«خرامان» که در جشنواره فیلمهای مستند شفیلد امسال نمایش داشت، فیلم مستندی است از آرش اسحاقی که به زندگی امیر وشتانی اختصاص دارد؛ مردی ۸۰ ساله در روستایی در ایران که از پیش از انقلاب تا به امروز در حال رقصیدن با لباس زنانه است، مردی که با حسرت و آه میگوید: «سی چهل ساله آرزو به دل موندم که رو سن برقصم، اما اون کسی که میخواد برقصه، براش همه جا سنه.»
این آغاز مواجهه ما با مردی است که با وقوع انقلاب و ممنوع شدن رقص، دست از کارش نکشیده و به شکلهای مختلف، از جمله رقصیدن در عروسیها و خانه سالمندان، به کار خود میدهد، حتی در ۸۰ سالگی.
عکسهای اجراهای مختلف او را در پیش از انقلاب میبینیم که با لباس و آرایش زنانه در حال رقصیدن است تا میرسیم به نقطه انقلاب. او به ما میگوید: «انقلاب شد…» و بعد ساکت میشود. تماشاگر خود میتواند حدس بزند که چه اتفاقی پس از آن برای چنین شخصیتی رخ داده و بعدتر او برای ما توضیح میدهد که چطور سعی کرده با رقصیدن در عروسیها به کار خود ادامه دهد، اما کار تا آنجا پیش رفته که مجبور شده پیش روی یک پیشنماز برهنه شود تا ثابت کند که مرد است و پس از آن پیش نماز به مردم گفته که تماشای رقص او در این مراسم عروسی ایراد ندارد!
فیلم به طور کامل بر شخصیت اصلیاش متمرکز میشود و با آنکه سوژهاش آشکارا به مباحث سیاسی و اجتماعی پهلو میزند، با این حال فیلمساز سعی دارد تنها از دید شخصیت اصلی به جهان اطرافش نگاه کند و تلاش نمیکند برای تماشاگر خارجی -به شیوه معمول برخی از مستندهای ایرانی- توضیحات اضافهای را درباره شرایط جامعه و حکومت بر فیلم علاوه کند. برعکس میخواهد تا جای ممکن تنهاییهای یک مرد و علاقه وافرش به رقص را ثبت و ضبط کند.