رضا کیانیان با اشاره به اتفاقاتی که اخیراً در سینمای ایران رخ داده گفت: این جریان بسته، سالها و بارها خواستند فکر خودشان را به سینما تحمیل کنند اما نشد. نهایتا فیلمهای بیارزشی ساختند. با سرمایههای زیاد و تماشاگران کم. سینما و هنر را فقط وسیلهای برای تبلیغ خودشان میدانند. معتقدند دیگی که برای آنها نجوشد بهتر است برای ملت هم نجوشد.
در چند ماه اخیر سینمای ایران حواشی غیرمعمول و البته مشکوکی را پشت سر گذاشت؛ بسیاری از کارشناسان و صاحبنظران تحلیل کردهاند که جریانی از داخل و خارج کشور با برنامهریزی کاملا مشخص، این حواشی را رقم زده، تحت کنترل خود دارند و با اسم حمایت از هنر، ذات هنر را نشانه رفتهاند. از تخریب و تخطئه هنرمندان بزرگی نظیر اصغر فرهادی گرفته تا بد و بیراهگفتنهای این اواخر به بازیگران ایرانی در جشنواره کن. در نتیجه جوی به وجود آمد که عدهای از مردم با آن همراه شدند و شوربختانه خود سینماگران هم از جنبههایی در این آتش دمیدند. تاسفبارتر اما رفتار مسوولان سینمایی با هنرمندان است. رفتاری که با شیوه رفتاری همتایان این مسوولان با اهالی هنر در دورههای گذشته فاصله دارد و آشکار از رویکردی قهری و سلبی در قبال هنرمندان حکایت میکند.
تو گویی مسوولان جدید بسیار تمایل دارند تا از طریق بیاعتبار کردن سینما و سینماگرها، نفوذ اجتماعی این هنر را در میان مردم از بین ببرند. آخرین نمونه از این برخوردهای سلبی به شب قبل از آمادهسازی این مطلب برمیگردد که خبر بازداشت دو سینماگر در رسانهها بازتاب گستردهای داشت. هر چه هست نتیجه چنین حملاتی چیزی جز منزوی و منفعل کردن هنرمندان یا سوق دادن آنها به مهاجرت نخواهد بود. در این راستا با رضا کیانیان، بازیگری که اتفاقا بارها چنین حملاتی را از داخل و خارج تجربه کرده، گفتوگو کردیم. گفتوگوی مفصلی که در آن به همه این حواشی پرداختهایم.
شما در ابتدای صحبتتان گفتید اگر موافق باشید. باید بگویم که اسم من رضاست. یعنی کلا موافقم؛ اما سوالی پرسیدید که چرا وقتی در سینمای ما بزرگانی -چنانکه نام بردید- هستند و به این سینما بیاحترامی میشود. جایی که بزرگان سینما هستند، عدهای، طرف دیگر قرار دارند که اینها را بزرگ نمیدانند تا به آنها احترام بگذارند. اگر متوجه بودند صد درصد احترام میگذاشتند. مثل زمانی که حضرت مسیح را به صلیب میکشند، همانجا میگوید: خدایا اینها را ببخش؛ چون اصلا نمیدانند. در نتیجه به راحتی او را به صلیب میکشند. […] این آقایان در مدیریت قرار گرفتند. مثل اینکه من را برای مدیریت حوزهها ببرند. من حتما آنجا را خراب میکنم، چون آنها را نمیفهمم. آنجا باید کسی باشد که درجه اجتهاد داشته باشد و مراتب و درسها را بداند. در هیات بازبینی نمایشها دو نفر روحانی جوان در سن بیست و چند سال هستند. این دوستان میآیند تا نمایش مرا یا فارغالتحصیلان تئاتر را ببینند و به ما راهنمایی بدهند. من در کار خودم مجتهد هستم. دیگران هم تحصیلکرده نمایشی هستند. آنها چه راهنماییای میتوانند به ما بدهند؟ آیا می شود مرا برای امتحانات حوزه ببرند؟ خندهدار نیست؟ در نتیجه میگویم خدایا آنها را ببخش، چون نمیدانند. زمانی که شوروی، افغانستان را اشغال کرده بود، متلی بود که میگفتند: «ما زیر بار زور نمیرویم مگر زور پرزور باشد.» هر وقت وزیر ارشاد تعیین میشود بالطبع رسانهها از من میپرسند چه انتظاری از وزیر ارشاد خواهید داشت؟ من هم میگویم انتظار دارم به کار ما کاری نداشته باشد، چون ما کارمان را بلدیم. ایشان وقتشان را برای کارهای دیگر بگذارد؛ ولی وقتی به سینماگر ما توهین میکنند، هم برای این است که او را نمیفهمند و هم اینکه حسودند، چون میگوید چرا او موفق شده و من نشدم! و این سوال را از خودش نمیکند که او چه کرد که موفق شده؟ چرا جهان به او احترام میگذارد؟ چون دلیلش را نمیتواند هضم کند. به توطئه تعبیر میکند و بعد به دشمنپنداری میانجامد. از سوی دیگر چون تفکر دوقطبی دارند. همه یا با آنها هستند یا در برابرشان. پس چون فقط خودشان را حق میدانند، بقیه در برابرشان قرار میگیرند.