رضا آشفته: مسعود رایگان: موضوعاتی مثل موضوع فقر، جهانشمول هستند و باید به آنها پرداخته شود. این فقر است که باعث میشود پدر یک خانواده جگرگوشه خودش را بفروشد نه چیز دیگری.
نمایش “لاسارو” به نویسندگی ملچیور شدلر و با ترجمه، طراحی و کارگردانی مسعود رایگان در تالار سمندریان تماشاخانه ایرانشهر روی صحنه است. این متن برگرفته از رمان قدیمی مربوط به قرن پانزدهم اسپانیاست که درواقع در ژانر پیکارسک قرار میگیرد و درباره کودکان کار است که گدایان، جادوگران و نجبا و گورکن و غیره یکی از این کودکان رها شده در خیابان با ناچیزترین قیمت را مورد استثمار قرار میدهند اما پسرک ده ساله به زیرکی دنبال دور زدن این صاحبان بیمقدار است.
مسعود رایگان که دی ماه 95 “فرشته مرگ” را با بازی نسیم ادبی و توماج دانشبهزادی در تالار حافظ روی صحنه برده بود، دیماه امسال نمایش “لاسارو” را با بازی کامبیز امینی، بانیپال شومون، فروغ قجابگلی، نوشین اعتماد، اویس خلیل زاده، محسن عیدی، یوسف محوی، نیما مظاهری، مهسا اصغری و آرزو تاجنیا در تماشاخانه ایرانشهر به روی صحنه برد.
دیگر عوامل نمایش عبارتند از مشاور کارگردان: رویا تیموریان، دستیاران کارگردان: امیر دلفانی، نوشین اعتماد، ساخت و طراحی موسیقی: علی سینا رضانیا، طراح صحنه: مسعود رایگان، طراح لباس: الهام شعبانی، برنامهریز: نوشین اعتماد، طراح نور: کیوان معتمدی، طراح دکور: امیرحسین باباییان، طراح گریم: امید گلزاره، مدیر صحنه: اویس خلیلزاده، عکاس: ماهور موسائیان، روابط عمومی و تبلیغات: وحید نظربیگی و آیدا اورنگ، تصویربردار و تدوینگر: سامان رستمی، گرافیست: لینا خلیقی.
متن “لاسارو” سبک و سیاقی قدیمی دارد و رمان آن با عنوان “لازاریلویِ تُرمسی” متعلق به دوران پیش از رمان است. این اثر اولین رمان مکتب پیکارسک در جهان محسوب میشود که مکتب بسیار عجیب و غریبی است. شما چقدر در اجرایتان به این مکتب و دنیای خاص خود رمان وفادار بودهاید؟
مسعود رایگان: رمان “لازاریلویِ تُرمسی” سرچشمه مکتب پیکارسک است و بعد نوشتن آن است که پیکارسک به وجود میآید. میگل د سروانتس به شدت تحت تأثیر این رمان قرار میگیرد و جالب است که هیچوقت مشخص نمیشود نویسنده این رمان کیست. نویسنده این رمان به هر دلیلی که میتواند دلیلش سیاسی هم باشد، عنوان خودش را ذکر نکرده و بعدها هم نام او فاش نمیشود تا این رمان بدون نام صاحب اثر به دست آدمیان قرنها بعد برسد. “لازاریلویِ تُرمسی” همراه با رمان “دن کیشوت” اثر سروانتس و یکی دو اثر دیگر، از افتخارات ادبی در اسپانیا هستند. این متن را آقای ملچیور شدلر در آلمان تبدیل به یک نمایشنامه دو ساعته کرده است و بعد این نمایشنامه سفر کرده و رفته به اسکاندیناوی. در آنجا 5 نویسنده و دراماتورژ سوئدی این متن را دراماتورژی کرده و در نهایت به یک نمایشنامه 70 دقیقهای تبدیل کردهاند. این نمایشنامه پیش از این در سالهای قبل از انقلاب با عنوان “عصاکش تُرمسی” ترجمه شد و فکر میکنم چند سال پیش هم چاپ جدید آن به انتشار رسید. من دوست داشتم اجرای ما از این نمایشنامه به متنی که نویسندگان سوئدی نوشتهاند نزدیک باشد و در 70-75 دقیقه به اتمام برسد ولی به خاطر اینکه همیشه متن ترجمه نیازمند اضافهکردن مفاهیمی برای ارائه به مخاطب است، نمایشمان یک مقدار کش آمد و به حدود 90 دقیقه رسید.
