در ایران بعد از رویداد انقلاب اسلامی، بخش فرهنگی انقلاب کوشید هنری را به وجود بیاورد که مطابق با ایدئولوژی و شرایط تعریف شده جدیدش باشد. این خاصیت انقلابهاست که هنر ایدئولوژیک به وجود بیاورند؛ حالا این انقلاب میخواهد مذهبی باشد یا سیاسی و ایدئولوژیک مکتبی. طبیعتا وقتی بخش فرهنگی این انقلاب تلاش کرد که این شرایط را برای تئاتر تعریف کند خواهناخواه بحث ممیزی و سانسور به وجود آمد. ممیزی یعنی آن چیزی که در راستای این اهداف است باید گفته شود و آنچه در این راستا نیست نباید بیان شود. پس این باید و نباید به وجود آمد و منشا نوعی از ممیزی و سانسور شد. منتها سانسور در روند تاریخی خودش هم قابل بررسی است. چون در بعضی مقاطع، چون تعریف واحدی از اهداف وجود ندارد سانسور به نوعی سلیقهگرا میشود. یعنی به سمت سلیقه و میل اشخاص میرود. در دورههای متفاوت با توجه به سطح سواد سیاسی، اجتماعی و فرهنگی وزیر و جسارت مدیران میانی هم باز سانسور بالا پایین میشود و فراز و نشیب دارد؛ یعنی نمیتوانیم از ابتدای انقلاب تاکنون به سانسور و ممیزی یکنواخت و یکدست نگاه کنیم.
سانسور آثار کارگردان
هم در دورههای قدیمیتر جشنواره تئاتر فجر یعنی در سالهای ۸۰، ۸۱ و ۸۲ که سه دوره پشت سر هم نمایشهایم در جشنواره فجر مورد تصویب قرار نگرفت فقط به دلیل مسائل محتوایی نه فنی و هم بعد از آن. از سال ۸۲ به بعد دیگر در جشنواره تئاتر فجر حاضر نشدم تا سال ۱۳۹۲ که نمایش «در شورهزار» شب آخر اجرایش شد شب اول جشنواره تئاتر فجر. سال ۱۳۹۴ ماجرای عدم صدور مجوز اجرا برای «مرگ در حمام بنفش» پیش آمد که سال ۱۳۹۵ ادامه یافت و سال ۹۶ هم که ماجرای «روز عقیم» بود. باقی دوستان تئاتری هم در این سالها هرکدام به نحوی درگیر سانسور و ممیزی شدند؛ کسانی که جزو بدنه اصلی تئاترند و تئاتر دغدغه و مسالهشان است در مقاطع مختلف طعم این سانسور، ممیزی و حذف و توقیف را چشیدهاند. چون ممیزی و سانسور پیشدرآمد حذف و توقیف است. وقتی کارگزار مدیران و مسئولان میبیند نمیتواند با سانسور به اهدافش برسد روی به حذف و توقیف میآورد و صورت مساله بهطورکلی پاک میشود و این به مراتب خطرناکتر است.
خودسانسوری
سانسور از اتاق کار نویسنده خطرناکترین و مخربترین نوع سانسور است. من ترجیح میدهم اثری را که قرار است دچار این خودسانسوریها شود ننویسم. یا اگر بنویسم به کناری بگذارم تا در آینده اگر فضایی برای اجرایش فراهم شد کار کنم. سعی کردهام به هیچوجه برای سانسور آیندهنگری نداشته باشم. یعنی اینطور نبوده که حساب کنم مثلا این موارد قرار است دچار سانسور شود پس آن را ننویسم. این همان خودسانسوری مدنظر کسانی است که میخواهند جریان فرهنگی تئاتر را تحت کنترل خودشان دربیاورند.
خودسانسوری مطلوب تصمیمگیرانی است که تئاتر منتقد و اجتماعی را برنمیتابند. چرا؟ چون خودسانسوری کم دردسر است و هیچ هزینهای برای دستگاه مسئول و غیرمسئول و غیرپاسخگو ندارد. چون در اتاق کار نویسنده اتفاق میافتد و رسانهای هم نمیشود و هیچ نویسندهای هم نمیآید آبروی خودش را ببرد و این خودسانسوری را علنی کند. امیدوارم خودسانسوری در ذهن نمایشنامهنویسان نهادینه نشود. یعنی حتی اگر چیزی ننویسند و سکوت پیشه کنند بهتر از این است که نمایشنامهای بنویسند که پر از خودسانسوری باشد.
