در فاصلهی نیم قرن از فیلم قیصر (۱۳۴۸) تا فروشنده (۱۳۹۶) جامعهی ایران تحولات زیادی را پشت سر گذاشته است و مقایسهی تصویر جامعهی ایران در این دو فیلم میتواند نشان دهندهی این تحولات باشد؛ هر چند قرار است این نوشته به تغییراتی بپردازد که در تصویر زن ایرانی در سینما حادث شده است و ممکن است کاملاً با تغییرات وضعیت زنان در دنیای واقع مطابقت نداشته باشد.
انتخاب دو فیلم قیصر و فروشنده هم کاملاً تصادفی نبوده؛ هر دو فیلم از سوی معاصران مورد اقبال قرار گرفته، هر دو گارگردان محصول و روایتگر التهابهای زمانهی خودشان بودهاند و مهمتر از همه شباهت داستان محوری هر دو فیلم است؛ وقوع یک تجاوز جنسی و تلاش برای برقراری عدالت و البته این نوشته قرار نیست صرفاً به این دو فیلم کارگردان محدود بماند.
فرستنده: خانم دیانا بیگلری فرد
در فیلم قیصر داستان وقتی کلید میخورد که خواهر قیصر در یادداشت خودکشیاش از تجاوزی خبر میدهد که هیج راهی جز خودکشی برای او باقی نگذاشته است و قیصر هم به هیج چیز جز انتقام فکر نمیکند و تنها پس از انتقام فردی است که آن لبخند پیروزمندانه و حاکی از التیام ظاهر میشود.
زن فیلم قیصر، پس از مورد تجاوز واقع شدن هیچ چارهای جز خودکشی ندارد. ما دربارهی صحنهی وقوع جنایت هم چیز زیادی نمیدانیم. ولی هر چه بوده در جامعهی مردسالار قیصر این داغ ننگ برای خواهرش فقط با خودکشی و حذف کامل و برای قیصر و مرد داستان فقط با انتقام پاک میشود. در جامعهی قیصر برای زنی که مورد تجاوز قرار گرفته هیچ گزینهی دیگری جز خودکشی وجود ندارد. هیچ جای فیلم هم ابراز تعجب یا تاسفی از عمل خواهر قیصر نمیبینیم و حتی انتقام قیصر هم التیام بخش لکهی ننگ بیغیرتی و مرگ برادرش است و نمیتواند کمک چندانی به خواهرش بکند.
در فروشنده، رعنا مورد تجاوز قرار میگیرد و داستان، در واقع نحوهی مواجهه رعنا و همسرش با این تجاوز است. صحنهی تجاوز نمایش داده نمیشود و ما هم مثل همسر رعنا تا آخر نمیفهمیم دقیقاً چه اتفاقی افتاده است؛ فقط میدانیم رعنا مقاومت و سر و صدا کرده و پس از فرار متجاوز، بیهوش و با سری شکسته به بیمارستان منتقل شده است.
پایگاه طبقاتی متفاوت رعنا و فاطی مقایسهی این دو را سخت میکند ولی مراد این نوشته، مقایسهی تصویر زن در سینما است و نه لزوماً وضعیت زنان. بنا بر این، تا جایی که به نمایش زنان در سینما مربوط است، این تفاوت کلیدی است که رعنا بر خلاف فاطی فیلم قیصر، برای ارضای غیرت جامعهی مردسالار و رهایی از این داغ ننگ نیازی به خودکشی و حذف کامل خودش نمیبیند؛ هرچند راهی برای التیام درد شخصیاش نیز پیدا نمیکند؛ نه از همسر، نه خانواده، نه دوستان و نه البته پلیس، کمکی ساخته نیست.
به همان نسبت عماد نیز مواجهه یکسره متفاوتی با داستان تجاوز دارد؛ نه میتواند مثل قیصر انقام بگیرد و نه ببخشد و بگذرد و این طبیعی است که مرد هم به همان نسبت تغییر کرده باشد. آدمهای خاکستری فرهادی، بر خلاف آدمهای سیاه و سفید کیمیایی نیز بخشش و انتقام را پیچیدهتر میکند. بر خلاف برادران آب منگل که حتی چهرهشان نیز سیاه و غیرقابل همدلی نمایش داده میشود، در فیلم فروشنده با مرد میانسال ضعیف و متجاوزی سر و کار داریم که بدون قرصهای زیرزبانیاش به سختی میتواند زنده بماند و شخصیت مستاصل و رقتبارش انگیزهی عطش انتقام را نیز شعلهور نمیکند.
نقش هیچ یک از زنان در فیلم قیصر محوری و اصلی نیست و همه در حضور کوتاهشان نیز به شدت وابسته به مردان تصویر میشوند: ننه مشهدی که قرار است قیصر او را به زیارت مشهد ببرد، نامزدی که قیصر “اسم رویش گذاشته” و حالا با هرچه التماس قرار است برای انتقام رهایش کند و روسپیای که علاوه بر اینکه بدون دریافت پول با قیصر میخوابد، در یافتن آدرس برادران آب منگل نیز به قیصر کمک میکند؛ مردان مصمم و قوی و دستنیافتنی و زنان پر از خواهش و تمنا؛ تصویر آرمانی یک مرد در یک جامعهی مردسالار.
بر خلاف زنان قیصر، زنان فروشنده عاملیت بیشتری دارند و کمتر نیازمند مردان هستند: رعنا بازیگر تئاتر است، یک مادر تنها که کارگردان است و البته ما زنی شبیه فیلم قیصر را هم در فروشنده میبینیم؛ زن پیرمرد متجاوز که در تنها حضورش از ابتدا تا انتها قربان صدقه مردش میرود. به جز فروشنده و رابطهی رعنا و عماد، در دیگر فیلمهای فرهادی هم اغلب این زنان هستند که در حال رفتن و عامل جداییاند و نه مردان و این مردان هستند که باید برای حفظ رابطه تلاش کنند؛ آشناترین مثال هم رابطهی سیمین و نادر در جدایی.
کیمیایی جایی گفته است که علی شریعتی فیلم قیصر را دوست داشته، چون معتقد بود “قیصر” فیلم “نر” و “پرحرکتی” از کار درآمده است. با این نگاه احتمالاً فروشنده فیلم نری نیست، به این دلیل ساده که زنان نقش و عاملیت بیشتری دارند و از آن مردان دست نیافتنی و مصمم و در حال رفتن خبری نیست.
اگرچه سینما لزوماً نشان دهندهی وضعیت جامعه نیست، ولی با مقایسهی سینمای کیمیایی و فرهادی میتوان گفت زنان ایرانی با وجود ساختارهای حقوقی متصلب و ضد زن، و از جمله حجاب اجباری، حداقل در سینما توانستهاند تصویر بهتر و فعالتری از نقش و اراده و اختیارشان به نمایش بگذارند؛ هر چند زنی که مورد تجاوز قرار گرفته و همسر مستاصلش در نمای پایانی فیلم با هم پیر میشوند و از لبخند پیروزمند و نشانهی رستگاری هم خبری نیست.