“لاسارو” به عنوان یک متن کلاسیک همچنان در میان تمامی جوامع مطرح است و به ویژه اسپانیاییزبانها توجه ویژهای به آن دارند. چه چیزی باعث شده این متن همچنان ماندگار باقی بماند؟
مسعود رایگان: دلیلش این است که این متن حرفهایی میزند که فقط برای دیروز نیست و امروز و فردا هم موضوعیت دارد. اسپانیایی زبانها کاملاً با این متن آشنایی دارند. مردم زیادی در سراسر دنیا به زبان اسپانیولی صحبت میکنند، از جمله مردم آمریکای جنوبی. این همزبانی به خاطر مهاجرت اروپاییهای اسپانیایی زبان به قاره آمریکا بعد از کشف آن توسط کریستف کلمب اتفاق افتاد. کلمب آن موقع برای تجارت و ماجراجوییهای خودش عازم هند بود که به یکباره دریای طوفانی باعث انحراف مسیرش شد و او را به جزایر السالوادر برد. کلمب و همراهانش وقتی به قاره آمریکا میرسند، به میزبانهای خودشان خیانت میکنند و تمام معادن مس، طلا و نقره آنها را انبار میکنند و با خود به اسپانیا میبرند. بردن این فلزات با ارزش به اسپانیا، این کشور را با یک بحران اقتصادی مواجه میکند، به ویژه اینکه اسپانیا در جنگ با بیگانه بود و جنگ داخلی هم در آن وجود داشت، بنابراین فلزات گرانبهایی که از آمریکا به اسپانیا برده شد، خاندان سلطنتی، کلیساها و اشراف اسپانیایی را متمولتر کرد و مردم را فقیر و فقیرتر. از آنجا بود که گرسنگی مردم و بازار کلک و حقهبازی آغاز شد و مردم از فشار گرسنگی حتی جگر گوشههای خودشان را هم فروختند. طبق آمارها، عکسها و گزارشهای رسمی، امروز نوازد 6 ماهه را با قیمت 200 هزار تومان در پارک شهر تهران میفروشند و این موضوع همچنان در سراسر جوامع رواج دارد. یکی از دلایلی که مرا نسبت به اجرای این نمایش مصر کرد هم همچین دغدغههایی به ویژه دغدغه بچههای خیابانی بود که در معرض انواع و اقسام تجاوز قرار میگیرند و گرسنگی میکشند. شاید اجرای نمایش “لاسارو” و وجود این کاراکتر باعث تلنگری به مخاطبان شود که حواس همه به بچههای خیابانی باشد چون اینها بچههای خودمان هستند و نیاز به مراقبت دارند.
بنابراین ضرورتهای اجتماعی ایجاب میکند که “لاسارو” بعد از حدود 500-600 سال، همچنان در سراسر جهان قابلیت اجرا داشته باشد؟
مسعود رایگان: بله. “لاسارو” یک اثر کلاسیک ماندگار است که به همه زمانها تعلق دارد و در این روزها هم میشود مصداق آن را در همه جای دنیا پیدا کرد. موضوعاتی مثل موضوع فقر، جهانشمول هستند و باید به آنها پرداخته شود. این فقر است که باعث میشود پدر یک خانواده جگرگوشه خودش را بفروشد نه چیز دیگری. باید تلنگری به این معضلات زده شود که به نظرم وظیفه هنرمند همین است. من آدم سیاسی نیستم و سیاسیکاری هم بلد نیستم ولی اگر معضلی در جامعهام ببینم به آن اشاره میکنم، چون نمیتوانم به عنوان یک هنرمند یا حتی یک شهروند نسبت به آن بیتفاوت باشم.
در سالهای اخیر، تئاتر اجتماعینگر و مسئلهمحور در کشورمان بسیار کمرنگ شده است. دلیلش را چه میدانید؟
مسعود رایگان: من بر اساس نمایشهایی که در این سالها دیدهام به شما میگویم که تئاتر ما دارد به طرف انتزاع میرود، در حالیکه تئاتر یک جریان انتزاعی نیست بلکه جریانی است که خرد جمعی بر آن حاکم است و نمیتواند در انتزاع اتفاق بیفتد. من خیلی وقتها میبینم که مؤلف در خانه خود نشسته و به چیزی فکر کرده است و بعد همین موضوع که مسئله شخصی خودش است را آورده روی صحنه. آنوقت فکر کنید که مخاطب در هوای آلوده و ترافیک سنگین تهران پول بلیت داده که بیاید درگیریهای ذهنی یک نفر که هم نویسنده و هم کارگردان است را ببیند. از طرفی، در این سالها یک سری اتفاقات عجیب و غریب هم در تئاتر ما دارد میافتد، مثل همین مسئله دو اجرایی بودن سالنها. من به شدت نسبت به این موضوع اعتراض دارم و حتی در همین باب یک سرمقاله هم به روزنامه صبا دادم و نوشتم که این رفتارهای آماتورگونه را جمع کنید. ما کیفیت را رها کردهایم و چسبیدهایم به کمیت. در تئاتر ما، تئاتر ملی و تئاتر انستیتویی وجود ندارد و جسته گریخته یک سری تئاتر آوانگارد هم اجرا میشود که آن هم خاستگاهش دهه 60 میلادی بوده و 50 سال از آن میگذرد. ضمن اینکه در تئاترهای ما قصه هم کمرنگ و یا حتی حذف شده است، مگر میشود همچین چیزی؟ عنصر سرگرمی را اگر از تئاتر حذف کنیم یعنی هیچ. از نظر من، نمایش ضد قصه اصلاً معنایی ندارد. تماشاچی با شرافت کامل به تماشای یک تئاتر میآید ولی ما با این تعاریف آنها را فراری میدهیم.
