سینمادوستان در اواخر ماه ژوئن و در میانۀ موج گرمای تابستان شهر بولونیای ایتالیا صفی طولانی بستند تا سالن سینمای بزرگی را تا آخرین صندلی پر کنند. این تماشاگران مشتاق و از گوشهوکنار جهان گردآمده، در انتظار طولانی تماشای یکی از کمتر دیدهشدهترین فیلم های کارنامۀ سینماگر ایرانی عباس کیارستمی بودند: “قضیۀ شکل اول، شکل دوم”.
تعلیق و انتظار برای دیدن فیلمی که در طوفان حوادث بعد از انقلاب و به خاطر بعضی شخصیتهای مورد مصاحبه قرار گرفته در آن برای همیشه از نمایش عمومی بازماند، قابل پیشبینی بود. این فصل ناشناختۀ کارنامۀ یکی از مهمترین کارگردانان تاریخ سینمای جهان که شهرتش بعد از درگذشتش فزونی نیز گرفته چیزی نبود که یک سینمادوست به آسانی از آن بگذرد.
قضیه شکل اول، شکل دوم
کیارستمی در سالهای ۱۳۵۶ یا ۱۳۵۷ به فکر ساختن فیلمی افتاد با موضوعی که مثل آثار پیشینش ظاهری به شکلی فریبنده ساده داشت: یک کلاس درس، معلمی که دارد اجزای گوش انسان را روی تخته سیاه ترسیم میکند و دانشآموزی که هر بار پشت معلم به کلاس است، با مدادش روی میز میکوبد و نظم کلاس را به هم میریزد. معلم به کلاس اخطار میدهد که دانشآموز خاطی را معرفی کنند. برای حل بحران، او ردیف آخر کلاس را بیرون میکند و به آنها میگوید فقط زمانی حق بازگشت به کلاس را دارند که مسبب این اختلال در نظم کلاس را معرفی کرده باشند.
آیا دانشآموزان باید همکلاسیشان را لو بدهند؟ دو واکنش ممکن به این رخداد (لو دادن و متحد ماندن) توسط دوربین ثبت میشود، با یک پروژکتور هشت میلیمتری برای والدین این بچهها و چهرههای کلیدی سیاسی و فرهنگی نمایش داده میشود و بعد از آنها دربارۀ شکل اول و دوم پرسیده میشود – این که بچهها باید چه کنند؟
فهرستی بلند تهیه شد از کسانی که بشود احتمالاً با آنها مصاحبه کرد. این که پیش از انقلاب مصاحبهای انجام شد چندان روشن نیست، اما احتمالاً بیشتر یا همۀ مصاحبهها در تابستان ۱۳۵۸ و در ساختمان کانون پرورش فکری تعطیل شده و گرفتار تصفیههای انقلابی رخ داد. همان ایدۀ قدیم بعد از انقلاب حالا معنایی کاملاً تازه پیدا کرده بود.
از فهرست بالا و بلند، تعدادی از چهرهای شناخته شده دعوت به مصاحبه را قبول کردند. (ناصر زراعتی که در ساخت فیلم به کیارستمی کمک میکرد در مصاحبهای اشاره میکند که در فهرست اصلی نامهایی مثل روح الله خمینی، محمود طالقانی، مهدی بازرگان، مسعود رجوی و احمد شاملو هم بودند که یا حاضر به مصاحبه نشدند و یا شرایط مصاحبه با آنها فراهم نشد.)
کیارستمی تمام طیفهای فکری، مذهبی و سیاسی را دعوت به گفتوگو میکند. مصاحبهشوندگانی که در فیلم ظاهر شدند شامل این نامها میشوند: نورالدین زرینکلک (پدر واقعی یکی از دانشآموزان داستان)، کمال خرازی، نادر ابراهیمی، احترام برومند، علی موسوی گرمارودی، مسعود کیمیایی، عزتالله انتظامی، ژاله سرشار، راب داوید شوفت، اسقف آردوک مانوکیان، صادق قطبزاده، محمود عنایت، ابراهیم یزدی، نورالدین کیانوری، صادق خلخالی، هدایتالله متین دفتری و حجتالاسلام علی گلزاده غفوری. همانطور که از نامها و فقدان حجاب در فیلم میتوانید حدس بزنید، فضا، فضایی آزاد و تا حدودی دموکراتیک است که چند ماهی بیش دوام نخواهد آورد.
