شاعر پس از نیم قرن سرایش گرفتار در قفس درد

احمدرضا احمدی، شاعری که راهی تازه در شعر نوی ایران گشود و سال‌ها پس از سرودن، محافل ادبی به عمق نگاهش پی بردند و در موسپیدی به جایگاه حقیقی‌اش در ادبیات فارسی شناخته شد، تپش قلبش به شماره افتاد و بستری شد؛ مردی که بسیاری از عموم نه با شعر‌هایش که با صدای گرمش بر روی اشعار سهراب سپهری می‌شناسدش و با ابیات تنهایی‌اش حس و حال تازه‌ای گرفته‌اند.


به گزارش «تابناک»، همین چند ماه پیش بود که احمدرضا احمدی هفتاد و شش ساله شد؛ مردی که نخستین مجموعه شعرش را با نام طرح در سال هزار و سیصد و چهل منتشر ‌و توجه بسیاری از شاعران و منتقدان دهه چهل را به خود جلب کرد، ولی عموم نگاه غیرمنصفانه‌ای به آن داشتند.

فرستنده : آقای امیر صابرپور


او در این باره می‌گوید: «کتاب «طرح» را برای فروغ بردیم و فروغ هم خیلی خوشش آمد. بعد جسارت کرد و وقتی که کتاب از «نیما به بعد» را درآورد، من را به عنوان جوان‌ترین شاعر در این کتاب قرار داد. در واقع پاسپورت ادبی من را فروغ صادر کرد. فروغ آدم بسیار بزرگی بود. از «روزنامه شیشه‌ای» ۵۰۰ شماره چاپ شد، فروغ فرخزاد، شمیم بهار و مهرداد صمدی سه جلد خریدند و به خانه بردند، بقیه…».

سهراب سپهری شاعر دیگری است که به شعر احمدرضا احمدی توجه کرده است: «در نسل قبل از من، فروغ فرخزاد، ابراهیم گلستان، سهراب سپهری و نادر نادرپور ابعاد شعرم را دریافتند. او مدتی هم در سفری به نیویورک با سهراب سپهری دیدار کرده است: «یکی از زیبا‌ترین قسمت‌های عمر من آن روزهای نیویورک در کنار سپهری و یکتایی بود. آن هم چون رعد و برق و رنگین‌کمان به پایان رسید‌» و از همه این‌ها مسعود کیمیایی بود که از نوجوانی با احمدرضا یکی بودند و حتی یکی از فیلم‌های کیمیایی در خانه احمدی ساخته شده بود.

اینک حال این شاعر و نویسنده‌ پیشکسوت بیش از گذشته به وخامت گراییده و به گفته ماهور احمدی، صبح امروز (چهارشنبه، نهم مرداد ماه) به دلیل عارضه‌ قلبی با افت ضربان قلب روبه‌رو شده و در بخش سی سی یو ‌بیمارستان آتیه بستری شده است تا دوستانش بار دیگر دست به دعا بردارند که گرمای وجود احمدرضا را سال‌های بیشتری در محفلشان داشته باشند و خاطره‌هایش نشنیده و ننوشته‌ نماند.

احمدرضا احمدی در سال 1319 در کرمان به دنیا آمد و دوره آموزش‌های دبستانی را در آنجا گذراند و هفت سال بعد به همراه خانواده راهی تهران شد و در مدرسه دارالفنون تحصیل کرد. ذوق کودکی‌اش در بزرگسالی او را به شعر کشاند. آشنایی عمیق او با شعر و ادبیات کهن ایران و شعر نیما، دستمایه‌ای شد تا حرکتی کاملاً متفاوت را در شعر معاصر آغاز و پی‌ریزی کند.