عدهای معتقدند که تئاتر متعلق به طبقه الیت جامعه است و لزومی ندارد حتماً مخاطب عام داشته باشد. شما در این مورد چه نظری دارید؟
مسعود رایگان: من قبول دارم که زمینه تئاتر، فلسفه و روشنفکری است ولی همه تئاتر این نیست. دوستانی که کار تئاتر انجام میدهند باید حواسشان را به این موضوع جمع کنند. ما نباید کاری کنیم که مخاطب از تئاتر فراری شود. من معتقدم که تئاتر کشورمان مسیر خوبی را در پیش نگرفته و مشکلاتش هم یکی دو تا نیست. من یک سؤال دارم؛ آیا ما توانستهایم در ایران نمایش کلاسیک اجرا کنیم؟ به نظرم جواب منفی است. ما نمیتوانیم “هملت” را همانطوری که نوشته شده است اجرا کنیم. همه دنیا دارند این کار را انجام میدهند ولی ما در انجامش ناتوانیم. ما باید اجرایی که آقای بهروز غریبپور از داستان رستم و سهراب داشته را روی سرمان بگذاریم ولی آن اجرا یک اجرای عروسکی است. ما روی صحنه یا در عرصه فیلمسازی نتوانستهایم داستان اساطیرمان را اجرا کنیم. ما در سالهای 57 تا 59 یک دوره خیلی خوب در تئاترمان داشتیم ولی الان اوضاع تئاترمان خوب نیست و فقط به اجراهای یکی دو کارگردان خوب کشورمان بسنده کردهایم. در تئاتر ما کمیت تبدیل به اولویت شده است نه کیفیت.
انتخاب بازیگرهای نمایش “لاسارو” چطور انجام شد و چگونه مناسب دیدید که خانم برجی نقش یک پسر بچه 10 ساله را بازی کند؟
مسعود رایگان: حقیقتاً ایدهآل من این بود که نقش “لاروسا” را یک بچه در همان سن و سال و با همان جنسیت بازی کند ولی با بررسیهایی که انجام دادم دیدم امکانش نیست. من در سال 1998 یا 1999 میلادی در سوئد یک پروژه مشترک با روسها داشتم و همراه با تئاتر ملی سوئد برای اجرا به روسیه رفتم که در راهروی یکی از سالنهای عظیم روسیه عکسی از نمایشی دیدم که حدس زدم متعلق به نمایش “انگل” نوشته ماکسیم گورکی باشد. از کارگردان و بقیه عواملی که در آنجا بودند پرسیدم که این عکس متعلق به نمایش “انگل” نیست؟ گفتند بله همینطور است. گفتم من نقش پدر این نمایشنامه را در سال 1359 شمسی بازی کردهام. کارگردانی که آنجا بود با تعجب پرسید مگر تو چند سالت است؟ گفتم 46 سال دارم و این کار یک کار پایاننامه دانشجویی بود ولی به طور حرفهای اجرا شد. من آن موقع در سن جوانی نقش پدر نمایش “انگل” را بازی کردم ولی اصولاً معتقدم که برای نقش یک جوان باید یک بازیگر جوان را به کار گرفت و برای نقش یک بچه هم یک بازیگر بچه. به خاطر همین نگرشی که دارم، خیلی به دنبال بازیگر 10-12 سالهای گشتم که به درد بازی در نقش لاسارو بخورد ولی متأسفانه کسی را پیدا نکردم. بچهای را برای این نقش میخواستم که هم تئاتر دیده باشد و هم بتواند سر تمرین و کار بیاید و به مدرسهاش هم لطمه نخورد ولی دیدم همچین کسی را نمیشناسم. البته یکی دو نفر را به من معرفی کردند که آنها هم سر کارهای شاخص روی صحنه بودند و من نمیتوانستم از حضورشان استفاده کنم. بنابراین تصمیم گرفتم که از بازیگر بزرگسال استفاده کنم که بعد از پرسوجوهایی که انجام دادم، به خانم سمیه برجی رسیدم و فکر کردم که ایشان هم به لحاظ قد و اندازه مناسب نقش لاسارو است و هم بازیگری است که میتواند 90 دقیقه روی صحنه باشد و روی بازی خودش تمرکز کند.
