روایتی تلخ از مرگ هنرمندان موسیقی نواحی

مرگ غریبانه محمدابراهیم شریف‌زاده در سن صد سالگی و زندگی فقیرانه او که شاید از معدود بخشی‌های بازمانده منطقه خراسان به شمار می‌آمد، بحث و گفت‌وگو درباره معیشت این گروه از خنیاگران مناطق ایران را به حوزه‌های عمومی کشاند.

موسیقی نواحی

در سال‌های بعد از انقلاب، به خصوص از ربع قرن به این سو (۱۳۷۰ به بعد) توجه به موسیقی نواحی ایران به گفتمانی در فضای موسیقایی ایران تبدیل شد. بکر و پرظرفیت بودن این گونه موسیقایی و همسویی محتوای شعری و موسیقایی عمده آنها با سیاست‌های هنری جمهوری اسلامی، توجه و استفاده از این گونه موسیقایی را بیش از گذشته در دستور کار سیاستگذاران هنری قرار داد.

وجه اقتصادی ماجرا نیز بسیار اهمیت داشت. به این معنا که حجم انبوهی از این هنرمندان بدون دستمزد یا با کمترین دستمزد به جشنواره‌های مختلف می‌آمدند و اجرای برنامه می‌کردند.

برگزاری سه جشنواره مهم هفت اورنگ، آیینه و آواز و جشنواره موسیقی حماسی در حوزه هنری (دوره مدیریت محمدعلی زم)، برگزاری جشنواره ذکر و ذاکرین برای نزدیک به ۱۷ دوره (در هفته‌های وحدت با محوریت موسیقی مناطق ایران)، برگزاری بخش موسیقی نواحی در بخش جانبی جشنواره موسیقی فجر (در عمده ۳۰ دوره جشنواره موسیقی فجر)، برگزاری ۹ دوره جشنواره موسیقی نواحی در کرمان و نیز ده‌ها جشنواره استانی با دعوت از هنرمندان موسیقی نواحی، نمونه‌هایی از حضور این هنرمندان در صحنه موسیقی ایران بود.

همزمان با اجرای برنامه در جشنواره‌ها و مراسم‌ مختلف هنری و فرهنگی، ثبت و ضبط کارهای آنها نیز در دستور کار تهیه‌کنندگان این گونه برنامه‌ها قرار گرفت. این شاید تنها بختیاری این هنرمندان و مخاطبان آثارشان و البته موسیقی ایران به شمار آید که عمده خنیاگران و نوازندگان موسیقی نواحی ایران توانستند رپرتوار (کارگان)های مهم خود را ثبت و ضبط کنند.

اگر چه برخی از این روایت‌ها تکراری است اما اکنون به مدد برخی از این پژوهشگران که خود تهیه‌کنندگان عمده این برنامه‌ها بودند، قطعات و آثار مهم هنرمندان هر منطقه ثبت و ضبط شده و بسیاری از آنها منتشر هم شده‌اند. هرچند بعضی از این آثار همانند “دانشنامه ده جلدی موسیقی فلات ایران ” – حاصل تلاش بیش از ۱۰۰ محقق در ۲۵ سال زیر نظر جهانگیر نصری اشرفی- که پیوست‌های صوتی نیز دارد، به دلیل نبود امکانات و بودجه منتشر نشده است.

طرح تکریم هنرمندان و معیشت خنیاگران موسیقی محلی

بخش اعظم هنرمندانی که به اجرای برنامه می‌پرداختند در سنین بالای ۵۰ سال وعمده آنها نیز پیشه‌های با در‌آمدهای پایین داشتند و دارند. یا کشاورز بودند و یا کارگر روزمزد. بخشی عمده از این گروه نیز از راه اجرای موسیقی در مراسم‌های شاد (عروسی و جشن تولد و …) ارتزاق می‌کردند که در سالیان بعد از انقلاب عملا این فرصت از آنها ستانده شد. به همین دلیل معضل تامین معیشت این گروه نیز به دغدغه افرادی تبدیل شد که به دلیل دعوت از آنها برای اجراهای جشنواره‌ای، نوعی با آنها حشر و نشر داشتند. برای نمونه محمدرضا درویشی، جهانگیر نصری اشرفی، کیوان پهلوان، هوشنگ جاوید و … دیگر پژوهشگران میدانی موسیقی مناطق ایران که علاوه بر کار موسیقایی، به نوعی مدیریت برنامه‌هایی از این دست را بر عهده داشتند، در فرآیند سفرهای خود با مشکلات معیشتی این گروه از هنرمندان هم روبرو شدند. حجم بالای این مشکلات و دستمزد بسیار پایینی که برای اجراها و یا ضبط آثارشان می‌گرفتند، سبب شد تا در نهایت در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی طرحی به تصویب برسد که از ناحیه آن به این هنرمندان در شرایط سنی بالای شصت سال مقرری ماهانه‌ تعلق گیرد.

