خدا را شکر که اول خدا را دارم و بعد نعمت ها و رحمت های بی کرانش مثل خانواده ای دوست داشتنی و همیشه پشتیبان ، دوستانی بهتر از برگ درخت و هموطنان و همنوعانی مهربان و همدل
ممنونم از همه هنرمندان و شاعران عزیزی که با نوشته هایشان حمایت و پشتیانیشان را اعلام کردند . ممنونم از همه سایت های خبری ، هموطنان عزیزم ، مردم خوب افغانستان و همه دوستان خوب خبرنگار و فعالان اجتماعی و مدنی که پشتیبانی و همراهیشان را مثل همیشه نشان دادند … آنها که عکسی گذاشتند ، آنها که دعایی خواندند ، انهایی که مطلبی نوشتند ، کارتونی کشیدند ، پستی به اشتراک گذاشتند و همه و همه و همه …
این چند خط را لازم میدانم برای توضیح و شفاف سازی بیشتر درباره بسیاری از ابهامات و اشتباهات و شایعات بنویسم .
فرستنده : آقای علی تبریزی
از 18 آذر 89 که با حکم قضایی به منزل پدری ام آمدند و با ضبط وسایل شخصی ام دوماه بازجویی هر روز هشت ، نه ساعته من آغاز شد و همان روزها موازی با اطلاعات ،احضاریه ای هم از ارگان دیگر آمد ، تا اردیبهشت 90 که در دادسرای اوین بازداشت و با قید سند آزاد شدم و باز خرداد همان سال به اوین احضار و نهایتن در مرداد 90 در شعبه 26 دادگاه انقلاب محاکمه و به 4 ماه حبس تعزیری به تعلیق محکوم شدم ، هرگز و هرگز درباره اتفاقات قضایی و امنیتی که برایم پیش آمد نه مصاحبه ای کردم و نه شفاف و کامل نوشتم . گاهی کوتاه و خلاصه رفع ابهام کردم و گاهی خود نیز اخبار مربوط به خویش را در سایت های دیگر که قصد حمایت و پشتیبانی داشتند خواندم .
تا مهر 90 ممنوع الخروج بودم و از خرداد 88 تا مرداد 89 در همان روزهای بگیر و ببند فعالان انتخاباتی سال 88 در مکان نامعلوم و بی آدرس در داخل کشور به زندگی ادامه دادم و در کنار مردم و گاهی پشت تریبون در حال شعرخوانی حاضر شدم .
همزمان با برگزاری نمایشگاه نقاشی در بهمن 90 به مدت حدود ده روز در پلیس امنیت تهران بازجویی شدم و حتی صبح ها قبل از شروع ساعت نمایشگاه تا ظهر در پلیس امنیت به سر بردم . در تیرماه 91 همزمان با ازدواج با همسرم که در شهر دبی مشغول به کار بود ، حیات دوزیست خود بین تهران و دبی را آغاز کردم و به فعالیت های هنری ، اجتماعی و خیریه خود در شهر تهران ادامه دادم .
تمام عمرِ فعالیت انتخاباتی و سیاسی من بین سال های 84 تا 88 بوده که هرچقدر هم در سطح بالا اما همان 4 سال از عمر سی ساله من بوده است .
اینکه از سرگذشت قضایی و امنیتی خود نگفتم و ننوشتم فقط به این خاطر بود که هرگز نخواستم مردم نام مرا به اسم یک قربانی یا محکوم سیاسی بشناسند . هرگز نخواستم از آنچه در پرونده محکومیت هایم اتفاق می افتد امتیاز بگیرم و به قول معروف روی این موج سوار شوم و از این راه اعتبار بگیرم . برای آنکه خواستم هنرمند باشم و فعال مدنی . خواستم مردم مرا نه از سر ترحم که برای آثارم بشناسند . خواستم این خط کشی ها را کمرنگ کنیم که همه هنرمندان و اقشار مختلف جامعه را با افکار سیاسی و عقیدتی شان قضاوت نکنیم .