پس از آن احمدی به یکی از شاعران تأثیرگذار معاصر بعد از نیما و شاملو در میان شاعران پس از خود مبدل شد؛ رویدادی که بسیاری از شاعران نیمایی نمی‌پسندیدند و در مقابلش مقاوت کرده و به رغم شعر نو، خود گشودن راهی نو و سنت شکنی مقابل شعر کلاسیک بود، تأکید داشتند که شاعران نو بر مکتب نیمایی تحریر کنند.

شاعر پس از نیم قرن سرایش گرفتار در قفس درد

احمدرضا اما راه خود را پیش برد و در این راه آنچنان ساده و روان، سبک سرایشش را به مختصات مشخص رساند که دیگر انکارش توسط مخالفانش نیز به پایان رسید و به این باور رسیدند که او سبک تازه‌ای در سرایش شعر نو پیش روی شاعران قرار داده که در عین سادگی، حامل مفاهیم عمیقی است.

حضور فعال احمدی در عرصه شعر، ادبیات کودکان، دکلمه شعر و هنر سینما، از او چهره‌ای مؤثر در ادبیات و هنر معاصر ساخته است. از احمدرضا احمدی بیش از هجده مجموعه شعر، پانزده کتاب برای کودکان، دکلمه اشعار خودش در کاست یادگاری و اشعار حافظ، نیما، سهراب سپهری و شاعران معاصر منتشر شده است.

او همچنین پیشینه‌ای طولانی ‌در انجام گفت‌وگوهایی دارد که می‌توان در ساحت خبری نیز طبقه‌بندی‌اش کرد و از مهم‌ترین این گفت‌وگو‌ها می‌توان به مصاحبه او با کیومرث صابری و دخترش، محمدرضا شجریان و… اشاره داشت. در سال 1378 سومین جایزه شعر خبرنگاران با مراسمی متفاوت و خصوصی در خانه احمدرضا احمدی برگزار شد و‌‌ همان سال بود که کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در مراسم بزرگداشت احمدرضا احمدی، تندیس مداد پرنده [تندیس مداد پرنده به احمدی اهدا شد] را به او اهدا کرد.

برخی از آثار احمدرضا احمدی:

  • طرح، ناشر: احمدرضا احمدی، ۱۳۴۰
  • روزنامه شیشه‌ای، طرفه، ۱۳۴۳
  • وقت خوب مصائب، زمان، ۱۳۴۷
  • من فقط سفیدی اسب را گریستم، مرکز، ۱۳۵۰
  • ما روی زمین هستیم، زمان، ۱۳۵۲
  • نثرهای یومیه، ناشر: احمدرضا احمدی، ۱۳۵۹
  • هزار پله به دریا مانده است، نشر نقره، ۱۳۶۴
  • قافیه در باد گم می‌شود، پاژنگ، ۱۳۶۹
  • لکه‌ای از عمر بر دیوار بود، نوید شیراز، ۱۳۷۲
  • ویرانه‌های دل را به باد می‌سپارم، نشر زلال، ۱۳۷۳
  • از نگاه تو زیر آسمان لاجوردی، سازمان همگام، ۱۳۷۶
  • عاشقی بود که صبحگاه دیر به مسافرخانه آمده بود، سالی، ۱۳۷۸
  • هزار اقاقیا در چشمان تو هیچ بود، ماه‌ریز، ۱۳۷۹
  • یک منظومه‌ دیریاب در برف و باران یافت شد، ماه‌ریز، ۱۳۸۱
  • عزیز من، افکار، ۱۳۸۳
  • ساعت۱۰ صبح بود، چشمه، ۱۳۸۵
  • چای در غروب جمعه روی میز سرد می‌شود، ثالث، ۱۳۸۶
  • روزی برای تو خواهم گفت، ثالث، ۱۳۸۷

شاید لازم باشد دست‌کم نیم نگاهی به چهره‌های ادبی داشته باشیم که هفتمین دهه عمرشان را پشت سر می‌گذارند و به جای آن که زیر تابوتشان را بگیریم، تا هستند زیر بغلشان را بگیریم.