علی نصیریان چند روز بعد از تولد ۸۵ سالگیاش با حضور در خانه تئاتر و در میان جمعی از هنرمندان تئاتر و سینما کیک تولد خود را برید و گفت: هیچ دستورالعملی برای تئاتر ندارم و آنچه هنرمند برای انجام کارش نیاز دارد، آزادی بیان و اندیشه است.
سومین برنامه «زندگی تئاتری من» به مناسبت هشتاد و پنجمین سالگرد تولد علی نصیریان عصر شنبه ۱۹ بهمن در سالن عباس جوانمرد خانه تئاتر برگزار شد که در آن ایرج راد، داریوش مودبیان و فرهاد آییش سخنانی را درباره این هنرمند پیشکسوت بیان کردند و نصیریان نیز خاطراتی از ورود خودش به دنیای هنر روایت و تاکید کرد که تئاتر نیازمند جریان و گروه است.
او در این زمینه توضیح داد: نمیدانم این روزها چقدر گروه تئاتری وجود دارد و چقدر امکان بودن گروه وجود دارد چون در دوره ما زندگی شکل و ریتم دیگری داشت اما حالا به دلیل ورود اینترنت و دیگر مناسبات زندگی روز، خیلی چیزها تغییر کرده است.
نویسنده نمایشنامه «افعی طلایی» با بیان توضیحاتی درباره دوره فعالیت خود در اداره هنرهای دراماتیک خاطرنشان کرد: در دورهای که ما در اداره هنرهای دراماتیک کار میکردیم، هیچ محدودیتی نداشتیم و هیچ مانعی برای کارمان نمیتراشیدند. تمام نمایشنامههای بیضایی، ساعدی و نویدی را در تماشاخانه سنگلج کار میکردیم و با اینکه همه کارهایشان منتقد و معترض بودند، کسی کاری به کار ما نداشت.
او در پاسخ به پرسشی درباره وضعیت تئاتر ملی در این دوره گفت: هرگز نومید نیستم و تئاتر ملی هم به معنای این نیست که همه کارها با گویشهای محلی اجرا شود بلکه تئاتر ملی میتواند بسیار متنوع باشد. شخصا هیچ دستورالعملی برای تئاتر ندارم و آنچه هنرمند برای انجام کارش نیاز دارد، آزادی بیان و اندیشه است. بایدی ندارد که فقط تئاتر ایرانی یا سنتی داشته باشیم. ما به تئاتر روز هم نیاز داریم.
نصیریان سپس خاطراتی از دوره کار با شاهین سرکیسان بیان کرد و افزود: در دورهای به توصیه امیرحسین جهانبگلو که همچون جلال آل احمد و سیمین دانشور به خانه سرکیسیان رفت و آمد داشت، تصمیم گرفتیم نمایشنامههای ایرانی کار کنیم که من سراغ نمایشنامه «افعی طلایی» رفتم که شباهتی به «داش آکل» هدایت داشت و عباس جوانمرد هم متن دیگری دست گرفت. بعد از آن در یکی از شمارههای مجله «سخن»، هدایت داستان «بلبل سرگشته» را معرفی کرده بود که توجه مرا جلب کرد چون هم حالت اسطورهای داشت و هم زمینی شده بود و این چنین بود که «بلبل سرگشته» را نوشتم.