«محمدرضا حاج رستمبگلو»، شاعر 41 ساله متولد تهران، فارغالتحصیل رشته مهندسی ترویج و آموزش با گرایش کشاورزی، بیستوپنجم آذرماه سال جاری به اتهام «توهین به مقدسات» و «نشر اکاذیب» توسط مأموران امنیتی در شهر کرج بازداشت شد و چند روز بعد با سپردن وثیقه 70میلیونی، از سوی شعبه دوازدهم دادیاری کرج آزاد شد.
فرستنده : آقای علی تبریزی
محمدرضا حاج رستمبگلو در ایران توانست تنها یک کتاب به نام «اتاقی کنار باران» با مجوز وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی منتشر کند و مابقی کتابها و آلبومهای صوتی شعر و صدایش را به شکل زیرزمینی منتشر کرده است. از آلبومهای منتشرشده این شاعر میتوان به «طهران»، «عمو نوروز» و «مونالیزا» اشاره کرد.
در ماههای گذشته، حاجرستمبگلو سومین شاعری بوده که به دلیل مشکلات امنیتی از ایران خارج شده است. پیش از این، «فاطمه اختصاری» و «مهدی موسوی» قبل از تأیید حکمشان از سوی دادگاه تجدید نظر، از ایران خارج شدهاند.
۲۰ مهرماه سال جاری، دادگاه انقلاب به ریاست قاضی «مقیسه»، مهدی موسوی و فاطمه اختصاری را به دلیل دیدگاههای انتقادی در اشعارشان، به حبسهای طولانیمدت و شلاق محکوم کرده بود. فاطمه اختصاری به اتهام «توهین به مقدسات» به شش سال حبس، به اتهام «تبلیغ علیه نظام» به یک سال و نیم حبس و به اتهام «نشر تصاویر غیراخلاقی در اینترنت» به سه سال حبس محکوم شد. مهدی موسوی نیز به «اتهام توهین به مقدسات» به شش سال حبس و به اتهام «نگهداری گاز اشکآور» به سه سال حبس محکومشده بود. علاوه بر مجازات حبس، هر دو شاعر به اتهام روبوسی و دست دادن با نامحرم به ۹۹ ضربه شلاق محکوم شدند.
از زمان روی کار آمدن دولت دکتر حسن روحانی، بازداشت و صدور احکام سنگین برای شاعران و نویسندگان همانند دولت محمود احمدنژاد ادامه داشته است.
محمدرضا حاجرستمبگلو بعد از خروج غیرقانونی از ایران و ورود به خاک ترکیه، در گفتوگویی با «ایرانوایر»، از نحوه بازداشت خود گفته است:«صبح روز 25 آذر تماسی با من گرفته شد مبنی بر این که در کانون فرهنگی “شهید فهمیده” کرج قرار است همایش شعر کودک برگزار بشود. برگزارکننده ها از من خواستند در انتخاب کتابها و شعرهای برگزیده کمک کنم. قراری گذاشتند و گفتند جلوی درب کانون منتظر من خواهند بود. وقتیکه به این کانون رسیدم، شخصی با کتوشلوار سلام کرد و دستم را گرفت. بلافاصله شش نفر از دو اتومبیل پیاده شدند، به سمت من حمله بردند و با ضرب و شتم، ناسزا و تهدید مرا بازداشت کردند.آن ها چشانم را بستند و من را به منزلم بردند. همه این اتفاقات را توسط یک هندیکم مدلپایین فیلمبرداری میکردند. همه خانه را زیر رو کردند. درباره مفهومهای شیطانی نقاشیهایی که بر دیوارم بود، پرسیدند. یکی از آن نقاشیها سورئال بود و دومی نقاشی دو زن چادری بود که آن را توهین و تمسخر حجاب قلمداد میکردند. سنتور و فلوت عربیام را شکستند و کلکسیون کلاههایم را خراب کردند. تعدادی از کتابهای موجود در کتابخانهام و برخی از کاغذها و دستنوشتههای زبانشناسیام را جمع کردند. خوشبختانه قبل از این اتفاقات، به دلیل هشدارهایی که دوستانم داده بودند، هارد کامپیوترم خالی بود و چیزی نداشت که بردارند. بعد من را به منزل پدرم بردند و بعد از این که خانه پدرم را هم به هم ریختند، من را به بازداشتگاه سپاه، مستقر در عظیمیه کرج به سلولی انفرادی منتقل کردند. قاب عکس “صادق هدایت” و کتابهای شعر، مدارک جرم بودند.»