استفاده از یک بازیگر بزرگسال در نقش یک پسر 10 ساله، ناخودآگاه کمی تکنیک را وارد کار آن کاراکتر میکند و از ذات 10 ساله بودن آن نقش فاصله میگیرد. آیا میشود به بازی خانم برجی یک بازی تکنیکال گفت یا لاسارو همچنان یک کاراکتر است؟
مسعود رایگان: ممکن است کمی تکنیک وارد کار خانم برجی شده باشد ولی همچنان لاسارو تنها کاراکتر این نمایش است و برخلاف بقیه شخصیتهای نمایش، تبدیل به تیپ و کاریکاتور نمیشود. لاسارو تنها کاراکتر این نمایش است که بدیهای زیادی را از دیگران یاد میگیرد و در نهایت خودش تبدیل میشود به مجموعهای از بدیها. بقیه شخصیتهای نمایش، تیپ و کاراکتر هستند و به نوعی به بازی گروتسک نزدیک میشوند.
چرا شیوه تیپیکال بعضی شخصیتها تعدیل شده است ولی بعضی به شدت دچار اغراق هستند؟
مسعود رایگان: این خاصیت خود نمایش است و من تعمداً خواستم اینطور باشد. من اگر میخواستم این نمایش را به صورت تراژیک کار کنم، تمام اینها شخصیتها تبدیل به کاراکتر میشدند ولی این کار ممکن بود فشار عاطفی زیادی را به بازیگر و بیننده وارد کند. ما در 40 دقیقه اول نمایش با خشونت سر و کار داریم که من سعی کردم کم کم خشونت کار را بگیرم و راه نفس کشیدن برای مخاطب بگذارم. چند سال پیش یک نمایشی به نام “احساس آبی مرگ” دیدم که آقای امین میری آن را کار کرده بود. به خود ایشان هم گفتم که من بعضی از صحنههای نمایش را نتوانستم تماشا کنم چون بیش از حد احساسات مخاطب را نشانه گرفته بود. من نمیخواستم این اتفاق برای نمایش “لاسارو” بیفتد چون نتیجه آن خیلی دردناک میشد. بنابراین خیلی تعمدی از خشونت آن کاستم و اجرا را آرام آرام به سمت گروتسک بردم. من حتی اگر دستم باز بود، آن را تبدیل به سیرک میکردم و به بچهها میگفتم کارهای آکروباتیک هم انجام بدهند، کما اینکه یکی از بچهها این کار را هم انجام میدهد.
این روزها توجه به دکور در تئاتر به حداقل رسیده و خیلی از نمایشها بدون دکور خاصی اجرا میشود. در این شرایط چطور شد که شما یک دکور حجیم و ایستا را برای صحنه نمایشتان طراحی کردید؟
مسعود رایگان: من به دکور اصرار خاصی دارم چون طراحی صحنه روح یک اثر نمایشی است ولی متأسفانه همین موضوع این روزها در تئاتر ما مغفول مانده و دارد از بین میرود. شما در طراحی صحنه میتوانید چیزی را به بیننده بدهید که هم برایش جلوه بصری دارد و هم به تخیلش کمک میکند. ما در نمایشی “لاسارو” در حالی یک طراحی صحنه پر هزینه داشتیم که نمایشمان بدون هیچگونه پشتیبانی روی صحنه رفت و میلیونها تومان برایش خرج شد. یکی از انتقاداتی که من دارم به همین موضوع است. قبلا مرکز هنرهای نمایشی تمام هزینههای یک نمایش را برآورد میکرد و بر اساس آن یک مبلغی را به گروه میداد تا کارش را انجام بدهد ولی الان همه چیز با هم قاطی شده است. الان میگویند شما بروید در یک سالن اجرا کنید و گیشه آن هم برای خودتان. مگر میشود همچین چیزی؟ ما فقط ۳۰ میلیون تومان هزینه طراحی نمایشمان کردهایم، چه کسی پای این میایستد؟ به همین خاطر است که الان دو طناب و یک سکو روی صحنه میگذارند و اجرا میروند. ما با این روندی که در پیش گرفتهایم، داریم صحنه تئاتر را فاقد زیباییشناسی میکنیم، در حالیکه عنصر زیباییشناسی از مهمترین بخشهای هنر است. باید نگاهمان را کمی حرفهایتر کنیم. در پایتخت کدام کشور در یک ماه ۵۰ نمایش روی صحنه میرود و عوض میشود؟ من ۱۲ سال با تئاتر حرفهای سوئد کار کردم و تجربیات زیادی در خارج از کشور دارم ولی تا به الان با همچین چیزی برخورد نکردهام. نمیدانم الگوی این کثرتگرایی از کجا آمده است. وزارت علوم چرا سالانه ۷ هزار هنرجو را فارغالتحصیل میکند؟ ما واقعا به تعداد کافی برای این همه دانشجو استاد خوب و مجرب داریم؟ به نظرم جواب منفی است. شرایط امروز تئاترمان خیلی غریب است، یک فکری باید به حال آن کرد.
