هفتهای که روز قلم بود و هم روز ادبیات کودکان و نوجوانان، همچنان با تیرهتر شدن رنگ استانها در نقشه کرونایی، سایه مرگ سنگینتر شد. بهشت زهرا بل بهشت بیشتر شهرها حالت فوق العاده گرفت. مردمی که گفته شده صبورتر از آنان در تجربه تاریخ نیست. از ساعتها خاموشی برق – قطع اینترنت و قطع آب- و هم وعدههای بیعمل در واکسیناسیون مردم به فریاد آمده بودند.
مردمانی دل در گرو مهر میهن، در همه جهان، با غصه و درد در شبکههای مجازی دیدند آنها را که بیپروا شعار دادند، زنی که در خیابان لچک از سر برداشت فریاد زنان، پزشکی که فریاد کشید برق رفته، ۱۳ دقیقه با پنجههایم بیمار را زنده نگاه داشتم، حالا درگذشت. مردان و زنانی که نیمه شب جلو اداره برق شهر، بیهیچ هراسی از عسس، پشیمان از خاطرههای ۴۲ ساله. مردمی از گرمای ۴۰ تا ۵۰ درجه در خیابان میدویدند تا شاید بادی بوزد و صورت قرمز شده نوزادشان از چنگال مرگ رها شود. در شیراز بازیگرانی، تا نشان دهند که زندگانی باقی است، تابوتی سیاه را گرداندند و دف زدند.تصویر فریاد زن جان بر لب از یک فیلم کوتاه برآمده و طناز توسلی نقاش آن را روی تابلو ثبت کرده است. زن از گرما و بیآبی برآشفته، به خشم روسری از سر برداشته.این روزها همه میپرسند جان به لب رسیدگان کدام مردماند، آیا از طبقهای مخصوصاند، آیا فرهنگی دیگر دارند، تحصیل کردهاند یا بیسواد، ساکن کلانشهرها هستند یا در روستاها بی دادرساند. اگر زندانی بندهای ویژهاند آیا به راستی سیاسی هستند، اگر بر سینهشان کارتی است که بر آن نوشته تشویش افکار عمومی آیا مردم در تشویش، متهم را چنین میشناسند اصلا. سهمیه و تدبیر آزادسازی قطرهای زندانیان، برای نشان دادن میزان داد و مروت در روسای جدید قوا چگونه است. آیا ربطی به دیدار آخر هفته ابراهیم رئیسی از جمکران دارد.آیا اصلاحاتی که ادعا شد در سالیان اخیر در قوه قضاییه صورت پذیرفته، همین است که صدایش گهگاه به گوش میرسد. حکایت قرچک؟
گزارش رضا خندان در صفحه فیسبوک، خود حکایت نقل حال ماست. نوشته: دوشنبهها روز ملاقات است. این هفته قرار بود نسرین به دلیل عفونتی که در زندان قرچک بدان دچار شده و همچنین مشکلات تنفسی و قلبی، به پزشکی قانونی اعزام شود. این را هم گفته باشم که در مورد زندانیان سیاسی، انداختن زندانی در پروسهی بیانتها و بینتیجهی پزشکی قانونی، یعنی سرگرم کردن زندانی و درگیر کردن خانواده به امید واهی آزادی و یا مرخصی درمانی.
در ادامه دردنوشته این وکیل دعاوی آمده: چرا من اینجایم. چون به نسرین گفته بودند که به پزشکی قانونی شهرستان قرچک اعزام خواهد شد. از ۸ صبح تا ۱۱ آن جا منتظر ماندیم و خبری نشد. از اول پیدا بود که مثل همیشه دروغ گفتهاند و او به جای دیگری بردهاند. نه توانستیم او را ببینیم و نه در سالن ملاقات. نسرین ۵ ساعت تمام در ماشین قراضهی زندان و پزشکی قانونی که برق نداشته، گرمای طاقت فرسایی را بدون نتیجه تحمل کرده بود. اجازه نداده بودند به ما خبر دهد تا اینهمه ساعت در گرمای آنجا منتظر نمانیم.
پس از ۶ ساعت دربدری و تحمل گرما، به خانه رسیدم، مهراوه مشغول امتحان پایان ترم دانشگاه؛ برق قطع شد. همه جا مانند شهرهای جنگ زده است؛ بدون شلیک بمب و موشک. ماههاست که فرزندانمان مادرشان را ندیدهاند. زندان کثیف و مسیر طولانی قرچک و وضعیت فاجعه بار سالن ملاقات باعث شده که آنان نتوانند به ملاقات بروند.
و هیچ جای شکایت ندارد این نوشته: ۹ ماه پیش، نسرین به بهانه این که اتهامش غیرسیاسی است به زندان قرچک منتقل شد، اما تسهیلات زندانیان عادی مانند مرخصی ماهیانه از او دریغ است و پروندهاش همچنان در دست نهادهای امنیتی و دادستانی، مثل همه زندانیان سیاسی. ادارهی زندانیان مانند بردهداری است. زندانی را آدم حساب نمیکنند. هیچ حق و حقوقی برایشان قائل نیستند. حتی از ورود کتابچهی آئیننامه سازمان زندانها به بند جلوگیری میکنند، مبادا از حقوقشان آگاهی پیدا کنند.