ارسال کننده آقای بهروز خسروی 9 مرداد 94
امسال برابر است با پنجاهمین سالگرد تاسیس کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان. به همین مناسبت، بیبیسی فارسی طی ماه های گذشته و آینده با انتشار مجموعه گفتگوها، یادداشت ها و جستارهایی، به شیوه شکل گیری، فعالیت های موثر و محصولات ماندگار این نهاد فرهنگی پرداخته و خواهد پرداخت. در زیر گفتوگو با لیلی امیرارجمند، مدیر عامل و عضو هیئت امنای پیشین کانون پرورش فکری کودکان و نوجوان را میخوانید.
کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان در سال ۱۳۴۴ به ابتکار لیلی امیرارجمند و با حمایت فرح پهلوی، ملکه پیشین ایران، ابتدا به صورت یک کتابخانه کودک پایه گذاری شد و سپس در مدت زمان کوتاهی توانست به نهاد فرهنگی و هنری تاثیرگذاری برای گسترش ادبیات و هنر کودکان و نوجوانان ایرانی تبدیل شود.
در آن دوران، محمدرضا شاه که سوابق مدرسه “له روزه” سوئیس نشان می دهد ورزشکاری عالی در رشته های شنا و فوتبال بوده و بعدها در چوگان، تنیس و اسکی هم مهارت زیادی پیدا می کند، بیشتر حامی ورزش و ورزشکاران ایران بود.
در مقابل، ملکه پیشین ایران هم می کوشید تا خلاء کمبود و یا نبود نهادهای فرهنگی و هنری مملکت را جبران کند.
به این صورت در زمانه ای که درکشورهای پیشرفته جهان تنها بخشی از کتابخانه ها به کتاب های کودکان اختصاص داشت، در ایران فکر ایجاد کتابخانه ” کودک” متبلور شد.
لیلی امیرارجمند، مدیرعامل و عضو هیئت امنای پیشین کانون، پس از خروج از ایران در روزهای پیش از انقلاب ۵۷، در شرق آمریکا ساکن شد و هنوز هم اغلب کارمندان پیشین کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان ایران با او که مدیری مورد علاقه و احترام آن ها بوده است در تماسند.
خانم امیرارجمند به بیبیسی می گوید فکر تاسیس کتابخانه کودک در ایران در زمانی که در آمریکا مشغول تحصیل در رشته کتابداری در دانشگاه راتگرز بود به سراغش آمد: “پروفسوری داشتیم به نام مری گیور که ادبیات کودکان را تدریس می کرد. شاید الهامبخش ‘معجزه ای’ که در ایران بنام کانون انجام دادیم او بود.”
بیشتر بخوانید: کانون پرورش؛ پنجاه سال فعالیت فرهنگی
لیلی امیرارجمند با پایان تحصیلات در بازگشت به ایران از فرح پهلوی که دوست و همکلاس قدیمی او در مدرسه رازی تهران بود، تقاضا کرد موقعیتی به او داده شود که بتوانند کتابخانه ای برای بچه ها درست کند: “در آن زمان پارک فرح در زمین باغ جلالیه در دست ساختمان بود و علیاحضرت شهبانو دستور دادند یک قطعه زمین در آنجا در اختیار ما گذاشته شود و به این صورت ساختمان اولین کتابخانه کودک در ایران آغاز شد.”
“آن موقع من فکر نمی کردم که یک روزی این کتابخانه تبدیل به یک مرکز فرهنگی بشود. فقط می خواستیم یک کتابخانه داشته باشیم. اما از همان روزهای اول و ضمن انتظار برای تمام شدن ساختمان کتابخانه، به این نتیجه رسیده بودیم که فقط یک کتابخانه کافی نیست و باید کتابخانه های دیگری در تهران و شهرهای دیگر ایران ساخته بشود. در آن زمان ما تصورش را هم نمی کردیم که این کار تا این حد وسعت پیدا کند، اما به تدریج و به خاطر استقبال بی سابقه بچه ها همه چیز خودبخود پیش رفت. کتابخانه ها برحسب نیاز جامعه، یکی بعد از دیگری ساخته شدند. در آن زمان اصولا طرح و برنامه ریزی به صورت امروزی آن وجود نداشت و کار به صورتی نبود که ما از قبل تصمیم بگیریم چند کتابخانه بسازیم.”
خانم امیرارجمند می گوید در آن زمان پژوهش ها نشان داد که نیاز عظیمی به کتاب وجود دارد: ” این نیاز در مدارس بچه هایی که توانایی مالی به آن حد نداشتند که پدر و مادر بتوانند برایشان کتاب بخرند به مراتب بیشتر بود. اصولا در آن زمان کتاب زیادی برای بچه ها نبود. برای آن ها باید کار می کردیم.”