با توجه به اینکه دکورتان چندگانه است و در آن کلیسا، گور، خانه و… وجود دارد، آیا میشود گفت که میخواهید نوعی انتزاع از واقعیت را نشان بدهید و یک برخورد شهودی داشته باشید تا منجر به ایجاد یک فضا شود؟
مسعود رایگان: بله. ما این کار را با نور، طراحی، صدا و موسیقی انجام دادیم و همه عوامل را به کار گرفتیم تا به تخیل بیننده کمک کنیم که خودش را در آن فضا قرار بدهد. ما اگر میگوییم که تئاتر، مادر همه هنرها است، به این خاطر است که از همه هنرها اعم از تجسمی، سینما، موسیقی و… در آن استفاده میشود. الان با دلیل یا بدون دلیل دارد در تئاترهای ما از ویدئو پروجکشن استفاده میشود. اولین بار در سال ۵۸ در نمایش “کله گردها و کله تیزها” به کارگردانی ناصر رحمانینژاد از ویدئو پروجکشن استفاده شد. بنابراین ویدئو پروجشکن در تئاتر چیز جدیدی نیست. در اروپا سالیان دراز است که از ویدئو پروجکشن استفاده میشود و در ایران هم شروع استفاده از آن به دورهای بر میگردد که به معنای واقعی کلمه دوره شکوفایی تئاتر در ایران بود و در طول دوران ۱۵۰ ساله تاریخ تئاتر در ایران، دورهای به شکوفایی آن نیامده است.
در مورد دوران طلایی تئاتر در ایران اشاراتی به دهه ۴۰ یا اواخر دهه ۷۰ و اوایل دهه ۸۰ نیز میشود.
مسعود رایگان: من اواخر دهه ۷۰ در ایران نبودم ولی در مورد دهه ۴۰ و دوران تئاتر لالهزار میدانم که آن دوره هم دوره خوبی بوده است. با این حال، به شهادت خیلی از دوستان و همینطور من، سالهای 57، 58 و 59 که خودم هم در آن قرار داشتم، به واسطه باز بودن فضای تئاتر، شرایط سیاسی، چندگانه بودن تفکرات و هر دلیل دیگری، سالهای شکوفایی تئاتر در ایران بود و تئاترهای خیلی خوبی در کشورمان روی صحنه رفت. من 2-3 سال بعد از اینکه نمایش “ارباب پونتیلا و نوکرش ماتی” را در تهران دیدم، در تئاتر شهر سوئد نیز نظارهگر این نمایش بودم و فکر کردم که اجرای ما باید خیلی عقبتر باشد ولی بعد از اجرا، متوجه شدم که اجرای ما چیزی کمتر از آن اجرا نداشت و فقط امکانات آنها بیشتر بود.
آقای شومون، شما از چه زمانی به گروه نمایش “لاسارو” اضافه شدید و چطور شد که بازی در نقش گدای کور را پذیرفتید؟
بانیپال شومون: پیشنهاد بازی در نمایش “لاسارو” دو هفته مانده به اجرا من ارائه شد. البته قبل از آن هم این پیشنهاد به من داده شده بود ولی چون مشغول کار در نمایش “تنهایی پرهیاهو” بودم، نمیتوانستم به گروه آقای رایگان بپیوندم. وقتی اجرای “تنهایی پرهیاهو” تمام شد و دوباره پیشنهاد حضورم در نمایش “لاسارو” مطرح شد، با کمال میل پذیرفتم و کارم را شروع کردم. نقش گدای کور به من داده شد که آن را قبول کردم و با تمرینات مداوم خودم را به اجرا رساندم.
دیر اضافهشدن به گروه و تمرینات مداومی که برای رسیدن به نقشتان داشتید، کار را برایتان سخت نکرد؟
بانیپال شومون: به هر حال این فشردگیها باعث ایجاد فشارهای زیادی روی بازیگر میشود و از این گریزی نیست. ولی من با توجه به وقت زیادی که برای تمرین میگذارم، توانستم خودم را به اجرا برسانم. کار ما یک مقدار به فرم نزدیک است و به ویژه شخصیت گدای کور، کارهای اکتیو و بدنی زیادی دارد که این خودش مستلزم تمرینات زیادی است. خوشبختانه با صحبتها و تمرینهایی که با آقای رایگان داشتم، به آنچه که برای نقش گدای کور لازم بود، رسیدم. یک چالش هم از زمان شروع اجرا داشتیم که قرار شد ریتم کار را تندتر کنیم. رفته رفته سرعتمان را بالاتر بردیم و ریتممان بهتر شد.
