موانع بازیگران و کارگردانان زن ایرانی

بیست و سومین جشنواره تئاتر ایرانی در کلن فرصتی بود که با چند تن از زنان کارگردان به گفت و گو بنشینیم. زنانی که محدودیت های هنری در ایران را تجربه کرده و از اختناق به آزادی روی آورده اند. کارگردانانی که اغلب در ایران بازیگر بوده اند و تنها چند سالی ست که کارگردانی هم می کنند.

وزیر خان لنکران

آنا بیات بازیگر و کارگردان از آمریکا، نرگس وفادار کارگردان تئاتر کودکان از آلمان، سودابه فرخ نیا، بازیگر و کارگردان مقیم لندن و بهرخ بابایی، بازیگر و کارگردان مقیم آلمان در این گفت و گو شرکت کردند.

آنا بیات از شانزده سالگی به بازیگری در صحنه تئاتر پرداخته و تحصیلاتش را در ایران و انگلستان در همین رشته به پایان رسانده است. او به چهار زبان خارجی مسلط است و از این نظر مشکلی برای مهاجرت نداشته است.

مجموعه صد زن در بی‌بی‌سی فارسی

بیات می‌گوید: “در ایران در تلویزیون و سینما و تئاتر کار کردم. خیلی از فیلم های من توقیف شد. خدا می داند در کدام کشو قایم شده است.برای من که در اروپا بزرگ شده بودم خفقان بود و به هیچ وجه نمی توانستم طاقت بیاورم.”

بیات می گوید: “خیلی تصمیم سختی بود، باید سلامتی خودم و بازیگری را که از همه چیز برایم مهم تر بود در دو کفه ترازو می گذاشتم. امتحانی در هالیوود است که از آدم می پرسند که اگر شما هنرپیشه نشوید چه کار دیگری را دوست دارید که انجام بدهید. جواب باید این باشد که هیچی. برای من واقعا پس از بازیگری همان هیچی بود.”

سانسور و ترک صحنه

نرگس وفادار
نرگس وفادار: سانسور در جمهوری اسلامی از همان آغاز با ایده یا طرحی که می دادیم شروع می شد

آن حادثه ای که سبب ترک صحنه در ایران و در نهایت به مهاجرت منجر شد، در تئاتر سنگلج اتفاق افتاد.

بیات: “در تئاتر سنگلج در نمایش آمریکایی به نام “ریشه ها عمیق اند” بازی می کردم. با وجود این که مجوز داشتیم که از کلاه گیس به جای روسری استفاده کنیم بعد از چندین اجرا آمدند که کار ما را تعطیل کنند. اگر کار آدم به این جا بکشد که نتواند حتی یک تار مویش را هم نشان بدهد چه طور تماشاچی باور کند که من واقعا آن دختر آمریکایی هستم.”

“در سال ۱۹۴۳ امکان ندارد که یک دختر سفید پوست آمریکایی با چادر و چاقچور به رختخواب برود. برای همه محدودیت بود ولی برای من که در اروپا بزرگ شده بودم و خانواه ام مذهبی نبودند چند برابر سخت تر بود و به همین دلیل مهاجرت کردم.”

نرگس وفادار دوره نویسندگی و تهیه کنندگی را درایران دیده و در رشته روانشناسی کودک هم تخصص دارد. در تلویزیون ایران برای کودکان فیلم می ساخته و”بچه ها بچه ها”ی او در ایران به شهرت می رسد و جایزه ای را نیز از آن خود می کند.

در آلمان همچنان کار خود را ادامه داده و آخرین کارش “شادی های بزرگ برای بچه های کوچک”است.

بیست و سومین جشنواره تئاتر ایرانی در کلن؛ از هدایت تا ساعدی

آیا در دوران پیش از انقلاب هم فیلم های کودکان سانسور می شد؟

وفادار: “در زمان شاه سانسور ویژه ای در مورد بچه ها نبود. من تنها یک خاطره سانسور دارم. در برنامه بچه ها بچه ها یک باغچه درست کرده بودند و نمی دانم چرا دور این باغچه را یک نوار کشیده بودند. بعد این دو بچه باید این نوار را قیچی می کردند. با خواهش به من گفتند که این قسمت را بردارم.”

پس از انقلاب چه نوع سانسوری اعمال می شد؟

وفادار: “در جمهوری اسلامی از همان آغاز با ایده یا طرحی که می دادیم شروع می شد. مثلا یک بار آلمان آمده و برگشته بودم، طرح “سفرهای دانا” را ارائه دادم. پسری که پدرش راننده کامیون است، مادرش فوت کرده و پدر مجبور می شود که بچه هشت، نه ساله را همراه خود با کامیون به سفر ببرد.این سفرها برای بچه خاطراتی به همراه داشته که بعدا آن ها را بازگو می کند. روی ایده سفرهای دانا ایراد می گرفتند. می گفتند تو رفتی آلمان آمده ای می خواهی خاطراتت را بنویسی. یا این که منظورتان از گل های زرد یا سرخ چه بوده است؟”

کارگردانی نیاز صحنه

آنا بیات
آنا بیات از شانزده سالگی به بازیگری در صحنه تئاتر پرداخته و تحصیلاتش را در ایران و انگلستان در همین رشته به پایان رسانده است

سودابه فرخ نیا هم کمابیش به همان دلایل صحنه نمایش را در ایران ترک می کند و به انگلستان می آید. تحصیلاتش از همان آغاز در زمینه تئاتر بوده است. سودابه در برون مرز بناچار در هر دو جبهه می جنگد. هم به زبان فارسی کارهایی انجام می دهد و هم در تئاترهای انگلیسی زبان به کار مشغول می شود.