نخستین همکاران خانم امیرارجمند، هما زاهدی، وکیل مجلس و احسان یارشاطر بودند که بعدها آذرشهابی نیز از وزارت آموزش و پرورش به آن ها پیوست: “خانم زاهدی، خانم شهابی و خود من یک مقدار کتاب از جمله کتاب “قصه های صبحی” را خریده بودیم، به اضافه کتاب هایی از انتشارات فرانکلین و آنها را عقب ماشین من می گذاشتیم و به مدارس جنوب شهر می رفتیم که با کمک معلمان مدرسه به بچه ها کتاب بدهیم وببینیم چه نتیجه ای می گیریم. آیا استقبال می کنند از کتابخوانی؟ این شروع کار کتابخانه های دبستانی بود.
“هم زمان با پایان ساختمان کتابخانه پارک فرح، چندین کتابخانه دیگر در دبستان های جنوب شهر تهران برپا کردیم. به صورتی که هم پسرها و هم دخترهای مدارس اطراف بتوانند به آن دسترسی داشته باشند.”
بنا برگفته خانم امیرارجمند، یکی از مشکلات اولیه تولید کتاب برای کتابخانه های کودکان، به دست آوردن و تهیه بودجه بود: “در آن زمان شهبانو فرح کتاب ‘دخترک دریا’ را ترجمه کردند و خودشان طرح های آن را کشیدند و این کتاب همراه با یک صفحه ۴۵ دور منتشرشد و از عواید به دست آمده از فروش آن سرمایه اولیه برای شروع کار انتشارات کانون به دست آمد.”
یکی دیگر از ابتکارات خانم امیرارجمند، احداث یک کتابخانه مرجع در مرکز کانون بود: “بهترین و مهم ترین کتاب هایی که در سراسر جهان در زمینه ادبیات کودکان و نوجوانان و برای آنها نوشته شده بود در این کتابخانه گردآوری شده بود تا نویسنده ها و طراحان کانون بتوانند از آن ها الهام بگیرند. در آن زمان با استفاده از تجربه هایم در رشته کتابداری، شخصا یکی از کارمندان زن کانون را هم برای کاتالوگ (فهرست بندی) این کتاب ها آموزش دادم. در بخش فارسی هم یک نفر مسئول فهرست بندی کتاب ها بود. کتاب ها ابتدا توسط فردی که مسئول این کار بود خوانده و خلاصه نویسی می شد تا در مرحله بعدی توسط کمیته کتاب مورد بحث و بررسی قرار بگیرد. به این صورت در مورد این که کدام توسط کانون منتشر و کدام به ناشران دیگر پیشنهاد شود تصمیم گیری می شد.”
کتابهای ‘سیاسی’
بنا بر گفته خانم امیرارجمند، با توسعه کانون، تعداد کتاب های فارسی بیشتر شد و یک شورای بررسی کتاب هم تشکیل شد که اعضای آن کتاب ها را می خواندند و درباره آنها نظر می دادند: “خود من یکی از اعضای این کمیته بودم. تصمیم نهایی برای انتخاب کتاب ها هم همیشه با خود من بود. برای همین امروز از اینکه می شنوم می گویند کتاب های منتشرشده درکانون “سیاسی” بوده است تعجب می کنم و خنده ام می گیرد. چرا که من در آن زمان از هر کسی در کانون بیشتر به خانواده سلطنتی نزدیک بودم. درشرایطی که من همیشه چشمم، کارم و نظرم روی همه قسمت های کانون بود، چطورچنین چیزی ممکن بود؟”
خانم امیرارجمند در مورد تحولاتی که در سال های اولیه شکل گیری کانون روی داد می گوید: “اولین مرحله بعد از تاسیس کتابخانه ها، ایجاد بخش انتشارات کانون و امکاناتی برای تولید و نشرکتاب بود که با انتشار همان اولین کتابی که توسط علیاحضرت [فرح پهلوی] ترجمه و طراحی شده بود آغاز شد. درآن زمان آقای فیروز شیروانلو که از طرف انتشارات فرانکلین به ما معرفی شده بود به کانون آمد و بخش انتشارات را به دست گرفت.”
فیروز شیروانلو، نخستین رئیس انتشارات کانون، تحصیلاتش را رشته جامعه شناسی هنر در انگلستان به پایان رسانده بود و در بازگشت به ایران به عنوان طراح و ویراستار کتاب در موسسه انتشارات فرانکلین مشغول به کار شد. او در همان دوران به دلیل یک دوره فعالیت های سیاسى به زندان افتاد و پس از آزادى، به استخدام کانون درآمد و همزمان “دفتر نشر و تبلیغات نگاره” را نیز تأسیس کرد.