خانم برجی، شما چطور برای بازی در نقش “لاسارو” انتخاب شدید؟
سمیه برجی: من اولین نفری بودم که وارد گروه آقای رایگان شدم. آقای رایگان خودشان با من تماس گرفتند و بازی در نقش “لاسارو” را به من پیشنهاد کردند. وقتی آقای رایگان در مورد بازی در نقش یک پسر بچه 10 ساله صحبت کردند، این پیشنهاد برایم عجیب بود، ولی علیرغم اینکه سن و جنسیت “لاسارو” با سن و جنسیت من متفاوت است، بازی در این نقش را پذیرفتم و خواستم این تجربه متفاوت را رقم بزنم.
شما در ایفای نقش “لاسارو” با دو چالش اساسی روبرو بودید؛ یکی سن و سال متفاوت با این نقش و دیگری جنسیت متفاوت. با این چالشها چطور کنار آمدید؟
سمیه برجی: هر دوی این چالشها برای یک بازیگر بسیار ترسناک است، به ویژه اینکه فکر میکنم اگر “لاسارو” یک دختر بچه 10 ساله بود، کار برایم راحتتر میشد، چون شیطنتهای دخترها و پسرهایی که در آن سن و سال هستند با هم تفاوت دارد. با این حال میدانم که آقای رایگان بر اساس شناختی که نسبت به من داشتند، بازی در نقش “لاسارو” را به من پیشنهاد کردند و این قوت قلب بیشتری به من میداد که بتوانم کارم را به نحو احسن انجام بدهم. “لاسارو” شخصیتی است که شرایط متفاوتی با بقیه دارد. من سعی کردم آن را یک مقدار با بچههای دستفروش توی خیابانها آداپته کنم تا بیشتر به نقشی که دارم نزدیک شوم. سعی کردم صدای “لاسارو”، صدای خودم باشد و شیطنتهای بچگانه “لاسارو” در اکتهایم نمایان شود نه در صدا. اتودهای زیادی زدم و تمرینهای مختلفی با آقای رایگان انجام دادم که بالأخره موفق به انجام این کار شدم. بخش عمدهای از ویژگیهای “لاسارو” هم در اجرا شکل گرفت و بعد از اجراهای سوم و چهارم، جنبههای بیشتری از این شخصیت نمایان شد.
خانم اعتماد، شما و خانم قجابگلی نقشی را در نمایش “لاسارو” به عهده داشتید که آن را یک شب در میان اجرا میکردید. چطور شد که تصمیم گرفتید این نقش را یک شب در میان بازی کنید؟
نوشین اعتماد: من به عنوان دستیار آقای رایگان در نمایش “لاسارو” از ابتدا در کنار ایشان حضور داشتم و سعی کردم در برنامهریزیها و انتخاب بازیگرها به ایشان کمک کنم. حدود یک ماه همراه گروه بودم و برای بازی در نمایش هم تمرین کردم ولی بعد از آن سر کار آقای رحمانیان (ترانههای قدیمی: پیکان جوانان) رفتم. آن نمایش قرار بود تا 29 آذر ادامه پیدا کند و اجرای “لاسارو” هم قرار بود اول دیماه آغاز شود. به همین خاطر خانم فروغ قجابگلی هم به گروه اضافه شدند و تمرین کردند تا در دو شب اول اجرا به جای من بازی کنند ولی چون شروع نمایش یک هفته به تعویق افتاد و خانم قجابگلی هم تمرین کرده بودند، در نهایت تصمیم گرفته شد که من و خانم قجابگلی یک شب در میان بازی کنیم. نقشم در این نمایش را خیلی دوست داشتم. به دور از رئال بود و تجربه جدیدی محسوب میشد. اولین بار بود که همچین نقشی را بازی میکردم.
به عنوان بازیگرها شناختهشدهای که با کارگردانهای مختلفی کار کردهاید، آقای رایگان را به عنوان یک کارگردان چطور میبینید؟
بانیپال شومون: ایشان یک کارگردان بسیار جذاب، دوستداشتنی و کاربلد هستند. جالبترین نکته در مورد شیوه کارگردانی ایشان این است که چون خودشان یک بازیگر هستند و دغدغه بازیگرها را میشناسند، همه چیز را از نگاه یک بازیگر میبینند و به بازیگر منتقل میکنند. برای من کار کردن با آقای رایگان بسیار جذاب بود. به ایشان اعتماد صد درصد داشتم و از هر چه که میگفتند لذت میبردم.
سمیه برجی: من ده سالی میشود که آقای رایگان را میشناسم. سالی که به ایران برگشتم، آقای رایگان در جلسات “عصری با نمایش” در تئاتر شهر یک نمایشنامهخوانی داشتند که من دستیار ایشان بودم. بنابراین از قبل تجربه همکاری با ایشان را داشتم ولی در مقام بازیگر، “لاسارو” اولین تجربه همکاریام با آقای رایگان بود. “لاسارو” کار خیلی سخت و سنگینی بود که ما در مراحل مختلف آن، آقای رایگان را اذیت کردیم ولی ایشان همیشه ملایمت به خرج دادند. آقای رایگان خیلی سختگیر هستند و تا یک دیالوگ درست در نیاید به راحتی از آن نمیگذرند ولی در عین حال آدم صبوری هستند و بد اخلاقی هم ندارند.