ضربه خودیها به تئاتر
از زمان مدیریت آقای علی منتظری این صحبت را از مدیران مرکز هنرهای نمایشی و روسای شورای ارزشیابی و نظارت بارها شنیدهام که خود تئاتریها بیشترین لطمه را به تئاتر میزنند. یک مدیر میگفت هیچکسی به اندازه خود تئاتریها بدِ تئاتر را نمیخواهد. این یک واقعیت تلخ است. ما تئاتریها باید این را بپذیریم که برخی در درون پیکره تئاتر هستند که سعی میکنند با حاشیهنگاری برای تئاتر یا به منافع شخصی برسند یا اهداف دیگری را دنبال کنند؛ من دقیقا نمیدانم. جدا از اینکه باید نقدهای دیگری هم کرد باید نقد از درون را هم جدی گرفت. مثلا نمایش «روز عقیم» جدای از توقیف اجرای روز جشنواره، چهار هفته اجرای عمومیاش هم خیلی با آرامش و آسایش نبود. طبق گفته خود رئیس شورای ارزشیابی و نظارت، نمایش بارها مورد بازبینی محسوس و نامحسوس قرار گرفت. چه کسانی این بازبینی نامحسوس را انجام میدادند؟ برخی از اهالی خود تئاتر. این اساسا نه اخلاقی است، نه انسانی و نه پذیرفتنی. این نقد از درون است و ما باید بتوانیم خودمان را نقد کنیم. مگر نمیگوییم تئاتر منتقد شرایط موجود است؟ اگر ما تئاتریها نتوانیم مشکلات خودمان را نقد کرده و آئینهای مقابلمان بگیریم نمیتوانیم این آئینه را روبروی اجتماع هم قرار دهیم.
چند پارگی در تصمیم سازی
باید از چندپارگی در تصمیمسازی حرف زد؛ این گسیختگی که در میان تصمیمسازان ما وجود دارد و به نوعی تضاد آرا به وجود میآورد اصلا سازنده و پیشبرنده نیست. چه خود نهادهایی که غیرمسئولانه در حوزههای فرهنگی دخالت میکنند و چه مراکز مسئول باید به این نتیجه برسند که این چندپارگی تصمیم به نفع هیچکس نیست؛ نه تنها تئاتر بلکه به نفع خود آن جریان غیرپاسخگو هم نیست. ممکن است با تحمیل یک خواست و اراده خارج از حوزه مرکز هنرهای نمایشی، تئاتری را توقیف یا حذف کنید اما میزان آسیبی که از تحمیل این اراده به تمامی پیکره جامعه ما میخورد غیرقابل محاسبه است؛ مثل امواج حوضچهای که وقتی سنگی در آن میاندازید. این نخستین نکتهای است که به نظر من باید با صدای رسا اعلام شود. هر پدیدهای را متخصصان و کارشناسان آن پدیده باید بررسی کنند. من چرا در حوزه فضانوردی یا گیاهپزشکی نظر نمیدهم؟ چون تخصصی ندارم. ممکن است به ستارهشناسی و نجوم علاقه داشته باشم که دارم؛ اما هروقت هرکجا صحبتی از آن شود اظهارنظری هم نمیکنم چه برسد به اینکه بخواهم در موردش تصمیم هم بگیرم. اگر اندکی هوش داشته باشم باید متوجه شوم که هم خودم را خراب میکنم هم آن پدیده را. در مورد محتوای ارائه شده در تئاتر هم همین است؛ این محتوا که در سخنرانی یا نشست جامعهشناسانه بیان نشده؛ آن محتوایی که آن نهاد غیرپاسخگو رویش پافشاری میکند که نباشد توسط هنر نمایش بیان میشود بنابراین باز هم متخصص تئاتر باید در این زمینه نظر دهد. این موضوع را هم باید اول گفتگو یادآور میشدم که همه هنرمندان به قانون اساسی این کشور واقفند و متوجهند که چه چیزهایی را نباید و چه چیزهایی را میتوانند بگویند؛ به نظرم این تنگ کردن دایره و فضاست. فراقانونی عمل کردن است. همه حرف ما این است که به قانون پایبند باشیم. قانون هم میگوید در تئاتر، مرکز هنرهای نمایشی مسئولیت دارد و زیرمجموعهای به نام شورای ارزشیابی و نظارت دارد که تاکنون متشکل از کارشناسان هنر تئاتر بودند و این یعنی چهارچوب قانونی که همه میخواهیم در قالب آن عمل کنیم وجود دارد. وقتی نهادی غیر از این میآید و نظرش را تحمیل میکند یعنی فراقانونی عمل کردن.