مراد ثقفی بعد از ۳۰ سال انتشار فصلنامه گفتگو را متوقف کرد!

01.04.1402 مبلغ

رضا ثقفی، برادر خدیجه ثقفی، همسر امام‌خمینی پس از مرگ خود، امتیاز مجله را به پسرش، مراد ثقفی منتقل کرد ولی اینک مجله‌ای که کسانی چون احمد اشرف، حورا یاوری، آصف بیات، تورج اتابکی، مهرداد مشایخی، کمال اطهاری، فرزین وحدت، رامین جهانبگلو، فاطمه صادقی، هوشنگ شهابی و… مقالات‌شان را به آن سپرده بودند، به خط پایان رسیده است.

به گزارش «مبلغ» – مراد ثقفی، روزنامه‌نگار، پژوهشگر مسائل سیاسی، فعال مدنی و مدیر نشر شیرازه، از پایان انتشار فصلنامه «گفتگو» خبر داده است؛ یکی از مجلات دیرپای ایران که نخستین‌بار در سال 1372 با محوریت موضوعاتی چون «جامعه مدنی»، «همزیستی مسالمت‌آمیز»، «دموکراسی» و «هویت ایرانی» روی دکه‌های مطبوعاتی دیده شد و بنیانگذار آن رضا ثقفی، برادر خدیجه ثقفی، همسر امام‌خمینی (ره) بود. پس از مرگ پدر، امتیاز مجله به پسرش، مراد ثقفی منتقل شد و اینک مجله‌ای که کسانی چون احمد اشرف، حورا یاوری، آصف بیات، تورج اتابکی، مهرداد مشایخی، کمال اطهاری، فرزین وحدت، رامین جهانبگلو، فاطمه صادقی، هوشنگ شهابی و… مقالات‌شان را به آن سپرده بودند، به خط پایان رسیده است. روال انتشار «گفتگو» بدین‌شکل بود که هر شماره به یک موضوع ویژه اختصاص داشت و در پایان مجله نیز بخشی به معرفی و بررسی کتاب اختصاص داشت.

بهار مجلات

در تصویری که از تاریخ مطبوعات ایران پس از انقلاب عمومیت پیدا کرده است، دوره پس از دوم‌خرداد 1376، «بهار مطبوعات» نام گرفته و معتقدان به این توصیف، بر آنند که آن دوره، عصر طلایی مطبوعات بوده است؛ دورانی که روزنامه‌های سیاسی فراوانی منتشر می‌شدند و مردم نیز بدان‌ها اقبالی گسترده داشتند. در این تصویرپردازی که البته خالی از حقیقت نیز نیست، اما به دو نکته کمتر توجه می‌شود؛ یکی عمر کوتاه این بهار که پس از توقیف گسترده ده‌ها نشریه در اردیبهشت‌ماه 1379 به «توقیف فله‌ای» شهرت پیدا کرد و دیگری این مهم که رونق مطبوعات در ایران، نه از پس دوم خرداد که درواقع از سال‌های پایانی دهه 1360 و سال‌های آغازین دهه 1370 رقم خورد. در همین بازه بود که جدا از آغازبه‌کار روزنامه‌های مهم و دوران‌سازی چون «سلام» و «همشهری»، بسیاری از مجله‌های مهم و ماندگار ایرانی متولد شدند و فصلی نوین در تاریخ مطبوعات ایرانی رقم زده شد. مروری بر نام این مجله‌ها و توفیقی که آنها در جذب مخاطبان و ترویج مضامین نوین مدنی و فرهنگی داشتند و در کنار اینها، در عین تداوم، به ایجاد ارتباط روشنفکران و قلم‌به‌دستان ایرانی با جامعه منجر شدند، نشانی بر صدق این قضاوت است که چه‌بسا اطلاق عنوان بهار مطبوعات به آغاز دهه 1370، از دقت تاریخی بیشتری برخوردار باشد. در همین دوران است که مجله‌هایی چون «گردون»، «کیان»، «ایران فردا»، «زنان»، «نگاه نو» و «گفتگو» پا به عرصه مطبوعات گذاشتند و نام‌شان در کنار نام مجلاتی چون «آدینه» و «دنیای سخن» قرار گرفت که از نیمه دهه 1360 شروع به فعالیت کرده بودند و مایه دلگرمی اهالی فرهنگ بودند.

