هفته، میزبان بلندترین روز سال بود و پایان بی صداترین انتخابات قرن. برنده شدند آرای باطل، براندازان و اصولگرایان شاد و غزلخوان، اصلاح طلبان در فکر و مردم یک هفته دست به دامن حافظ شیراز تا مگر پاسخ دهد «باشد اندر پرده بازیهای پنهان، غم مخور». هنوز خستگی فقیهان شورای نگهبان و هیات های نظارت در نرفته بود که خبری آتش به جان ها زد.
و هنوز صدای زاری روزنامه نگاران بابت مرگ ناباورانه دو همکار جوان خود در گوش ها بود که در جاده ای دیگر- اینک سربازمعلم ها در راه خدمت وظیفه- از درون اتوبوس مقوایی پرکشیدند. پنج تن: طیب شهبخش، راشد پاهنگ، عبدالرحمن دلیری، سروان ناهیدی و ناصر گلستانزاده.
اول هفته روز دختر بود و همزمان کتاب مرگ و دختر با ترجمه محمود کیانوش راهی بازار شد. چرا تا زنده بود منتشر نشد. شاعر، مترجم و نویسنده ای که بیش از ۱۰۰ کتابش در غربت چاپ شد، حالا انگار قرارست چندتایی شان از حصر خارج شوند. وسط هفته روز یوگا بود و روز محیط زیست، روز پدر و روز بیابان زدایی.
آخر هفته اگر کار به سامان بود طنین عاشقانه های گروه دایان در تالار رودکی به گوش ها می رسید آنلاین. یک سال این گروه پرکار موسیقایی در کار بودند و منتظر که شاید تمرگینگی به سر آید. در کار هنرمندان هنرهای تجسمی هم نمایشگاه مدیاهای درهم، همانند زخمی بر تن گالری. آنسوتر نمایش زمین و دلقک ها، خنده سازان که از این سیاره به سیاره دیگر می رفتند. و این همه در کنار نمایشنامه ای از بهرام بیضایی که هرگز در تهران اجرا نشد. مگر اینک و در اولین روزهای بی بالاسری طلسم نمایشی که پنجاه و چند سال پیش نوشته شد، بشکند.
و از همان زمان بود که اهل هنر و فرهنگ – چنان که مردم – تا به هم رسیدند پرسیدند راستی امسال در انتخابات هنرمندان کجا بودند. سرشناسان و نام آشنایان؟ و یکی از کسانی که نبود تا فیلم مستندی بگیرد از ماجراهای اول تابستان امسال. حمید مجتهدی فیلمسازی که می خواست همه ایران را باز بسازد، زیباتر و روشن تر.