فیلمهایی که در این دوره از جشنواره به نمایش در آمدند، به شکل ویژهای تلخ و پردرد بودند. فیلمهای اجتماعی سرانجام به فاجعه خانوادگی ختم میشوند؛ کمدیهای شاد و سبک نیز دست آخر به مصیبت و ماتم میانجامند.
سینمای ایرانی بیش از پیش به فضاهای بسته و مکانهای خصوصی روی آورده است. غیر از مشکلات مالی و موانع فنی که نمایش صحنههای خارجی را برای هر سینماگری دشوار میکند، این امر بیتردید دلایل روانی و اجتماعی دارد و به نوعی نمایانگر کمرنگ شدن فضای عمومی در زندگی ایرانی است.
در کمتر فیلمی افراد را در بستر جامعه، در پیوند با محیط شغلی، دادوستد حرفهای یا درگیر مناسبات طبقاتی میبینیم. چه بسا فیلمی که با رویکرد اجتماعی شروع میشود، به زودی جامعه را ترک و در تنگنای مناسبات خانوادگی اسیر میشود.
یکی از آخرین فیلمهای جشنواره به نام “ماحی” به کارگردانی داود خیام این سردرگمی یا دوگانگی را به شکلی نمونهوار نشان میدهد.
فیلم روایتگر سرگذشت زن زیبا و فتنهانگیزی به نام ماحی است که پای او به ماجراهای سیاسی و مالی پیچیده باز میشود. فیلم بر بستر وقایع دومین دوره ریاستجمهوری محمود احمدینژاد روایت میشود. دورانی که برای ایرانیان یادآور بدترین فسادهای مالی، فشارهای سیاسی و بلاهای اجتماعی است.
فیلم که با گزارش زدوبندهای هنگفت مالی شروع شده و ماحی را زنی زیرک و بانفوذ معرفی کرده، به زودی به منازعات خانوادگی ختم میشود. دزدیهای میلیاردی، پولشوییهای کلان و بندوبستهای مافیایی ارباب قدرت در مرافعههای زن و شوهری گم میشود.
فیلم ماحی با نشان دادن چند چشمه از زدوبندها و کلاهبرداریهای میلیونی این امید را برمیانگیزد که قصد دارد راجع به دوران کثیف “پاکدستترین دولت تاریخ ایران” که با حمایت مستقیم رهبری جمهوری اسلامی به قدرت رسید، افشاگری کند، اما دریغ که تمام این انتظارات را با یک سری دعواهای “خاله زنکی”، از قبیل صیغه و حاملگی و حسادت معشوقه و خزعبلات تکراری دیگر به باد میدهد.
در برابر این فیلم باید از فیلم تمیز و خوشساخت “یک خانواده محترم” به کارگردانی مسعود بخشی یاد کرد که در ایجاد تعادل میان خانواده و جامعه بیهمتاست. این فیلم یک اثر سیاسی اجتماعی پرتوان و مؤثر است که بیعدالتی و حقکشی در جامعه ایران را با نگاهی تند و سازشناپذیر نشان میدهد و وقایع را با وسواسی هنرمندانه تا واپسین مرحله پی میگیرد.
این فیلم محصول ۱۳۹۱ که با گوشهچشمی به پروژه جنایتبار “قتلهای زنجیرهای” ساخته شده، در ایران سالها در انتظار نمایش عمومی بود و سرانجام توقیف شد. فیلم با شهامتی کممانند فساد و تباهی را در کل دستگاه اداری افشا میکند؛ افسانه “قوه قضائیه مستقل” را باطل میکند و نشان میدهد که نظام برای پیش بردن ماشین خشونت و کشتار خود تمام موازین حقوقی و اصول قانونی را به بازی گرفته است.
در کشاکش خانواده و جامعه
بسیاری از فیلمها میان عرصه فراخ جامعه و محیط تنگ خانواده سردرگم هستند و نمیتوانند میان سپهر عمومی و فضای خصوصی تعادل ایجاد کنند.
رضا میرکریمی، از سینماگران باسابقه که فیلمهای ستایشانگیزی نیز در کارنامه دارد، با فیلم “دختر” اثری آشفته عرضه کرده که هیچ نکته تازهای ندارد. فیلم اختلاف نسلها را نخست در روابط پدر و دختری و سپس خواهر و برادری دنبال میکند، اما در واکاوی هیچ کدام دقیق و موشکاف نیست.
