نجف دریابندری نویسنده و مترجم نامدار ایران روز ۱۵ اردیبهشت، در سن ۹۱ سالگی درگذشت.
میراث گرانبار و ماندگار نجف دریابندری، در تألیف و ترجمه، نام او را در صدر نویسندگان و مترجمان چیرهدست روزگار ما قرار داده است. این دستاورد بزرگ البته به آسانی فراچنگ نیامده، بل رهآورد سرگذشتی پرفراز و نشیب همراه با تلاش و تقلایی سخت و پیگیرانه بوده است.
تا چند سال پیش اهل فرهنگ و ادب چیز زیادی از زندگی نجف دریابندری نمیدانستند. او، شاید با عبرت از گذشته، ترجیح میداد، در گوشهای امن و آرام بنشیند و بیسروصدا به کار خود بپردازد. کم نبودند کسانی، حتی از اهل دانش و قلم، که از زندگی ناآرام او در روزگار جوانی چیزی نمیدانستند.
در سالهای اخیر و پس از آن که نام نجف به برکت کارهای سترگ او به سر زبانها افتاد، گفتوگوهایی با او منتشر شد که از زیروبم زندگی او پرده برداشت. چندین مصاحبه کوتاه و بلند با او صورت گرفت، به ویژه چند گفتوگوی بلند که در نگارش این نوشتار از آنها استفاده شده، به همت کسانی مانند ناصر حریری، حسین میرزایی و مهدی مظفری ساوجی. این کارها بر ابعاد گوناگون زندگی و کار این مترجم پرتوی تازه افکندند.
بچه آبادان!
نجف دریابندری در محله “حمام جرمنی” آبادان پا به جهان گذاشت. در شناسنامهاش تولد او اول شهریور ۱۳۰۸ قید شده، اما خود او زمستان ۱۳۰۹ را درست میداند.
پدرش ملوان یا ناخدایی توانگر بود، اما پس از مرگ او خانواده به فقر و تنگدستی دچار شد.
نجف از همان کودکی هوشی سرشار داشت، زود و آسان سواد آموخت، تا آنجا که از همان اولین سالهای دبستان به راحتی کتاب و مجله میخواند.
آبادانی که او در دهه ۱۳۲۰ در آن پرورش یافت، از دیگر شهرهای ایران متمایز بود: حضور شرکت نفت انگلیس که با خود هم طبقه کارگر را آورد و هم مظاهر مدرن غرب را.
دریابندری آن گونه که تعریف کرده، زبان انگلیسی را نزد خود و با مشاهده فیلمهای سینمایی یاد گرفت. در آبادان سینماها فیلمهای خارجی را به زبان اصلی نشان میدادند، و او که “خوره سینما” بود با تماشای آن فیلمها کمکم انگلیسی یاد میگیرد.
هم طبع شورشی و هم انگیزه معاش او را به ترک تحصیل وا میدارد. به گفته خودش: «من تا سال نهم در مدرسه رازی بودم و بعد تحصیل را رها کردم. حالا چی شد که رها کردم خیلی ساده است. معلمی داشتیم به اسم آقای علوی که معلم ریاضیات و هندسه بود. یک روز که درس رسم داشتیم و من رسمام را نکشیده بودم، آمد پرسید رسم شما کجاست؟ گفتم که نیاوردم. گفت که خیلی خب پاشو برو بیار. من هم از کلاس رفتم بیرون که رسمام را بیاورم و دیگر برنگشتم (میخندد) بعد از حدود هفت ـ هشت ده ما رفتم شرکت نفت».
دریابندری حدود ۱۶ سال داشته که به استخدام شرکت نفت درمیآید و در بخش انتشاراتی آن مشغول میشود. در اینجا هم بیش از پیش با زبان انگلیسی آشنا میشود و هم با کارگران و مبارزه آنها برای زندگی بهتر.
همین شور و انرژی جوانی است که به جهانبینی او شکل و قالب میدهد: نخست پیرو اندیشههای احمد کسروی بود که در آن روزگار رواج داشته است. اما نظریات کسروی بیشتر جنبه فرهنگی داشت و پیکار با خرافات دینی را وجهه همت قرار داده بود؛ درحالیکه آبادان آن روز کوران پرتب و تاب اندیشهها و کشمکشهای سیاسی بود.
در میان کارگران آبادان آگاهی طبقاتی همراه با تشکل و مبارزه طبقاتی به نسبت ایران آن روز، در بالاترین سطح بود. با وجود ثروت نفت، کارگران زندگی سختی داشتند و از این ستم به خوبی آگاه بودند. تحت تأثیر این مبارزات خیلی از روشنفکران به اندیشههای عدالتخواهانه حزب توده ایران روی آوردند.
دریابندری نیز در نیمه دهه ۱۳۲۰ تحت تأثیر مبارزان تودهای که در تشکلات کارگری فعال بودند، به حزب گرایش پیدا میکند و چند سالی از زندگی خود را در خدمت به ایدههای این حزب میگذراند.
با کودتای ۲۸ مرداد و سقوط دولت قانونی دکتر محمد مصدق جنبش ملی ضربه جبرانناپذیری متحمل شد. رژیم برخاسته از کودتا به سرکوب شدید و خشن مبارزات کارگری پرداخت. دریابندری یک سالی پس از کودتا دستگیر شد: «در دادگاه هم اتهاماتی مثل خیانت به کشور، جاسوسی برای خارجی و از این قبیل را به ما تفهیم کردند».
دریابندری در دادگاه نخست به اعدام، سپس به حبس ابد و سرانجام با تخفیف به ۱۵ سال زندان محکوم شد. او که در این فاصله به زندان لشگر زرهی تهران منتقل شده بود، در دادگاهی تازه باز هم تخفیف گرفت. او روی هم چهار سالی در زندانهای گوناگون سپری میکند، تا این که در اواخر ۱۳۳۷ از زندان آزاد میشود.
علت حکم سنگین برای او این بوده که ظاهرا علاوه بر تبلیغات حزبی و فعالیت در تشکیلات کارگری، با سازمان افسران حزب که در سال ۱۳۳۳ لو رفت و لیست اعضای آن به دست فرماندهی نظامی به رهبری تیمور بختیار افتاد، همکاری داشته است.