شاعر کتاب «دختری با کلکسیون کبریتهایش» در مورد نحوه بازجویی از او می گوید:«کارت شناسایی خو را در هیچیک از مراحل بازداشت و بازجوییها نشان من ندادند. لباس فرم هم هیچوقت تن هیچیک از بازپرسهایم ندیدم. در مواقعی که بازپرسها رفتاری محترمانه داشتند، رفتارشان به راین مشمئزکننده بود. آن ها تهدیدات و اتهاماتی سطحی، احمقانه و مضحک به زبان می راندند. مدرک جرمی که از منزلم آورده بودند، قاب عکس صادق هدایت و کتابهای “نصرت رحمانی” و “حسین منزوی” بود. جرمم را تبلیغ علیه نظام جمهوری اسلامی و توهین به مقدسات با استناد به شرکت و امضا کمپینهای حقوق بشری، دفاع از زندانیان سیاسی و حمایت از کوبانی اعلام کردند. میگفتند چرا در تجمع “ریحانه جباری” در جلوی زندان بودهای و بعد در فیسبوک انعکاس دادهای. نوشتن نامه به وزیر ارشاد و چاپ آن در مطبوعات، نوشتن مقالات در روزنامه “مردمسالاری” و سخنرانی برای حزب “اراده ملت” سؤالهای دیگری بود که میپرسیدند.»
محمدرضا حاجرستم بگلو اسفندماه سال گذشته در هفتهنامه «نوین کرج» نامهای سرگشاده به «علیجنتی»، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی با عنوان «سلام آقای وزیر» منتشر کرد و در آن از نحوه ممیزی کتابها و مدیرت علیجنتی انتقادات کرد.
بازجو، «کوبانی» را «کوبالی» میگفت
محمدرضا میگوید:« بازجوهایم بیسواد بودند. کسی که من را بازجویی میکرد، در تمام مدت “کوبانی” را “کوبالی” تلفظ می کرد. کامنتهای فیسبوک من، صحنه جرم من بودند. پر شدن صفحه فیسبوکم اتهام دیگرم بود. بازجو به من میگفت در فیسبوکت نوشتهای که صفحهات پرشده و هرکسی که میخواهد، برود به فن پیج. می گفتند می خواستی دخترها و پسرها بروند در فنپیجت با تو دوست بشوند که چه غلطی بکنی با آن ها.»
محمدرضا حاجرستمبگلو بعداز آزادی با قید وثیقه، با پرداخت چهارمیلیون تومان به قاچاقچی، بعد از سه روزبه ترکیه رسیده است.
این شاعر و مدرس در چند سال گذشته از تدریس ممنوع شده بود و کلاسهای خود را با عنوان «دورههای مقدماتی زبانشناسی»، «درسهای فلسفه هنر» و «شعر و فلسفه» در خانه شخصی خود برگزار میکرد.
یک شعر از محمدرضا حاج رستمبگلو
«طهران من از تو هیچ نمی خواهم، جز تکه پاره های گریبانم
نوستالژیای مرگ مکرر را تزریق کن، دوباره پریشانم
تهران دلت همیشه غبارآلود، رویای سنگ خیز تو وهم آلود
پهلوی پهنه های تو خون آلود، پس یا بمیر یا که بمیرانم
من زخمی از توام تو چرا زخمی، ابروشکسته خسته پر از اخمی
ای پایتخت بخت چه سرسختی؟! انکارکن بگو که نمی دانم
امّ القرای غربتی و دیزی، ای باغ دشنه! باغچۀ تیزی!
گور اقاقی و ون و تبریزی، حالا تو را چهگونه بترسانم؟
ای سرزمین آدمک ومردک ، الّا کلنگ دوزوکلک بی شک
چاه درک، مخازن نارنجک، فندک بزن بسوز و بسوزانم
شمس العماره های پر از ماری، دیوآشیان بی در و دیواری
سردابی از جنازه و مرداری، از عشق های بی سرو سامانم
ای شهر شحنه خیز چه مشکوکی، چه کافه های خلوت متروکی
گردوی سرنوشت چرا پوکی؟ _ از روز و روزگار گریزانم
ده ماه سال عاطلی و تعطیل، قانون تو قواعد هردمبیل
ای جنگل زنان و صف و زنبیل، هم میهنان مرد پشیمانم
قاجار غرق سور و سرورت کرد، صاحب قران تنور بلورت کرد
دارالفنون قرین غرورت کرد، در فکر پیش از این و پس از آنم
مشروطه شهر شعر و شعورت کرد، شاهی دوباره از همه دورت کرد
تا کودتا که زنده بگورت کرد، خون می خورم هرآینه می خوانم
دیدی که دختر لر از اینجا رفت، حتا امیر دلخور از اینجا رفت
دل نیز با دل پر از اینجا رفت، من دل شکسته ام که نمی مانم
شریان فاضلاب ترین هایی، شن زاری از سراب ترین هایی
ویران تر از خراب ترین هایی، من روح رودهای خروشانم
هرشنبه سوری تو پر از کوری، مامورهای خنگ به مزدوری
با لحن خشک و جملۀ دستوری، اما به من چه من نه مسلمانم
قحطی زد و دیار دمشقم سوخت، خانه به خانه لانۀ عشقم سوخت
در پلک خود کفن شد و از غم سوخت، هر دختری که شد دل و شد جانم