برخلاف آن، فیلمهای “خانهای در خیابان چهلویکم” به کارگردانی محمدرضا قربانی و “به دنیا آمدن” به کارگردانی محسن عبدالوهاب، و “زمانی دیگر” به کارگردانی ناهید حسنزاده، خمیرمایه خانوادگی را به گونهای جذاب و موفق با مضمونهای اجتماعی پیوند میدهند.
فیلم “ایتالیا ایتالیا”، بر پایه رمانی از جومپا لاهیری، شکستی دوجانبه را نشان میدهد: هم در هماهنگی خانواده و جامعه و هم در تلفیق کمدی و تراژدی. فیلم بر بستری اجتماعی، لحنی طنزآلود دارد اما با پیشرفت داستان نه از تأثرات اجتماعی اثری میماند و نه از لحن شاد و بذلهگوی فیلم.
فیلمی که کل جامعه را با مهارتی کم نظیر به درون خانواده میکشد، آن را روی میز جراحی خانواده به معنای واقعی کلمه سلاخی یا تشریح میکند، فیلم “ابد و یک روز” است به کارگردانی سعید روستایی.
درباره این فیلم، خمیرمایه جسورانه، تیزبینی هنرمندانه و ساخت استادانهاش بسیار گفته شده است. برخی فیلم را بیش از حد تلخ و از نمونههای عریان “سیاه نمایی” دانستهاند. تمام تلخی فیلم آن را میتوان به فضاسازی بدیع، میزانسنهای سنجیده و بیان هنرمندانهاش بخشید.
فیلم به ویژه در ارائه چند نمونه زنده و پروپیمان از تیپهای حاشیهای جامعه، شاهکار است و ما را برمیانگیزد در انتظار فیلمهای بعدی سینماگر جوانی باشیم که با تبحر و تسلط استادی باتجربه کار میکند.
چند مستند نیرومند
در جشنواره چند فیلم کوتاه و بلند مستند به نمایش در آمد که درباره برخی از آنها در گزارش پیشین پیرامون این جشنواره سخن گفتهایم.
بیشتر بخوانید: آغاز چهارمین جشنواره فیلمهای ایرانی در کلن
مسعود بخشی پیش از اولین فیلم داستانی خود یعنی “یک خانواده محترم”، شماری فیلم مستند ساخته بود که در جشنواره معروفترین آنها یعنی فیلم مستند “تهران انار ندارد” به نمایش در آمد. این فیلم از بهترین مستندهای شخصی است که درباره شهر تهران ساخته شدهاند.
فیلم سرگذشت تهران را از نخستین سالهای پایتخت شدن، که روستایی سرسبز و پرصفا در دامنه البرز بود، تا امروز که به یکی از بیقوارهترین کلان شهرهای جهان تبدیل شده، دنبال میکند، با نگاهی به هیولای مخوف آینده، که با وحشت زلزله و هراس نابودی در انتظار شهر نشسته است. نگاه طنزآلود فیلم، همراه با گفتاری دلنشین با صدای گرم نصرت کریمی، این فیلم را به اثری ماندگار تبدیل کرده است.
جشنواره امسال با نمایش دو فیلم از کارهای محمد کارت، گام مهمی در معرفی این فیلمساز شیرازی برداشت. فیلمهای “خونمردگی” و “بختک” از کارهای پیشین این مستندساز برجسته هستند. دو فیلم با هم ارتباط درونی دارند و هردو سرنوشتهای تلخ و رنجبار آدمهایی را نمایش میدهند که در حاشیه جامعه زندگی میکنند؛ جامعه از دیدن آنها ابا دارد، اما آنها در هر شرایطی حضور خود را به رخ میکشند.
در طول جشنواره ۱۲ فیلم سینمایی به نمایش در آمد و ۸ فیلم مستند. جشنواره نسبت به سالهای گذشته با نظم و ترتیب بهتری برگزار شد. تنها یک فیلم داستانی به جشنواره نرسید که “مفتآباد” به کارگردانی پژمان تیمورتاش بود. به جای آن فیلم ماحی به روی پرده رفت.
بسیاری از سازندگان فیلمها به جشنواره دعوت شده بودند و این فرصتی بود تا با تماشاگران کارهای خود، که بیشتر آنها از ایران و فضای سینمای ایران، دور هستند، به تبادل نظر بنشینند.