خانم امیرارجمند می گوید: “در زمانی که آقای شیروانلو به کانون آمد من هیچ اطلاعی از سوابق سیاسی او نداشتم. او که تجربیات زیادی در زمینه چاپ کتاب و با اکثر نویسندگان و دست اندرکاران آشنایی داشت امکاناتی به وجود می آورد که من با این افراد آشنا بشوم. مثلا محمود مشرف آزاد تهرانی (م .آزاد)، شاعر، مترجم و نقد نویسی که یکی از بهترین نویسنده ها و ادیتورهای آن زمان بود، توسط شیروانلو به من معرفی شد. او بعدها در کانون چندین کتاب قصه به شعر و نثر برای کودکان نوشت. یا سیروس طاهباز، نویسنده و مترجمی که بیش از بیست هزاربرگ از دستنوشته های نیما یوشیج را گردآوری کرده بود. او هم ازطریق شیروانلو به ما پیوست و از سال ۱۳۴۹ تا ۱۳۵۷ مدیریت انتشارات کانون را برعهده داشت. البته مقدار زیادی برداشت های خود من هم درانتخاب نهایی آن ها تاثیر داشت.”
“کانون اصولا یک محل سیاسی نبود. شاید هم افراد که می دانستند من دوست بچگی های علیاحضرت بوده ام و دائم درکاخ سلطنتی هستم جلوی من این مسائل را مطرح نمی کردند. من در همه مراحل اداره کانون، مسائل مربوط به آن را با ایشان در میان می گذاشتم. خودم هم اصولا با سیاست کاری نداشتم. وقتی هم می شنوم که می گویند کتاب “ماهی سیاه کوچولو” سیاسی بود واقعا برایم خنده آور است. در آن زمان من فقط هدفم این بود که کتاب و فیلم برای بچه ها درست کنیم.”
با این همه خانم امیرارجمند معتقد است ریشه و قلب کانون همیشه همان کتابخانه های آن بوده است: “فیلم، تئاتر، انیمیشن و فعالیت های دیگر عناصر مثبتی بودند که بعدها به کانون اضافه شدند. اما در واقع نکته اساسی، همان کتابخانه و جایی بود که بچه ها بتوانند در آن با کتاب و کتابخوانی آشنا بشوند.”
“من در آن موقعیت دارای بینش و بخصوص سلیقه خاصی بودم. وقتی با یک کار درجه یک روبرو می شدم می گفتم فوق العاده است. اگر دیگران ایراد بجایی به این کارها می گرفتند، اول سعی می کردیم ایرادها را برطرف کنیم وگرنه درمقابل اظهارات بی پایه و اساس، همیشه از کارهای خوب پشتیبانی می کردم.”
“ما در کانون می کوشیدیم به همه اشخاصی که درآنجا کار می کردند فرصتی بدهیم که در رشته خودشان شکوفا بشوند. آنهایی هم که صاحب تفکر و ایدئولوژی سیاسی خاصی بودند، فکر می کنم به محض ورود به محیط کانون، آن را پشت سر می گذاشتند. در آن زمان کانون برای کسانی که در بیرون احساس محرومیت یا سرخوردگی داشتند، حکم نوعی بهشت داشت. من فکر نمی کنم هیچ کس حاضر باشد عمدا این بهشت را ازبین ببرد. هنوزهم فکر می کنم “کانونی ها” کانون را دوست داشتند. حتی دردوران تنش های پیش از انقلاب هم که چند تن از کارکنان درجه دوم کارگزینی یا راننده اتوبوس عکس العمل هایی نشان می دادند، از استعدادهای اصلی کانون هرگز جز احترام چیزی ندیدم.”
لیلی امیرارجمند کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان را ثمره کارآیی و همفکری یکایک افرادی که در رشته های مختلف آن به کار و انجام وظیفه اشتغال داشتند می خواند که توانست تبدیل به یک نهاد ماندگارشود: “امروز خوشحالم که توانستم با کمک گروهی که در کانون بودیم در مقطعی از زمان، علاوه بر نشر کتاب و توسعه کتابخوانی، در رشته های فرهنگی دیگر، از جمله تئاتر کودک، موسیقی برای کودکان و به دست کودکان، و فیلمسازی برای کودکان و به دست خود آنها، به مردم و مملکتم خدمت کنم.”
بیشتر بخوانید: کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان؛ ده فیلم، ده سینماگر