پارادوکس‌های فرهنگ در عصر سازندگی

هاشمی رفسنجانی در سال‌های ریاست‌جمهوری خود خوش‌داشت که با لقب «سردار سازندگی» به‌یاد آورده شود. او گمان داشت ایران باید به کارگاه بزرگی از ساخت‌وساز و توسعه شهری و صنعتی بدل شود. همین امر بعدتر اگرچه از نظر هوادارانش مایه قوت و تمایز او قلمداد شد، اما این بهانه را نیز به دست منتقدان روزافزون او داد که با توجه به حوادثی که در آن دوران به‌خصوص در زمینه برخورد با نویسندگان شد، این دوران را عصر تاریکی برای فعالیت‌های سیاسی و فرهنگی بدانند. تردیدی نیست که بخشی از این داوری با رخدادهایی چون چینش راستگرایانه کابینه دوم هاشمی و در حوزه فرهنگ با وزارت کسی چون مصطفی میرسلیم قابل تایید است، اما آنچه در این میان کمتر بدان توجه می‌شود این نکته است که در آن‌سوی ماجرای برخوردهای تند، جریانی نیز در بدنه حاکمیت وجود داشت که ازقضا متاثر از فضایی که برآمدن هاشمی رفسنجانی ایجاد کرده بود و در آن تلاش می‌شد مدیریتی علمی و تکنوکراتیک سایه خود را بر سر تصمیم‌سازی‌های کلان اداری کشور بیفکند، نگاهی مثبت به گسترش فعالیت‌های فرهنگی داشت. مراد ثقفی خود در این زمینه از مخالفان ایده‌ای است که می‌گوید هاشمی فضای فرهنگی را می‌بست. از نظر او انتخاب خاتمی برای وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی مؤید این امر است که هاشمی «نگاهش به گشایش بود»: «شما یک سخنرانی از آقای هاشمی بیاورید که او سخنی سرکوبگرانه زده باشد. من تابه‌الان چیزی نخوانده یا مشاهده نکرده‌ام که آقای هاشمی فرد سرکوبگری بوده باشد.» ثقفی اما ایراد را در آن می‌بیند که فرهنگ برای هاشمی اولویت نداشت و «درست آن است که بگوییم در مقابل هجمه‌ها ایستادگی نمی‌کرد» و «اگر تنشی در حوزه فرهنگ رخ می‌داد، ترجیح می‌داد رهایش کند و مقاومت نمی‌کرد.»

گفتگو یا گفت‌وگو

در سال‌های اخیر درباره شکل صحیح نوشتن کلمه «گفتگو» بحث‌هایی میان ویراستاران در گرفته است و برهمین‌اساس برخی از ارجحیت «گفت‌وگو» بر «گفتگو» و «گفت و گو» سخن به‌میان آورده‌اند. استدلال این گروه این است که در «گفتگو» افراد درواقع با یکدیگر سخن نمی‌گویند بلکه وضعیتی پدید می‌آید که گویی همگی با هم صحبت می‌کنند اما گفتن بر شنیدن غلبه دارد و گویی کسی علاقه‌ای به شنیدن ندارد؛ درست مانند وضعیتی که گاه در مهمانی‌های خانوادگی و گعده‌های دوستانه رخ می‌دهد. در «گفت‌وگو» اما تعاملی سازنده شکل می‌گیرد که طی آن فرد هم گوینده، هم شنونده است و فضایی برای شنیدن دیدگاه‌های مختلف و بروز تفاوت منظرها فراهم می‌شود. ازاین‌منظر، «گفت‌وگو» به‌عنوان رابطه‌ای پویا و دوجانبه، مسئله‌مدار، موضع‌مدار و هدفمند است.