فیلم بعد از اتمام در آخرین دورۀ جشنواره فیلم کانون به نمایش درآمد، جایزه اول را گرفت و بعد از آن برای همیشه توقیف شد. چهل سال بعد، این اثر باز هم به تفسیرهای تازهای راه میدهد. در افق تاریخی امروز، اعدام، زندان، تبعید و دیگر سرنوشتهای تلخ تعدادی از مصاحبهشدگان، بار کنایی پرسش سادۀ کیارستمی را چندبرابر میکند.
بعدها کیارستمی به ناصر زراعتی گفت ای کاش میشد این فیلم را هر چند سال یک بار با همان آدمها بازسازی کرد که دید حالا دربارۀ آن رخداد چه نظری دارند. چند سال بعد وقتی فرزندان مجاهد علی گلزاده غفوری اعدام شده بودند، او دربارۀ این که فرزندانشان باید در آن دو راهی تراژیک ایرانی چه تصمیمی بگیرند، چه نظری میتوانست داشته باشد؟
نمایش فیلم در بولونیا با معرفی معصومه لاهیجی مترجم فستیوال کن، انجام شد. لاهیجی به غیر از آشنایی شخصی با کیارستمی و همکاریاش با کارگردان در “کپی برابر اصل” ارتباط دیگری نیز با فیلم دارد: پدر او، عبدالکریم لاهیجی، یکی از مصاحبهشوندگان در فیلم است که مثل بعضی دیگر از شخصیتهای حاضر در فیلم به تبعید رفت.
بعد از تماشای فیلم در بولونیا، کریستین تامسُن، استاد دانشگاه و نویسندهای که کتابهایی که با همسرش دیوید بوردول نوشته، در ترجمههای فارسی بارها به تجدید چاپ رسیده اند، نوشت: “اگرچه این فیلم دلنشینی فیلمهای متأخر کیارستمی را ندارد، اما همچنان آن ترکیب آشنای پیچیدگی و سادگی را نشان میدهد و علاقه [فیلمساز] به این که آدمها هر کدام نسخۀ خودشان از یک واقعه را روایت کنند.”
در گزارش فستیوال ایل چینما ریتراتوی بولونیا که در مجلۀ “فیلم کامنت” منتشر شد، جووانی ویمرچاتی دربارۀ فیلم نوشت: “این فیلم توقیفی و به ندرت دیده شدۀ عباس کیارستمی که پیش از نمایش تبلیغات زیادی دربارهاش راه افتاده بود، انتظاراتی که ایجاد کرده بود را برآورده کرد. حاصل هوش سیاسی باریکبینانۀ فیلمساز، این معمای سینمایی، تضادهای ظریف انقلاب ایران را بدون این که مستقیماً به خود موضوع اشاره کند بررسی میکند. آیا [دانشآموزان] باید به اسم نظم و انضباط جمعی، همکلاسی خود را لو بدهند یا این که ساکت بمانند؟ از پاسخ [به این پرسش]، این کارگردان ایرانی روایتی پرظرافت طرح میکند از انقلابی که به موازات ساخته شدن فیلم در جریان بود؛ انقلابی که از جریانهای سیاسی متنوعی جان گرفته بود اما خیلی زود به انحصار روحانیون تندرو درآمد. مثل همیشه، کیارستمی پیچدگی چندلایۀ وضعیت بشری [را با یک] سادگی دلنشین و حساسیتی عمیق و بینیاز از توضیحات اضافی بررسی می کند.”