نوشین اعتماد: آقای رایگان گاهی اوقات خیلی حرص میخورند ولی چیزی نمیگویند و همه چیز را توی خودشان میریزند. ایشان خیلی به تئاتر، تماشاچی تئاتر و عوامل گروهشان احترام میگذارند. نگاه تجاری به تئاتر ندارند که این کارشان را سخت میکند ولی باورشان این است که به تئاتر نباید نگاه تجاری داشت. خوشبختانه ایشان در نهایت رضایتشان از عوامل گروه را اعلام کردند و این برای ما بسیار ارزشمند بود.
سمیه برجی: زمانی که آقای رایگان میخواستند کست بازیگران این نمایش را ببندند، حضور بازیگرهای چهره و فروش بیشتر نمایش اصلاً برایشان اهمیت نداشت و حتماً میخواستند بازیگرهایی را انتخاب کنند که در نقشهای مختلف بدرخشند. روی انتخابهایشان خیلی تأکید داشتند و حتماً باید همان افرادی که انتخاب کرده بودند را سر کار میآوردند که این خیلی برایم جالب بود.
نوشین اعتماد: نقش “لاسارو” را از ابتدا قرار نبود یک بازیگر خانم بازی کند. برای این نقش خیلی جستجو کردند و گزینههای زیادی مدنظرشان بود ولی وقتی به خانم برجی رسیدند، دیگر مکث کردند و گفتند تمام. میخواهم بگویم که ایشان وقتی به انتخابشان میرسد، ثابت قدم پشت آن میایستند.
خانم تاجنیا، خانم اصغری و آقای مظاهری، شما اولین تجربه همکاریتان با آقای رایگان را گذراندید. همکاری با ایشان را چطور ارزیابی میکنید؟
آرزو تاجنیا: من متأسفانه خیلی دیر به گروه پیوستم و شانس حضور بیشتر در کنار آقای رایگان و اعضای گروه نمایش “لاسارو” را از دست دادم. من به همراه بعضی از دوستان در این نمایش یک سری نقشهای فرعی داریم که این نقشها به نشان دادن ذهنیت لاسارو کمک میکنند. حضور در این نمایش و یاد گرفتن از آقای رایگان برای من فوقالعاده است. من دقیقاً مثل یک کلاس درس به این کار نگاه میکنم، چون معتقدم که از آقای رایگان میشود بسیاری از نکات حرفهای را آموخت. امیدوارم این همکاری در آینده هم تکرار شود و باز هم بتوانم از آقای رایگان و بازیگران بزرگی مثل خانم برجی، خانم اعتماد و آقای شومون یاد بگیرم.
مهسا اصغری: من به همراه 4 نفر دیگر از بازیگران نمایش “لاسارو” کسانی هستیم که در نمایش “تنهایی پرهیاهو” به کارگردانی آقای امیرکاوه آهنینجان افتخار این را داشتیم که از آقای بانیپال شومون یاد بگیریم. بعد از آن نمایش به طور اتفاقی آقای شومون را دیدیم که ایشان لطف کردند و به ما پیشنهاد کردند که سر تمرین نمایش “لاسارو” آقای رایگان بیاییم. ما یک هفته سر تمرین آمدیم و ایفای یک سری نقشهای فرعی را برای تکامل نقش اصلی به عهده گرفتیم. آن یک هفته خیلی جذاب بود و ما در آن یک هفته، کارگردانی، بازی و اخلاق را از آقای رایگان یاد گرفتیم. آرامش آقای رایگان در موقعیتهای حساس، فوقالعاده است. امیدوارم دوباره بتوانیم در نمایشهای ایشان حضور داشته باشیم.
نیما مظاهری: نمایش “لاسارو” بعد از نمایش “تنهایی پرهیاهو” دومین کار حرفهای است که من در تئاتر انجام میدهم. گروه آقای رایگان خیلی به ما لطف کردند. بعضی از بازیگرهای گروه از دو ماه قبل مشغول تمرین بودند که در روزهای پایانی لطف کردند و پذیرفتند که ما هم به گروه اضافه شویم. خود آقای رایگان یک انسان قابل احترام هستند و رفتارشان با رفتارهایی که من تا به امروز در تئاتر دیدهام خیلی متفاوت است. من هم مثل بقیه دوستان امیدوارم که دوباره افتخار همکاری با این گروه نصیبم شود.
