«ما بر سر گوری گریه میکنیم که مردهای در آن نیست.» این جملهای است که بارها در محافل تئاتری و از زبان هنرمندان این شاخه شنیدهایم اما گاهی این جمله به طرزی عجیب، سوالبرانگیز میشود که نمونه آن در چند ماه اخیر، برخورد دوگانه شهرداری با جشنوارههای تئاتر و سینما است.
جشنوارههای فجر بویژه در حوزه تئاتر و فیلم، نوعی ویترین هستند؛ ویترینی که نشانگر وضعیت کلی تئاتر و سینمای ماست و به ما کمک میکند تا دریابیم که حال تئاتر و سینمایمان چگونه است. ضمن اینکه فرصتی فراهم میکند تا برخورد دیگر نهادها و مسئولان ـ مانند نمایندگان مجلس، وزیران گوناگون یا نهادهایی مانند سازمان محیط زیست و … ـ را نسبت به این حوزهها ارزیابی کنیم.
با در نظر گرفتن این ابزار سنجش، در چند وقت اخیر برخورد دوگانه شهرداری تهران در برابر جشنوارههای تئاتر و فیلم فجر، برای جامعه هنری پرسش برانگیز شده است.
چند ماه پیش از آغاز به کار سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر، در گفتوگوهای رسمی و غیررسمی مطرح شد که در این دوره، شهرداری حامی این رویداد هنری است. در نشست خبری این جشنواره این موضوع بار دیگر به صورت رسمی اعلام شد و بعد از آن هم برخی از دستاندرکاران جشنواره بابت این همراهی، با رسانههای رسمی گفتگو کردند.
این حمایت حتما جای خوشحالی دارد که شهرداری با این همراهی، بخشی از وظیفه خود را در قبال فرهنگ و هنر انجام داده است اما در اینجا یک مساله وجود دارد؛ اینکه این حمایت تنها شامل حال جشنواره فیلم شده و تئاتر از آن بیبهره مانده است و این گمانه را در ذهن بسیاری از هنرمندان تئاتر ایجاد کرده که انگار بحث تبلیغاتی در بین است؛ موضوعی که سید عباس صالحی وزیر فرهنگ و ارشاد نیز به نوعی آن را تایید کرد.
او در جریان بازدید خود از جشنواره تئاتر فجر در جمع خبرنگاران و در پاسخ به این سخن که شهرداری تهران حامی جشنواره فیلم شده ولی از تئاتر هیچ حمایتی نکرده است، بحث پروپاگاندا را مطرح کرد.
وزیر فرهنگ هم ابراز تاسف کرد که تئاتر به دلیل کم بودن پتانسیلهای تبلیغاتیاش، مورد توجه نیست.
صالحی در آن بازدید گفت، ظاهرا یکی از مشکلاتی که داشته و داریم این است که کارگزارانمان با هنرهایی ارتباط دارند که از پروپاگاندای بیشتری برخوردار هستند و این یک نقیصه است. ما هنرهایی داریم که ممکن است پروپاگاندا نداشته باشند اما تأثیرگذاری آرام و عمیقی دارند و میتوانند در فضای فرهنگی و هنری جامعه مؤثرتر باشند که از آن جمله هنرهای نمایشی است.
به فاصله چند روز بعد، شهردار تهران به اختتامیه جشنواره فیلم آمد و در این برنامه سخنرانی مفصلی کرد.
حمایت مالی یک بحث است و حمایت معنوی بحثی دیگر ولی جشنواره تئاتر فجر در این دوره، از نظر معنوی هم کمتر مورد توجه این نهاد بود.
در سالهای گذشته جشنواره تئاتر فجر به طور نسبی، از تبلیغات شهری برخوردار میشد. این تبلیغات در برخی دورهها بیشتر نمود داشت و در دورههایی دیگر کمتر اما شهر تهران در جشنواره سی و هشتم تئاتر فجر، هیچ رنگ و بویی از این جشنواره به خود ندید. نه تنها کل شهر بلکه حتی در محدوده چهارراه ولیعصر به عنوان مکانی که نبض تئاتر پایتخت در آن جریان دارد، نیز هیچ نشانی از جشنواره به چشم نمیآمد، انگار نه انگار که تنها چند متر آن سوتر جشنواره سی و هشتم تئاتر فجر در حال برگزاری است. نه بنری، نه هیچ نشانی. این خالی بودن، باز هم این ابهام را ایجاد کرد که واقعا تئاتر برای شهرداری چقدر اهمیت دارد.
