‘نوشتن بر شهر’؛ دیوارهای تهران، شهری با دیوارهای بلند اوین

مرکز هنری ژرژ پمپیدو در پاریس به تازگی میزبان فیلم مستندی بود به نام “نوشتن بر شهر” ساخته کیوان کریمی؛ فیلمسازی که به جرم ساخت این فیلم این روزها را در زندان اوین می گذراند.

نوشتن بر شهر

فیلم به شکلی حساب شده از احوال مردمی حرف می زند که در رویای آزادی با دیوار نوشته ها مخالفت های خود را با رژیم شاه اعلام می کنند، با وقوع انقلاب روی همین دیوارها جشن می گیرند، خیلی زود گروه های مختلف روی همین دیوارها با هم می جنگند و پیش از آن که تصورش می رفت، دیوارها یکدست می شوند و دیوارنویسی ممنوع.

فرستنده : خانم دیانا بیگلری فرد

فیلم با آن که غالباً به تصاویری آرشیوی از سال های پیش از انقلاب تا سال های جنبش سبز تکیه دارد، با این حال فیلمی به شدت جذاب و حساب شده است که از لحظه ابتدایی تا انتها، لحظه ای تماشاگرش را رها نمی کند و با نریشنی عمدتاً شاعرانه و زیبا، تک تک این تصاویر را با تاریخ یک ملت می آمیزد و گاه حتی می تواند گوشه چشم مان را تر کرده و اشک هایمان را سرریز کند؛ درباره رویاهای بربادرفته ای که حاصلش حکومتی است که یک فیلم انتقادی را هم تاب نمی آورد و فیلمساز را رسماً به جرم “فیلمسازی” به زندان محکوم می کند.

فیلم دوره های تاریخ اجتماعی- سیاسی ایران را طی چهل سال گذشته به شکلی دقیق واشکافی می کند: ابتدا با دیوارهایی روبرو هستیم که علیه شاه رنگی می شوند و در گفت و گویی آرشیوی یکی از مردم آشکارا می گوید که آنها به رادیو و تلویزیون دولتی اطمینان ندارند و تنها به دیوارهای شهر متکی اند. تصاویر آیت الله خمینی را می بینیم که می گوید “دولت تعیین می کند”. صدا و استفاده از آن به اشکال مختلف به عنوان عنصری هوشمندانه، در بسیاری از صحنه ها ناگفته ها را به شکلی نمادین با ما قسمت می کند.

نریشن به ما می گوید که خیلی زود پس از انقلاب، در بیست و هفتم اسفند دستور پاکسازی دیوارها صادر می شود:”دیوارها همانند خیابان ها خلوت و منظم و گوش به فرمان شدند.”

دوره بعدی ای که در فیلم روایت می شود، دوره جنگ است. صداگذاری حساب شده فیلم، انواع و اقسام نواهای آشنای جنگ از آژیر قرمز تا نوحه خوانی های معروف را به طرز جذابی با هم ترکیب می کند تا فضای جنگ را با ما قسمت کند. این قسمت اما با تصاویر مصاحبه با نوجوانان عازم جنگ، هرچند در تاریخ نگاری موفق است، اما از موضوع اصلی کمی دور می افتد و می توانست کوتاه تر باشد.

پایان جنگ، آغاز دوره دیگری است که روی دیوارها نمود می یابد: نریشن به مفهوم “توسعه” و دلارهای نفتی ای که برای آن روان می شوند اشاره می کند، در حالی که راوی زن فیلم جایش را به یک راوی مرد داده و رفته رفته به دوران خاتمی می رسیم، جایی که راوی به ما می گوید جامعه مدنی و کلمه “شهروندان” جای “امت” را می گیرد و دیوارها وسیله ای می شوند برای ایدئولوژی مصرفی، جایی برای تبلیغ کالا.

نوشتن بر شهر

نماهایی که هوشیارانه در فیلم به کار رفته، تبلیغات کالاها بر دیوارها را در جلوی دیوارنوشته های ایدئولوژیک قبلی قرار می دهد تا اتفاقات تازه را با زبانی تصویری همراهی کند. نریشن به ما می گوید حالا “خریدن” جنگیدن جدید بود و “دیگر کسی نمی خواست انقلاب کند”.

دوره احمدی نژاد، بخش دیگری از فیلم است و البته تاریخ ایران؛ ادعای احیای ارزش های از دست رفته و تغییر چهره نقاشی های روی دیوارها که این بار بر خلاف تصاویر پرصلابت و جدی قبلی، لبخند بر لب رهبران انقلاب می نشاند و تصویر قدی اوباما را در کنار شمر می بینیم! باز به کارگیری آوازهای پاپ و رپ در طول فیلم، بخش مهمی از مضمون را در این بخش هم پیش می برد.

در این بخش فیلمساز نگاهش را به زاویه جذابی متمرکز می کند: دیوارهایی که به مانند سیاستمداران دروغ می گویند، مثلاً در حالی که تمام شهر در دود در حال خفه شدن است، شهرداری روی دیوارها فضای سبز می کشد؛ “دیوارها از یک بیهودگی تمام عیار حکایت می کنند.”

بالاخره فیلمساز به وقایع سال هشتاد و هشت می رسد؛ زمانی که “صدای مردم دوباره روی دیوارها ظاهر می شود”. فیلم اعتراضات را از روی دیوارها می کاود(احتمالاً اصلی ترین بخشی از فیلم که حکومت ایران را خوش نیامده و فیلمساز را راهی زندان کرده) و لحظاتی را روایت می کند که پلیس روی خانه های معترضان ضربدر می زند:”صد سال پیش در دوره قاجار نشانه روی خانه ها مشخص می کرد که صاحبخانه وبا دارد و حالا این نشانه ها خبر می داد که در کدام خانه ها وبای اعتراض وجود دارد[نقل به مضمون].”

بخش بعدی فیلم به گرافیتی ها و خالقان آن اختصاص دارد که کمی طولانی است و موخره انتهایی هم ضروری به نظر نمی رسد، اما رپ خوانی پایانی تمام حرف فیلم- و وضعیت امروز فیلمساز- را فریاد می زند:”هنر جرم نیست!”