تردید در تاریخ‌نگاری اسلامی: “مغاک تیره تاریخ”

محسن بنائی، که پیشتر یادداشت‌ها و مقالاتی در حوزه نقد، ریشه‌یابی و رفتار شناسی تاریخی و فرهنگی و به‌ویژه فرهنگ و تاریخ دینی و اسلامی می‌نوشت، نخستین کتابش را با عنوان “مغاک تیره تاریخ” منتشر کردمحسن بنائی نویسنده کتاب «مغاک تیره تاریخ؛ اسلام چگونه پدید آمد؟»

روز شنبه ۱۲ ژانویه ۲۰۱۹، معرفی کتاب «مغاک تیره تاریخ؛ اسلام چگونه پدید آمد؟» در دفتر نشر فروغ، ناشر این کتاب، در شهر کلن آلمان برگزار شد. این کتاب اولین اثر محسن بنائی با نام واقعی اوست که در سال‌های گذشته یادداشت‌ها و مقالات خود را با نام مستعار مزدک بامدادان منتشر می‌کرد.

 

محسن بنائی در آغاز این جلسه، از آشنایی خود با پژوهشکده «اِنَارَه» (Inârah) در سال ۲۰۰۵ میلادی و تاثیر پژوهش‌های این اندیشکده بر خود سخن گفت و آن را سرآغازی بر پژوهش‌های خود در زمینه بررسی تاریخ اسلامی به‌ویژه با تکیه بر متون اسلامی دانست

آن گونه که بنایی در پیشگفتار کتاب خود نوشته، نزدیک به دو دهه است که پژوهشگران پژوهشکده اِنَارَه، با بهره‌گیری از دانش‌های مدرنی چون سکه‌شناسی، زبان‌شناسی، باستان‌شناسی، دین‌شناسی و … دست به واکاوی تاریخ پیدایش و برآیش اسلام زده‌اند و بخش بزرگی از آنچه را که به نام تاریخ اسلام شناخته و در دانشگاه‌های اروپایی آموزانده می‌شود، به چالش گرفته‌اند.

به گفته نویسنده کتاب، تقریبا تمامی این پژوهش‌ها از منظر و چشم‌اندازی برون‌دینی انجام شده و همین باعث شده که او این بار بکوشد از منظری درون‌دینی و با اتکا و استناد به اسناد و منابع مورد قبول مسلمانان، به بررسی تاریخ صدر اسلام و چگونگی پدید آمدن و برآمدن اسلام بپردازد.

از نظر بنائی، برای بررسی گفتمان‌هایی که زندگی امروز مسلمانان را دربرمی‌گیرند، باید به سراغ بن‌مایه‌های درون‌دینی رفت؛ چرا که گفتمان‌هایی مانند حجاب، سنگسار، حقوق زنان، ترور و … را تنها در چارجوب پژوهش‌های درون‌دینی می‌توان بررسی کرد. برای یافتن ریشه‌های حجاب، پژوهشگر چاره‌ای جز این ندارد که نخست به قرآن رجوع کند و همه آیه‌های مربوط به حجاب را بیابد و سپس به سراغ حدیث، روایت و سیره برود.

بنائی با اشاره به اهمیت سیره‌نویسی در تاریخ‌نگاری اسلامی گفت مشکل اینجاست که این سیره‌نگاری‌ها نه تنها تفاوت‌هایی عظیم با قرآن دارند و میزان همخوانی و همپوشانی آنها بسیار اندک است، بلکه آکنده از نکات آزمون‌ناپذیر و نیز تناقضاتی هستند که موجب می‌شود یک پژوهشگر پرسشگر در درستی و راستی آنها تردید کند.

محسن بنائی در باره بن‌مایه کتاب خود گفت: «پرسش اصلی این کتاب این است که اگر ما هستی تک تک سیره‌نگاران و تاریخ‌نویسان را باور کنیم و تاریخ‌نگاری سنتی اسلام را همان‌گونه که هست بپذیریم، ولی آن را زیر ریزبین سنجش دانشگاهی بنهیم، آیا اندام‌های این پیککر تنومند با یکدیگر همخوان و هماهنگ هستند؟»

او همزمان به تفاوت درک مدرن و پیشامدرن از تاریخ اشاره کرد و گفت مسئله باورپذیری و راستی‌آزمایی آنچه در کتاب‌های تاریخ دوران پیشامدرن نوشته شده، محدود به تواریخ اسلامی نیست و نمونه‌های آن را حتی در نزد پدر علم تاریخ، هرودوت، نیز می‌توان یافت.

تاریخ آغاز اسلام بر گزارش‌های چهار سیره‌نگار برجسته آغاز فرمانروایی عباسیان استوار شده است: سیره ابن اسحاق، سیره واقدی، سیره نبوی ابن هشام و طبقات الکبری ابن سعد. و البته بر اینها باید تاریخ طبری را نیز افزود که اگرچه سیره نیست، اما کتابی بسیار مهم در تاریخ‌نگاری اسلامی به شمار می‌آید.

به گفته بنائی، بدون این چهار منبع، هیچ منبع دیگری برای پژوهش در زندگی پیامبر اسلام، خلفای راشدین، عشره مُبشره، اصحاب، تابعین و اتباع تابعین و به طور کلی تاریخ پیداش و گسترش اسلام و صد سال نخستین آن وجود ندارد. به همین دلیل، بازخوانی انتقادی این متون، برای رسیدن به درکی واقعی‌تر از رویدادهای آن دوران ضروری است.

نویسنده، در کتاب خود با ذکر نمونه‌هایی از این منابع و تاکید بر اینکه نکات گفته شده از نظر منطقی باورپذیر نیستند و از نظر تاریخی نیز مدرک، یافته و سندی برای اثبات آنها وجود ندارد، پذیرش بی‌چون و چرای آنها را مورد انتقاد قرار داده و به پیامدهای تاریخی و سیاسی این ناپرسش‌گری اشاره کرده است.

به گفته وی، بررسی شیوه‌های تاریخ‌نگاری، گذشته از آنکه پرورش و منش ایرانیان و دیگر مسلمانان و «نگاه ما به پدیده‌ها را نشان می‌دهد و زودباوری، ناپرسشگری و ساده‌اندیشی‌مان را به رخ می‌کشد، ما را با دو اسلام از بین و بن ناهمسان روبه‌رو می‌کند: اسلام قرآنی و اسلام تاریخی.»

او در ادامه گفت اما قرآن بدون سیره و تاریخ، چونان رازی سر به مهر است که هیچ‌کس را یارای گشودن آن نیست.

محسن بنائی در کتاب خود فرضیه‌ای را مطرح می‌کند و می‌نویسد:«اسلام در یک دگردیسی دراز زمان دینی-تاریخی و از دل مسیحیت یگانه‌پرست پدید آمده و هیچ‌کدام از آن گزارش‌هایی که اسلام‌شناسی سنتی بر آنها نام “تاریخ صدر اسلام” نهاده است، تن به یک راستی‌آزمایی دانشگاهی نمی‌دهند و به آنها بیشتر به چشم یک افسانه، یا دست‌کم سایه‌ای کژ و کول از رخدادهای تاریخی باید نگریست.»

او در فصل آخر کتاب خود، با مقایسه چگونگی برآمدن آیین بهائیت، کوشیده است توضیحی برای اثبات فرضیه خود به دست دهد و ریشه‌های تاریخی شکل‌گیری دین اسلام را بررسی کند.