این پرسش در وضعیتی ایجاد میشود که شهرداری تهران پیشتر در زمینه تئاتر فعالیتهای بارزتری داشت. درباره کیفیت آن فعالیتها سخن نمیگوییم اما به هر حال در دورههایی رپرتوار آثار نمایشی در فرهنگسراهای تهران برگزار میشد. پروژههایی که با حضور هنرمندانی همچون زنده یاد جواد ذوالفقاری یا مریم کاظمی و … بویژه در حوزه تئاتر کودک و عروسکی، برپا میشد و فعالیتهای نمایشی فرهنگسراهای تهران را زنده نگه داشته بود اما بعد از توقف این پروژههای مقطعی، هنرمندان تئاتر به مواردی مانند برخی بنرهای نمایشی یا تبلیغات شهری در زمان برگزاری جشنوارهها رخ میداد، دلخوش بودند.
در این میان مرضیه برومند که به مدت سه دوره دبیری جشنواره نمایش عروسکی تهران مبارک را بر عهده داشت، به خوبی شهرداری را همراه خود کرد و این جشنوارهها از تبلیغات محیطی بهرهمند شدند و از آنجاکه جشنواره عروسکی، مراسم شادپیمایی هم داشت، شهرداری و نیروی انتظامی هم این کارناوال شادی را در هر سه دوره، حمایت کردند.
اما این همراهیها همان اندازه که در زمان خود خوشحالکنندهاند، کاملا وابسته به اشخاص است و هیچ ضمانتی نیست جشنواره بعدی نمایش عروسکی هم از این همراهیها برخوردار شود زیرا ظاهرا در شهرداری تهران رویه مشخصی برای این گونه همکاریها وجود ندارد.
کماعتنایی شهرداری در یکی دو سال گذشته تنها به جشنواره تئاتر فجر محدود نمیشود. مدتهاست هنرمندان تئاتر از وضعیت اطراف تئاتر شهر گله دارند و آن را در شان مهمترین مرکز تئاتری پایتخت نمیدانند.
این مساله در زمان برگزاری جشنوارههای تئاتری بخصوص جشنواره فجر به عنوان مهمترین جشنواره نمایشی، بیش از پیش به چشم میآید.
در روزهایی که انتظار میرود محیط پیرامون تئاتر شهر برای برگزاری جشنواره فجر آماده شود، میبینیم فضا برای برگزاری این جشنواره که بخشی از نمایشهای آن در قالب تئاتر خیابانی و در فضای بیرونی اجرا میشوند، مهیا نشد.
کماعتنایی به تئاتر به مجموعه تئاترشهر خلاصه نمیشود. پهنه رودکی هم دیگر فضایی است که این کملطفی را ثابت میکند.
چند ماهی است اطراف تالار وحدت به منظور ساخت و ساز پهنه رودکی که قرار است مکانی برای فعالیتهای فرهنگی باشد، وضعیت ناخوشایندی پیدا کرده و رفت و آمد به تالارهای وحدت، فردوسی و حافظ با مشکلاتی همراه شده است و حال، سر و سامان دادن به این وضعیت به یکی از مطالبات جامعه هنری و مخاطبان تئاتر و موسیقی تبدیل شده است.
طولانی شدن روند این ساخت و ساز، صدای کسبه این خیابان را هم که کسب و کارشان درچار اختلال شده، درآورده است.