من هرگز نخواستم یک فعال سیاسی باشم هرچند که دایره سیاست آنقدر وسیع شده که تمام فعالان اجتماعی و حتی هنرمندان را نیز در خود جا می دهد . هرگز عضو هیچ حزب یا جریان سیاسی نبوده ام هرچند که در سالهای فعالیت انتخاباتی خود و در بسیاری از انتخابات های سیاسی گرایشم را نسبت به یک جریان که آنرا به راه خود نزدیک تر دیده ام نشان داده ام ما هرگز به هیچ چهره سیاسی و هیچ گروه و جریان سیاسی تعهد یا وفاداری برای همیشه ندارم . تعهد و وفاداری من تنها به آبادی و آزادی سرزمینم و حقوق انسانی تمام مردم دنیاست که اگر قرار باشد زیر پرچم یک گروه و جریان خاص پا بگیرم، حتمن روزی منافع گروهی و حزبی مرا از منافع سرزمینی و مردمی دور خواهد کرد . اگر با شاعر اصلاح طلب خواندن من ، مفهوم واژه یعنی اصلاح طلبی و اصلاح جویی مدنظرتان است ممنونم اما اگر این یک برچسب سیاسی برای حزبی کردن یا وابسته کردن یک هنرمند به یک جریان خاص سیاسی ست به آن اعتراض دارم . چرا که علی رقم همراهی های مقطعی و فصلی به آن جریان نیز نقدهای بسیار و بسیار دارم .
ماجرای بازداشت اخیرم مربوط به پرونده جدیدی ست که نمیدانم چرا در غیاب من برای آن حکم صادر شده و به اجرای احکام ارجاع شده بود . فعلن با قرار وثیقه بیرون آمدم و واخواهی کردم تا فرصت دفاع از خود را داشته باشم و برخلاف پرونده قبل که هیچ اعتراضی به حکم خود نداشتم ، اینبار خود را شامل اتهامات این پرونده نمیدانم و تا مشخص شدن حکم نهایی از اطلاع رسانی از میزان محکومیت و جزئیات آن خودداری میکنم . اما آنچه که مرا بر آن داشت تا توضیحات کوچکی در خصوص این دو سه روز برایتان بنویسم یک دغدغه عمومی و انسانی ست . من از همه هنرمندان و هم صنفانم دعوت میکنم تا برای حمایت و پشتیبانی از حقوق خودمان اقداماتی قانونی و متحد را آغاز کنیم . اینکه جای شاعر زندان نیست جمله زیباییست اما عملیاتی تر آن است که حقوق اولیه و انسانی هنرمندان و فرهنگیان و به زعم من متهمان بی گناه را در هنگام بازداشت یا بازرسی قضایی ، مناسب با شان و منزلت آنها از دستگاههای قضایی خواستار شویم . حکم دستگیری من از سمت دادسرای فرهنگ و رسانه بود و اگرچه ارگان های بازداشت کننده از اتهام و محکومیت من بی خبر بودند اما فکر میکنم باید دستورالعملی وجود داشته باشد که متهمین پرونده های فرهنگی باید در سطح دیگری تعریف شوند . من شب اول را در انفرادی بازداتشگاه فرودگاه بودم و شب دوم را در بازداشتگاه شاپور ، معروف به سیاه ترین محبوس زندانیان خطرناک در یک بند 4 متری در کنار 8 زندانی خطرناک با بدترین و شنیع ترین رفتار انسانی ، در حالی که ابتدا خود آگاهی شاپور نیز از پذیرش من در آنجا امتناع می کرد . جابجایی من در شهر با قفس صورت میگرفت و نظارت ها در حد نظارت بر یک جانی .
بسیار خوانده ایم در خبرها که هنرمندی بازداشت و به مکان نامعلومی منتقل شده است … نمیدانم چقدر جویا شده ایم که این مکان های نامعلوم کجاست ؟
اما از همه مسولین ، دادسرای فرهنگ و رسانه ، وزارتخانه ها و سایر ارگان های فرهنگی ، همه هنرمندان و فعالان اجتماعی و مدنی هم صنفی های خود دعوت میکنم که از خویش برون آییم و کاری بکنیم .
با احترام بسیار
هیلا صدیقی