تینا جلالی با مجید مجیدی گفتگویی انجام داده که در روزنامه اعتماد منتشر شده است.
تقریبا اکثر شهروندان تهرانی در رفت و آمدهای روزانه خود در سطح شهر با نمونههای فراوانی از کودکان کار و درخواستهای روزافرونشان مواجه میشوند که یا پاسخشان نگاه قهرآمیز است یا نهایتا خرده خریدی است تا زودتر از کنارشان رد شوند. طفل معصومهای کمسن وسالی که از سر جبر روزگار و همینطور فقر و نداری از صبح تا شب بیرون خانه در معرض انواع سوءاستفادهها و تعرضها قرار میگیرند تا بتوانند برای خانواده کسب درآمد کنند. حال آنکه اگرهر کدام آنها در شرایط معمولی (نه بیشتر) زندگی میکردند بعید نبود نبوغشان کشف نشود و تبدیل به پدیدهای در عرصههای مختلف نشوند. نکتهای که در فیلم «خورشید» واپسین ساخته مجید مجیدی به وضوح نشان داده شده، کودکان کاری که برای اولینبار مقابل لنز دوربین نقش خودشان (فراز و نشیبهای زندگی این بچه ها) را بازی میکنند و آنچنان هنرمندانه در فیلم ظاهر میشوند که از جشنواره ونیز ایتالیا نوید بازیگری نوظهور (جایزه «مارچلو ماسترویانی»برای روحالله زمانی) در ایران به مخاطبان داده میشود.
اگرچه نظر منتقدان درباره فیلم خورشید متفاوت است، بعضی این فیلم را بازگشت شکوهمندانه مجیدی به فیلمهای گذشته او میدانند ولی تعدادی هم خورشید را در کارنامه کارگردانش اثری متوسط ارزیابی میکنند اما آنچه واضح و مبرهن است اینکه مجیدی در آخرین فیلم خود ثابت کرد مهارتی مثال زدنی در بازی گرفتن از نابازیگران دارد و بسیار آگاهانه و درعین حال صادقانه روحیات، احوال و دنیای کودکان ونوجوانان را میشناسد.
با این کارگردان در خصوص چگونگی ساخت فیلم «خورشید» و انتخاب این سوژه به گفتوگو نشستیم ودرباره علاقهاش به موضوعات اجتماعی با طرح مسائل کودکان و نوجوانان صحبت کردیم.
اگر موافق باشید بحث را از سابقه طولانی شما در ساخت فیلمهایی با طرح موضوعات و مضامین اجتماعی آغاز کنیم که روایت این داستانها عمدتا بر دوش کودکان و نوجوانان است که ادامه آن را در فیلم «خورشید» میبینیم، شما با تمرکز بر دنیای کودکان و نوجوانان به زوایای تاریک و پنهان زندگی طیف متفاوتی از بچههای کشور پرداختید که همه ما روزانه در گوشه گوشه این کلانشهر و درترددهای درون شهریمان به وفور آنها را میبینیم و در معرض درخواستهای مکررشان برای خرید محصولات یا پذیرفتن خدماتشان قرار میگیریم.
بله. از همان فیلمهای اولم یعنی «بدوک»، «پدر»، «بچههای آسمان» و «رنگ خدا» و« آواز گنجشک ها» حتی «بید مجنون» (در شکل دیگری) و «خورشید»، داستانهایم با محوریت کودکان و با طرح موضوعات و مضامین اجتماعی راویت میشود و فیلمهایم از آسیبپذیری این قشر جامعه صحبت میکند که من اسمش را قشر خاموش یا قشر صدای خاموش گذاشتم؛ برای اینکه اساسا بچهها در هر شکلی و متعلق به هر جامعهای آسیبپذیر هستند خصوصا در طبقه پایینتر این آسیبپذیری بیشتر و بیشتر هم میشود.