سید میثم آقا حسینی، نویسنده و کاریکاتوریست ایرانی بیش از یکسال و نیم است که از ایران خارج شده است. او دلیل ترک کشورش را تهدیدها و فشارهای شبانهروزی نیروهای سپاه و برخی از نیروهای امنیتی ایرانی میداند.
انتشار کاریکاتورهای آقا حسینی در مجله «صنعت و توسعه» و روزنامه «شهروند» بارها برای او دردسر ساز شده بود. او به «ایرانوایر» میگوید: «زمانی که اولین تماس تلفنی بین آقای روحانی و اوباما اتفاق افتاد، ابتدا کاریکاتوری کشیدم که دو تا دست که پرچم ایران و آمریکا بودند، با هم کبوتر صلح را تشکیل میدادند، اما این کاریکاتور تایید نشد.»
وی تغییرات لازم را در کاریکاتوری که کشیده بود اجرا میکند و سرانجام طرحی که «جنجالبرانگیز» نبود، چاپ و منتشر می شود. چند روز بعد از انتشار، زمانی که از ساختمان مجله خارج میشود، گروهی او را مورد ضرب و شتم قرار میدهند: «این افراد را نمیشناختم و زمانی که من را کتک میزدند، گفتند به دلیل کاریکاتوری است که کشیدم. میگفتند مقام ایرانی را بدون ریش کشیدی و در کاریکاتورت قلب گذاشتی!»
آقا حسینی تصمیم میگیرد این موضوع را با کسی در میان نگذارد و شکایت نکند: «من بارها به خاطر کاریکاتورهایی که میکشیدم، تلفنی تهدید شده بودم. البته سابقه کاری من هم خالی از تهدید نبود، برای همین ترجیح دادم تا سکوت کنم و با سکوت از ایران خارج شوم.»
آقا حسینی در سن ۱۵ سالگی وارد مدرسه سپاه پاسداران میشود، او در آن زمان «اطلاعات کافی» نداشته و به گفته خودش به «دنبال پیدا کردن شغل» بعد از تحصیل بوده است، اما شرایط کار کردن با سپاه را متفاوت با خواستههای خود میبیند و در سال ۱۳۸۵، از سپاه استعفا میدهد: «استعفای من را قبول نکردند و من را تهدید کردند که باید با آن ها کار کنم و به من میگفتند برای انجام کارهای هنری باید با سازمان بسیج هنرمندان فعالیت داشته باشم. اینطوری آنها تسلط و نظارت بیشتری روی من داشتند.»
آقا حسینی مجبور به ادامه همکاری با سپاه میشود، زیرا «جانش را در خطر» میدید. او حتی گذرنامه نداشت و نمیتوانست از ایران خارج شود: «حتی شرایطی نداشتم که بتوانم به صورت قاچاقی از ایران خارج شوم».
سید میثم آقا حسینی به همراه دو نقاش دیگر، تابلوی آبستره ۳۴ متری به نام «صبر و پیروزی» را با هماهنگی سازمان جعیت هلال احمر نقاشی کردند و در روز ۲۲ بهمن سال ۹۱ در میدان انقلاب تهران رونماییشد: «بعد از رونمایی از تابلو، من با سازمان هلال احمر تماس گرفتم تا تابلو برای نمایش جهانی امانت بگیرم و البته قرار بود این تابلو به موزه صلح منتقل شود. اما مسوولان این سازمان از پاسخگویی به من سر بازمیزدند و گفتند که تابلو پاره شده است.»
خبرگزاری فارس خبر ازبینرفتناینتابلو را منتشر میکند، اما این خبر دردسر جدیدی برای آقا حسینی ایجاد میکند: « بعد از پیگیریهای مصرانه، مسوولان حراست هلال احمر به من گفتند که در این نقاشی یک تک چشم وجود داشته و نباید این تابلو جایی نمایش داده شود. من را تهدید کردند که خبر فارس را تکذیب کنم. ترس همه وجودم را فراگرفته بود. شبانه من را به روزنامه شهروند بردند. در حالی که تمام صفحات روزنامه بسته شده بود، تکذیبیه را از من گرفتند.» روابطعمومیجمعیتهلالاحمر نیز روز بعد این تکذیبیه را منتشر کرد. آقا حسینی میگوید «نیروهایی که در حراست سازمانها کار میکنند، معمولا از نیروهای امنیتی هستند.»
نگارخانه تالار وحدت در سال 1391 به مدیریت هومن شیخ بشارتی و سید میثم آقا سید حسینی به عنوان مدیر ممیزی مجوز دریافت کرد و آغاز به کار کرد، اما برگزاری برخی از نمایشگاههای جنجالی عکس از جمله نمایشگاه عکس «تا شقایق هست زندگی باید کرد» هادی محسنی، هنرمند افغان، در این نگارخانه سبب شد تا مجوز آن تمدید نشود: «عکسهای هادی محسنی مستندی از وضعیت بد افغانهایی که در ایران در بازار سیاه کار میکردند، بود. که من با درخواست سفارت افغانستان این نمایشگاه را تایید کردم. بعد از برگزاری این نمایشگاه من تهدید شدم و به من گفتند تا خیلی چیزها را نبینم و نگویم. به من دیکته میکردند که چه باید بکنم و چه نباید. به نوعی فقط باید به سفارش آنها کار میکردم. من از کار بیکار شدم و هرجایی میرفتم من را تحت فشار قرار میدادند تا استعفا دهم.»
آقا حسینی علاوه بر کار هنر دوچرخه سواری هم میکرد، او طرحی به نام سحاب را به هلال احمر ارائه میدهد که در این طرح او قصد داشت با رکاب زدن در طول خلیج فارس از ۶۵ روستا محروم عکاسی و با مردم و مسوولان آنها گفتوگو کند. این گفتوگوها قرار بود به صورت کتابی با نام «با پاهایم برفراز خلیج فارس پرگشودم» منتشر شود و سود فروش این کتاب قرار بود به مردم روستاهای محروم برسد: «قرار بود از بندرعباس به فاو عراق بروم، چون گذرنامه نداشتم هماهنگیهایی انجام شده بود تا مرز را رد کنم و به فاور برسم. به شلمچه که رسیدم به من گفتند نیازی نیست مسیر را ادامه دهی. عکسهای زیادی از روستاهایی که اولیهترین امکانات را نداشتند و تخریب های جدی محیط زیستی گرفته بودم. در حال آماده کردن کتابم بودم که تهدید شدم، کتاب را از من گرفتند و معدوم کردند.»
آقا حسینی میگوید: «من سالها فکر میکردم چگونه میتوانم از این شرایط سخت و تهدیدها رهایی یابم. سال ۹۳ با پیگیریهای مصرانه موفق شدم کارت پایان خدمت و پاسپورتم را بگیرم و از کشور خارج شوم.»
آقا حسینی با همسرش ایران را ترک کرده، اما پدر و مادرش ایران هستند: «با اینکه من یک سال و نیم است ایران را ترک کردهام، اما تهدیدهای آن ها تمامی ندارد. با خانوادهام در ایران مکررا تماس میگیرند و برای بازگرداندن من به ایران تلاش میکنند.»