واکنش تند منتقد قدیمی سینما به دلواپسی رسانه‌های حامی ساترا!

1403/09/08 خبرآنلاین

احمد طالبی‌نژاد منتقد کهنه‌کار نوشت: خوشبختانه بیننده حرفه‌ای سریال‌ها، چه داخلی و خارجی، چه تلویزیونی و چه پلتفرمی نیستم. گهگاه بخش‌هایی از سریال‌های داخلی را به دلیل اسم و رسمی که داشتند دنبال کردم.

ازجمله سریال «دفتر یادداشت» که پسندیدم‌ یا «افعی تهران» که چند قسمتی دنبال کردم، اما خیلی درگیرش نشدم و باقی را هم خیلی جدی ندیدم یا آن‌قدر برایم جذاب نبود که پیگیرش باشم. اما شنیده‌ام خشونت در برخی از این سریال‌ها زیاد شده است. این شکل از روایت که درحال‌حاضر در سریال‌ها و حتی در فیلم‌های سینمایی دیده می‌شود، ناشی از شرایط اجتماعی است؛ مثل سریال یاغی که برگرفته از رمان «سالتو» بود. رمان «سالتو» به‌زعم من یکی از ناتورالیستی‌ترین و تکان‌دهنده‌ترین رمان‌هایی است که در مورد شخصیت‌های حاشیه‌ای تهران نوشته شده است و فضاهای عجیب‌وغریبی هم دارد. شاید بیش از نیم‌قرن پیش پروفسور هشترودی در جایی گفته بود: «دانشمندان با اختراعات وحشتناک‌شان جهان را تخریب می‌کنند و به آشوب می‌کشانند و هنرمندان هستند که جهان را بازسازی می‌کنند یا باید بازسازی کنند».

واقعیت این است که وظیفه هنرمند تعدیل خشونت‌هایی است که در جهان پیرامون وجود دارد و مربوط به امروز و دیروز هم نیست؛ از بدو پیدایش بشر روی کره زمین، وجود داشته‌. چه به لحاظ تاریخی و علمی و چه به لحاظ اسطوره‌ای، مثل برادرکشی که در روایت‌های اسلامی در مورد هابیل و قابیل و… همچنان ادامه دارد. یعنی هیچ‌وقت از زمان حضور بشر در کره زمین و حتی حیوانات و دیگر جانوران، دوران بدون خشونتی وجود نداشته است. این خشونت همیشه وجود داشته و وجود خواهد داشت. به‌ویژه اینکه هرچقدر زندگی ما با علم پیوند می‌خورد، از عواطف و احساسات بشری دور می‌شویم‌ (البته این به معنی ضدعلم‌بودن من نیست).

خشونت فقط تیر و تفنگ و چاقوکشی نیست؛ خشونت‌های خانگی، کلامی و رفتاری چیزهای خطرناکی هستند و تأثیر زیادی می‌گذارند. طبعا نقش رسانه‌ها در این ماجرا بسیار مهم و حساس است. نه به معنای اینکه مدیران هر جامعه‌ای رسانه‌ها را کنترل و سانسور کنند که مبادا تأثیر بد در جامعه بگذارند که به‌زعم من‌ در این صورت همه‌چیز برعکس می‌شود. سال‌هاست که آقای قرائتی هر شب جمعه در تلویزیون مردم را به خوب‌بودن و انسان‌بودن تشویق می‌کند، اما ببینید که میزان خشونت در جامعه چقدر نسبت به نیم‌قرن پیش بیشتر شده است. این‌جور مسائل با پند و ‌اندرز درست نمی‌شود. اگر درست می‌شد که این‌همه در طول تاریخ عالم اندرزگو داشتیم. از سعدی و امثال او بزرگ‌تر نداریم که تمام آنچه گفته‌اند سخن صلح، آشتی و مهربانی بوده است. این‌جور مسائل ریشه در مسائل اجتماعی و اقتصادی جامعه دارد. این خشونت حتی در سروشکل آدم‌ها هم دیده می‌شود. چهره‌هایی که آدم را می‌ترساند. آنها خطرات بالقوه هستند؛ مثل یک دینامیت آماده انفجار. هنرمند هم در جامعه زندگی می‌کند و تأثیر می‌گیرد. به نظر من یکی از دلایلی که در آثار نمایشی خشونت می‌بینیم،‌ این است که عشق واقعی امکان بروز ندارد. منظورم عشق رمانتیک است، عشق دو نفر آدم. در سینمای ما اگر این عشق وجود داشته باشد، جعلی است و تکان‌دهنده نیست.

درحالی‌که ما این‌همه منظومه‌های عاشقانه در ادبیات کلاسیک خودمان داریم. در نبود عشق، طبعا خشونت تجلی پیدا می‌کند. متأسفانه در زمانه‌ای زندگی می‌کنیم که آدم‌ها همدیگر را خیلی دوست ندارند یا خیلی با هم مهربان نیستند. این وضعیت قطعا در فیلم‌ها و سریال‌های ما هم تجلی پیدا می‌کند. در این شرایط به‌جای سانسور و اتفاقاتی از این دست باید به سراغ جایگزین‌های بهتر برویم. داستان‌های عاشقانه-عارفانه روایت کنیم و سپهری‌وار به جهان نگاه کنیم. سهراب سپهری جهان را با تمام خشونتش زیبا می‌دید و تصویر می‌کرد.