به نظرتان اینکه تعداد اجراهای “لاسارو” کمتر از حد معمول شد، چقدر به زحمتی که کشیده بودید صدمه وارد کرد؟
نوشین اعتماد: متأسفانه همزمانی اجرای ما با برگزاری جشنواره تئاتر فجر باعث این اتفاق شد. ما هزینه زیادی برای کارمان متحمل شدهایم و اینکه فقط سه هفته فرصت اجرا داشتیم برایمان ناراحتکننده است. سالنهای دیگر هم میخواهند دو اجرایی کار کنند و شرایط دکور ما طوری نیست که بتوانیم آن را جمع کنیم تا یک گروه دیگر هم در همان شب بتواند اجرا کند. نمیدانم چه اتفاقی میافتد و فقط میدانم که دوست داریم کارمان ادامه پیدا کند و این اتفاق در تماشاخانه ایرانشهر بیفتد.
در دکور نمایشتان یک خانه و یک تابوت وجود دارد که بنیان کار سوار بر مواجهه این دو شیء است. آیا این خانه و تابوت همان مفهوم مرگ و زندگی است که نظام هستی برای ما تعریف میکند؟
مسعود رایگان: خیام شعری دارد که میگوید:”ما لعبتگانیم و فلک لعبتباز، از روی حقیقتی نه از روی مجاز / یکچند درین بساط بازی کردیم، رفتیم به صندوقِ عدم یکیک باز” این صندوقی که خیام میگوید همان تابوتی است که در نمایش من میبینید. در واقع من یک تعبیر خیامی داشتهام که حالا نمیدانم درست درآمده است یا نه.
چطور شد که در نمایشتان از موسیقی زنده استفاده کردید و چرا نوازندگان هم روی صحنه حاضر میشوند؟
مسعود رایگان: چون موسیقی هم یک کاراکتری است که در درون کار وجود دارد. من قبلاً در نمایشهایم از موسیقی پلیبک استفاده کردهام ولی در این نمایش پلیبک جواب نمیداد چون من به عنوان کارگردان و دانای کل نمایش تشخیص دادم که بهتر است موسیقی هم یک شخصیت روی صحنه باشد و با بازیگرها ارتباط برقرار کند.
طراحی لباس نمایشتان بر پایه مستندات تاریخی انجام شده است؟
مسعود رایگان: بله کاملاً. آرتیستهای کلاسیک از لاسارو پرتره کشیدهاند که ما از همان نقاشیها استفاده کردیم. به نظرم خانم الهام شعبانی، طراحی لباس نمایش را خیلی خوب انجام داده است. ایشان طراح لباس خیلی خوبی است و خیلی زحمت کشید تا با هم به یک زبان مشترک برسیم. من عکس نقاشیهای لاسارو را پیش از تمرینات داشتم و بر اساس آنها سعی کردیم لباس کاراکترها را به پوشش گذشته نزدیک کنیم.
با توجه به اینکه اجرای نمایشتان به خاطر همزمانی با جشنواره تئاتر فجر به 18-19 اجرا محدود شد، امکان اجرای دوباره آن در سالنی دیگر وجود دارد؟
مسعود رایگان: ما نه تنها بابت کم بودن تعداد اجراها بلکه بابت تبلیغات هم آسیب دیدیم چون فیلتر شدن شبکههای مجازی، فرصت تبلیغات مجازی را از ما گرفت. ما هزینه خیلی زیادی برای این نمایش کردیم و حیف است که نمایشمان اینقدر زود تمام شود. من به هیچ وجه زیر بار این ماجرا نمیروم که نمایشم را در سالنی که دو اجرایی است، روی صحنه ببرم چون میدانم که این کار هم حرفهای نیست و هم باعث درگیری و ایجاد فشار میشود. صحبتهایی با مرکز هنرهای نمایشی انجام دادهایم که از ما حمایت کند چون فکر میکنم این حمایت حتماً باید صورت بگیرد. دوست دارم نمایش “لاسارو” دوباره اجرا شود و فکر میکنم باید فکری برای آن کرد، مگر اینکه پشت دستم را داغ کنم و بگویم دیگر تئاتر کار نمیکنم.
و صحبتهای پایانی؟
مسعود رایگان: درد دل برای گفتن زیاد است ولی من در پایان میخواهم به یک ایراد اساسی دیگر در تئاترمان اشاره کنم. من معتقدم که سالنهای ایرانشهر، تئاتر شهر، رودکی و… همه باید خودشان سایت داشته باشند و بلیتفروشی اجراها را خودشان انجام بدهند. در تمام دنیا هم اینطور است که خود سالنها کار فروش آنلاین بلیت اجراها را انجام میدهند. الان هر کدام از این سالنها توسط سایتهای خصوصی حمایت میشوند که نباید این اتفاق بیفتد چون در جامعه ما کافی است یک سوراخی در یک جایی رخنه کند و بعد همه شروع به سوءاستفاده از آن کنند. امیدوارم سالنهای تئاتر، فروش آنلاین بلیتها را از سر خودشان باز نکنند و به سایتهای خصوصی نسپارند.