رشد جامعه مدنی قرار دارد که فضاهای بیشمار دیگری را برای رابطه بین کنشگران فرهنگی ایجاد میکند. در چنین شرایطی، کافه بیشتر از آنکه یک «پاتوق» باشد، یک «پناهگاه» یا یک «خلوت» است. از این رو، اگر واقعاً شاهد کمشدن پاتوق در کافهها باشیم، بدون آنکه تعداد روشنفکران و تحصیلکردههایمان کم شده باشند، مابهازا را یا باید در سایر محافل بیابیم یا در فضای مجازی، که موقعیت ما چیزی بین این دو است.#