وزیر فرهنگ نیز در همان دیدار خود از جشنواره تئاتر فجر در پاسخ به پرسشی درباره وضعیت نابسامان این پهنه گفت: «دوستان در شهرداری فعالیتهایی در این زمینه دارند و تلاش بر این است که هر چه سریعتر به نقطه مشخصی در زمینه پهنه فرهنگی برسند. این محیط باید برازنده هنر شود ولی در حال حاضر شرایط پهنه فرهنگی شرایط مناسبی نیست. امیدواریم کارهایی که در دست انجام است، با سرعت بیشتر تحقق پیدا کند. دوستان شهرداری هم علاقهمند به شکلگیری این اتفاق هستند و امیدواریم در دوران حضور آقای حناچی در شهرداری این فعالیت سرعت بیشتری به خود بگیرد.»
اما مساله فقط هم تئاتر شهر و چهارراه ولیعصر نیست. پریسا مقتدی مدیر تماشاخانه «سنگلج» هم از کمتوجهی شهرداری به این تماشاخانه قدیمی سخن گفته است که اتفاقا در همان خیابان دفتر شهرداری تهران قرار دارد.
او نیز چندی پیش یادآوری کرد که توسعه تماشاخانه «سنگلج» درگرو یک دیدار حضوری با شهردار تهران است و او به توصیه رییس شورای شهر، خواستار این دیدار شده است. اما بعد از گذشت چند ماه هنوز این دیدار دست نداده است و تماشاخانه قدیمی همچنان چشم به راه عنایت بیشتری از جانب شهردار است.
هنرمندان تئاتر البته در این سالها بابت مواردی دیگر هم پرسشهایی دارند؛ پرسشهایی بیپاسخ مثل اینکه واقعا ساخت و تجهیز پردیس تئاتر تهران در منطقه خاوران چه دردی از تئاتر ما دوا کرده است؟ این بنای عظیم با آن همه هزینهای که برای ساخت و سازش انجام شد، چه امکان ویژهای به تئاتر ما داده؟ آیا بهتر نبود این سرمایهگذاری در مکانی مناسب انجام میشد و به طور مثال یک مجموعه دیگر نظیر ایرانشهر ساخته میشد که بعد از راهاندازیاش، بخش مهمی از بار تئاتر را در کنار تئاتر شهر به دوش گرفت.
یا مثلا مرکز تئاتر صبا که تا به حال بارها درباره تکمیل و راهاندازیاش خبرسازی شده است، به چه دلیلی افتتاح نمیشود.
این قبیل پرسشها در حوزه فعالیتهای نمایشی شهرداری کم نیستند و البته همچنان هیچ پاسخ روشنی هم برای آنها وجود ندارد.
وقتی به گذشته برگردیم و تصرف پارکینگ تئاترشهر توسط شهرداری تهران در دوره محمود احمدی نژاد یا بهانهگیریهای سازمان زیباسازی برای نصب بیلبوردهای تبلیغاتی تئاتر و … را به یاد آوریم، در می یابیم جایگاه تئاتر برای مسئولان شهری همچنان محل تردید و پرسش است.
این نکته را نیز به یاد داریم که این پرسش فقط متوجه شهرداری نیست، بلکه درباره عملکرد شورای شهر هم چنین سوالاتی وجود دارد بویژه با حضور احمد مسجدجامعی که خود وزیر فرهنگ و ارشاد دوره اصلاحات بوده است و همچنین محمدجواد حقشناس که زمانی معاون مسجدجامعی در وزارتخانه و این سالها هم رییس کمیسیون فرهنگی اجتماعی شورای شهر تهرا نبوده است، این انتظار بیشتر هم میشود.
این دغدغهها زمانی جدیتر مطرح میشود که عملکرد شهرداری خود را با کشورهای صاحب فرهنگ و هنر قیاس کنیم؛ چراکه در این کشورها یکی از مهمترین وظایف شهرداریها ایجاد فضاها و انجام فعالیتهای فرهنگی و هنری است اما در کشور ما ظاهرا هنوز در تعریف این وظیفه دچار مشکل هستیم و برنامه تعریف شدهای در این زمینه نداریم و وضعیت ناخوشایند و پرسشبرانگیزی که در سطور بالا از آن سخن گفتیم، احتمالا ناشی از همین ابهامها است.