سکوتی که 30 ماهه شد

سی ماه از بسته شدن قفل سکوت بر حنجره عادل فردوسی‌پور گذشت. چرا؟ هنوز کسی نمی‌داند. کجای تاریخ «رعیت» شایسته ارایه توضیح بوده که اینجا باشد؟

شاید خیلی‌ها عادل را دوست نداشته باشند که سلیقه و حق محترم‌شان است. به علاوه او هم «انسان» بود و طبیعتا کاستی‌ها و اشتباهات زیادی داشت؛ اما چه کسی در مهارت و صلاحیت فردوسی‌پور تردید دارد؟ تریبون را داده‌اند به گزارشگران گیجی که استقلال دوشنبه را طی نود دقیقه از تاجیکستان به ترکمنستان و خوزستان می‌برند، اما نویسنده ایرانی ورلدساکر با چشمه جوشان علاقه و استعدادش، با آن قریحه ناب و استثنایی سی ماه است کنج خانه نشسته.

خودش می‌گفت روزی هفده، هجده ساعت برای تولید هر قسمت از نود وقت می‌گذارد. فرض کنید «به زور» تمام این مشغله را از شما بگیرند و حتی از کار در تلویزیون‌های اینترنتی هم منع‌تان کنند؛ چه حالی خواهید شد؟ هرازگاهی یک صدای مجهول از تلویزیون بلند می‌شود که: «به فردوسی‌پور پیشنهاد گزارش دادیم، خودش قبول نکرد.» دوست داریم باور کنیم، اما خودتان خوب می‌دانید اعتماد کردن به آن سازمان با فهرست عریض و طویل ممنوع‌الکارهایش چقدر کار سختی است.

علی انصاریان چهل‌وپنج روز قبل از مرگش ویدیو داد و از همه تمنا کرد به خاطر دل مردم گزارش فینال آسیا را بدهند به عادل؛ ندادند و تازه وقتی همین مسابقه را برای اینستاگرام کنفدراسیون گزارش کرد، در صداوسیما انگ وطن‌فروشی به او زدند.‌ای دریغ از سیستمی که سرمایه‌ها را مثل آب خوردن حذف می‌کند.‌ای دریغ از سرزمینی که علی دایی به عنوان شناسنامه بین‌المللی فوتبالش حق کار ندارد. آقا اصلا دایی بدترین مربی دنیا؛ کمترین حقش است به کاری که دوست دارد مشغول باشد. این تازه فضای باز ورزش است که صحنه قلع‌وقمع سلیقه‌ها می‌شود؛ وای به حال بقیه حوزه‌ها.

بر ما مردم هم خرده نگیرید، اگر فراموشکاریم و همه چیز را زود یادمان می‌رود. پشت همه آن کمپین‌های پژمرده، یک دنیا گرفتاری نشسته. ما، خود مرثیه‌ایم، فقط گریه‌کن نداریم. وسط این همه مصیبت، از بیکاری و بیماری تا تورم کمرشکن، عنقریب است خیلی از این مردم اسم و فامیل خودشان را هم از یاد ببرند، چه برسد به هجر و فراق امثال علی و عادل…