علیرضا افتخاری گفته است که اگر تاریخ به عقب برگردد، به سمت احمدی نژاد نمیرود، چرا که او فردی قدرنشناس است.
فرستنده : آقای علی تبریزی
به گزارش خبرآنلاین، علیرضا افتخاری، خواننده ایرانی و یکی از هواداران محمود احمدینژاد گفته است «چند سال پیش بود که در برنامهای به مناسبت بزرگداشت شهدای خبرنگار حاضر شدم و روحم هم خبر نداشت که آقای “ایکس” هم در این برنامه حضور دارد! اگر تاریخ به عقب برگردد، من غلط بکنم بخواهم ایشان را در آغوش بگیرم. من امروز با بانگ بلند این حرف را میزنم و هیچ واهمهای هم ندارم که اگر زمان به عقب برگردد، حتی سمت آقای احمدینژاد هم نمیروم.»
او میگوید که احمدینژاد «قدرنشناس» است و درباره دورانی که از او حمایت میکرده توضیح داده: «آن هجمهها در همه این سالها برای من تبعات زیادی داشت. آقای احمدینژاد در این مدت حتی یکبار پیگیر احوال من نشدند. با صدای بلند به ایشان میگویم در مورد من بسیار انسان قدرنشناسی بودند. با صدای بلند این جملات را بر زبان میآورم و امیدوارم به گوششان برسد. شما را به جان مادرتان قسم میدهم که به من کمک کنید تا این حرفها به گوش همه برسد. امروز به آگاهی و درک سیاسی درستی از این بازیها رسیدهام و امیدوارم این موضوع به خوبی در رسانهها انعکاس پیدا کند.»
او که چندی پیش کنسرتی در بناب داشت و در آن کنسرت رقصیده بود میگوید: «من واقعاً چند سالی است که هم در تهران و هم شهرستان کمتر حاضر به اجرای برنامه میشوم و خیلی سخت میگیرم و عمدتاً هم کنسرت نمیگذارم؛ ولی برای کنسرت بناب با تمام قلبم رفتم. در این برنامه قرار بود مدیر برنامههای من چند کودک سرطانی را به سالن بیاورد و من قول اخلاقی داده بودم که برای شادی دل آنها این برنامه را اجرا کنم. اعضای گروه با قطار رفتند و به من هم گفتند با قطار بروم. اما من گفتم در دل شب میخواهم تنهای تنهای با خدای خودم خلوت کنم و تا بُناب رانندگی کردم و اشک میریختم. من به خاطر این بچههای سرطانی معصوم به این برنامه رفتم و اگر کمی انصاف داشته باشیم، حتماً متوجه این موضوع میشویم که رفتن من به این برنامه، به خاطر کنسرت و بلیتفروشی نبود. من واقعاً نیازی به بُعد مالی این کنسرت نداشتم.»
او ادامه میدهد: «همه وجودم را برای شادی آنها روی صحنه گذاشتم و تا زمانی که لبخند آنها را ندیدم، از صحنه پایین نیامدم. تِم موسیقی در اواسط برنامه، تِم کُردی بود و برای آن بچههای سرطانی پایکوبی کردم و به همان خدا قسم که به خودم قول داده بودم که تا لبخند آنها را نبینم، حرکاتم را ادامه خواهم داد و همین موضوع هم اتفاق افتاد. آقایان دلواپس! گناه من چیست؟ لبخند آن کودکان برای من دنیایی بود و کمال احترام را هم مردم آن منطقه به من گذاشتند.»