این طرح ابتدا برای هنرمندان موسیقی شهری (سنتی ایرانی) تصویب شد اما اتفاقات ریز و درشتی که برای هنرمندان موسیقی نواحی رخ می‌داد و بیماری‌ها و صدمه‌دیدگی‌های مستمرشان سبب شد تا در کنار هنرمندان موسیقی شهری، هنرمندان برجسته‌تر موسیقی نواحی ایران نیز در فهرست پرداخت‌های ماهانه قرار بگیرند. طرح تکریم هنرمندان البته هیچگاه به شکل شفاف در ردیف بودجه قرار نگرفت و گزارشی حتی کلی از میزان پرداخت‌ها و افرادی که تحت چنین طرحی قرار می‌گیرند انتشار نیافت. مجریان این طرح بر این باور بودند که برای حفظ حرمت هنرمندی که این کمک‌ها را دریافت می‌کند، باید نامشان مخفی بماند، اما هیچگاه به صورت عمومی و کلی و بدون ذکر نام مشخص نیز تعداد هنرمندان و میزان مقرری ماهانه‌ای که به آنها پرداخت می‌شود اعلام نشد.

نواحی موسیقی
بی‌نصیب از امکانات معمولی بیمه درمانی

مشکل دیگری که رخ نمود این بود که عمده این هنرمندان در سنین کهولت و بازنشستگی قرار داشتند و از طرف دیگر از بیمه‌های درمانی معمولی هم بهره‌مند نبودند و حجم بالای آنها و نبود و تعریف نشدن بودجه‌ای مشخص برای این نوع کمک، سبب می‌شد تا هر از چندگاه اخباری انعکاس یابد که جامعه موسیقی را تحت تاثیر قرار می‌داد.

به عنوان نمونه غلامعلی نی‌نواز، نوازنده نامدار سرنا، به دلیل تصادف در دی ماه سال ۱۳۸۹ در جاده باخرز و تربت جام درگذشت در حالی که به گفته آقای هوشنگ جاوید در گفت وگو با همشهری‌،امکانات ایمنی اولیه خودروی او نیز فراهم نبود. او هنگام مرگ ۵۷ سال داشت. قدرت اجرای او با این ساز و شیوه نفس‌گیری و دم و بازدمش تقریبا منحصر به خود او بود و وجهی ویژه و برجسته به او داده بود به نحوی که از او با عنوان لویی ‌آرمسترانگ شرق یاد می‌شد. یا عبدالله سرور احمدی، خنیاگر و نوازنده نامی منطقه تربت جام که در زمان مرگ (خرداد ۱۳۹۱) ۶۳ سال داشت.

عبدالله سرور احمدی در حالی که تا دو ماه قبل از مرگ مشکل خاصی نداشت به ناگهان دو تومور بدخیم در سرش پیدا شد و به فاصله ۲۰ روز بعد از دنیا رفت. ابوالحسن مختاباد، روزنامه‌نگار و محقق موسیقی بعد از مرگش در یادداشتی در همشهری نوشت که اگر در وزارت ارشاد یا معاونت هنری یا ادارات کل استان‌‌های وزارت ارشاد فردی حضور داشت که ماموریتش بررسی سالانه (چکاپ کردن) وضعیت هنرمندانی در تراز آقای سرور احمدی بود، به قطع و یقین اتفاقاتی از این دست رخ نمی‌داد. آقای سرور احمدی به همراه ۴ تن دیگر از هنرمندان در سال ۱۳۷۷ به عنوان استاد و نوازنده برجسته فعال در حوزه هنر موسیقی انتخاب شد و قاعدتا باید بیش از اینها مورد مراقبت قرار می‌گرفت.

اگرچه برخی از این رخدادها اجتناب ناپذیرند و نمی‌توان تصادف‌هایی از این دست را پیش‌بینی‌ کرد، ‌اما نگاهی به فهرست بلند‌بالای هنرمندانی که در یک دهه گذشته در همین منطقه خراسان درگذشتند، نشان می‌دهد که دولت و مجموعه وزارت ارشاد و نهادهای فرهنگی دیگر، می‌توانستند پیش از مرگ، بیشتر به آنان توجه کنند. نقصانی که شاید جز اهمال مدیریتی و فرهنگی نام دیگری نتوان بر آن نهاد.