از این زاویه که به بحث فصلنامه «گفتگو» بنگریم، به نظر می‌رسد سیاست‌های کلی حاکم بر انتشار فصلنامه «گفتگو»، بیشتر از آنکه به «گفتگو» شباهت داشته باشد، «گفت‌وگو» بوده است؛ گفت‌وگویی عمیق و دقیق که ثقفی در مقام مدیرمسئول فصلنامه همواره کوشید آن را بسط دهد. در هر شماره به یک موضوع مشخص پرداخته می‌شد، با آن موضوع مواجهه‌ای مسئله‌مدار صورت می‌گرفت و یادداشت‌ها می‌کوشیدند پاسخی انضمامی به بحران‌های موجود در ایران و جهان بدهند تا خواننده پس از خواندن مجموعه‌ای از مقاله‌ها، درکی کلی و روشن از صورت‌مسئله و گره‌گاه‌های بحث به دست بیاورد و البته خود نیز ذوق فکر کردن را در وجودش احساس کند. نویسندگانی که در «گفتگو» می‌نوشتند، البته به‌طور مشخص به جریان‌های روشنفکری سکولار تعلق‌خاطر داشتند و نشانه‌هایی از تعلق به چپ انتقادی نیز در رویکردهای کلی مباحث دیده می‌شد، اما تیزبینی ثقفی در این مهم بود که او نه‌تنها اجازه نمی‌داد گرایش‌های ایدئولوژیک به مطلق‌اندیشی‌های جزم‌گرایانه منجر شود، بلکه در عمل همواره بذر نوعی گفت‌وگوی ناملموس میان روشنفکران عرفی با جریان‌های سیاسی، فکری، مذهبی و تحولات ذهنی آنها نیز در لابه‌لای سطور کاشته شده بود. آنچه در این زمینه به ثقفی کمک می‌کرد، انتخاب موضوع‌هایی بود که خواننده در عموم موارد احساس می‌کرد به‌نحوی ساختاری با زیست و زمانه ما ایرانیان در عمومی‌ترین حالت‌مان که آمیزه‌ای از سنت و مدرنیسم و ناسیونالیسم و مذهب و توسعه و دموکراسی است، پیوند خورده است.

«گفتگو» از این نظر البته از پس جامعه نمی‌آمد و دچار پوپولیسم نمی‌شد، بلکه در غالب شماره‌ها، پیشروانه به طرح موضوع و مضامینی نو می‌پرداخت که می‌توانستند ذهن و ضمیر خوانندگان را به حوزه‌های حیاتی اما کمتر مورد توجه، سوق دهند. نمونه‌ای از این ایفای نقش را می‌توان با نقشی که «گفتگو» در طرح مباحثی چون «جامعه مدنی»، «دموکراسی»، «زنان» و «هویت ایرانی» در فضای فکری جامعه ایران داشت، سنجید؛ مقوله‌هایی که امروزه و از پس دهه‌ها کوشش نظری، به یکی از دغدغه‌های کوشندگان اجتماعی بدل شده‌اند. به همین دلیل، اینک خواندن و مرور شماره‌های قدیمی فصلنامه «گفتگو» فقط مرور تاریخ مطبوعات ایران نیست، بلکه مروری بر حیات فکری و تکانه‌های سیاسی و اجتماعی جامعه ایران در سه دهه ملتهب گذشته است؛ موضوعاتی که همچنان روی میز حل‌مسئله باقی مانده‌اند و راه‌هایی که هنوز به‌تمامی پیموده نشده‌اند. بدین‌سان پایان انتشار «گفتگو» در زمانه‌ای رقم می‌خورد که «گفت‌وگو» در جامعه ایرانی به مرزهای بحرانی خود رسیده است و بیش از هر چیز به «گفتگو» تبدیل شده است.