چند سالی ست که کارگردانی هم می کند. اما زمانی که فقط بازیگری می کرد بیشتر کارهایش به دل می نشست. چطور شد که به کارگردانی روی آوردید؟

فرخ نیا: “نیاز. دور و برم کارگردان نمی دیدم. من مدت های زیاد با ایرج جنتی عطایی کار کردم که کارگردانی هم می کرد. بعد از آن ما کمی از هم فاصله گرفتیم و هر که به راه خود رفت. من در لندن هر چه گشتم کارگردانی پیدا کنم که با من کار بکند، نمی یافتم. یا خیلی تازه کار بودند و به درد کار من نمی خوردند. اولین کاری که کارگردانی کردم موفق بود. حد اقل تجربه بازیگری و دانش و آگاهی اش را دارم.”

آیا بازیگرِ کارگردان تمرکزش برای بازی کم تر نمی شود؟

فرخ نیا: “چرا. به هر حال یک مقداری از کیفیت کار بازیگر پائین می آورد. کیفیت کار کارگردان هم در حدی که توانایی آدم را نشان بدهد نمی تواند باشد. به طور وضوح وقتی کارگردان هست و خودم فقط بازی دارم متوجه می شوم که کیفیت کار من بالاتر می رود.”

بهرخ بابایی، مدیر فستیوال کلن تحصیل کرده تئاتر از ایران است. در خارج از ایران بارها کارگردانی نمایشنامه های کودکان را برعهده داشته است. در نمایش بزرگسالان اما همیشه او را در نقش بازیگر دیده بودیم. او اما چندان تفاوتی میان کارگردانی کودکان و بزرگسالان نمی بیند.

بابایی: “زیاد هم فرق نمی کند. من دلم می خواست که یک کار کمدی بکنم. در اکثر کارهای قدیمی زنان نقش چندانی ندارند. نمایش “وزیر خان لنکران” میرزا فتحعلی آخوندزاده رل برای زن داشت. تیپ های خیلی قوی دارد که حتی می شود آن را به یک کاراکتر تبدیل کرد.”

دیوار فرهنگی

بهرخ بابایی
بهرخ بابایی: ما مشکلات مالی داریم و این مشکل همان کاری را می کند که مثلا سانسور در ایران می کند

آیا آزادی در غرب امکانات بیشتری برای اجرای نمایش برایتان فراهم آورده است؟

بابایی: “مطمئن هستم که این کارها را در ایران نمی توانستم انجام بدهم. من در این جا آزاد هستم کاری را که دوست دارم اجرا کنم و نیازی به مجوز هم ندارم.”

آیا زنان واقعا می توانند از آزادی های برآمده از غرب در صحنه استفاده کنند؟ یا سنت ها و ممنوعیت های فرهنگی مرز نمی شناسد و همچنان دست و پای هنرمندان را می بندد؟

فرخ نیا: “در این جا من آزادی را روی صحنه از هر نظر صد در صد احساس و تجربه کرده ام. کارهایی کرده ام که حتی در دوره سلطنت هم غیر ممکن بود که انجام دهم. در اجرایی به زبان انگلیسی صحنه ای بود که من باید لخت می شدم و لخت شدم. در ایران امکانش نبود.آزادی بدن و بیان داریم که ثروتی ست.”

اما آیا همه زنان بازیگر ایرانی حاضر به انجام چنین کاری هستند؟

بابایی: “مسئله فرهنگی است من خودم هم این کار را نمی کنم و امکان ندارد که یک صحنه اروتیک بازی کنم. در نمایش داریو فو جلالی خیلی دلش می خواست که من کارم را بازتر انجام بدهم. گفتم اگر می خواهی برو سراغ بازیگر آلمانی. از تصور این که مردی را روی صحنه ببوسم حالم بد می شود.”

سودابه فرخ نیا نیز از همین محدودیت فرهنگی می گوید.

“محدودیت فرهنگی است. این زندانی است که ما برای خودمان درست کرده ایم و آزاد شدن از آن آسان نیست. در کار دوزخ سارتر صحنه هایی را که او نوشته باید انجام می دادیم. در آن صحنه ها مرد باید به زن حمله می کرد و با او ور می رفت و دستی به تن و بدن او می کشید. زن این اجازه را نمی داد. تمام میزانسن را تغییر دادم و آن حرکت را بردم در تاریکی. این مساله یک معضل ریشه ای است.”

آنا بیات نیز اشاره به همین دیوار فرهنگی دارد. اما در برونمرز هنرمندان با مشکلات دیگری هم دست در گریبان هستند. از جمله مسائل مالی.

سودابه فرخ نیا
سودابه فرخ نیا: در این جا من آزادی را روی صحنه از هر نظر صد در صد احساس و تجربه کرده ام

کمبود پول و مشکلات صحنه

فرخ نیا: “تکنیک و پول است که ما را محدود می کند. در پیش از انقلاب دکور داشتیم. در خارج از کشور دکور هم محدود است. حالا کارگردان باید هم طرح بدهد و هم بقیه مسائل را انجام دهد.”

بهرخ بابایی مشکلات مالی را همان قدر سخت می داند که سانسور را.

“ما مشکلات مالی داریم و این مشکل همان کاری را می کند که مثلا سانسور در ایران می کند. ما یاد گرفتیم که با امکانات بسیار کم کار کنیم ایران هم بچه ها یاد گرفته اند که از زیر تیغ سانسورخودشان را رد کنند. ولی متاسفانه کار را تا مرحله اجرا پیش می برند و بعد باز هم با مشکل روبرو می شوند.”

نرگس وفادار از واکنش های پیش بینی نشده کودکان می گوید.

“در این تئاتر آلمانی که ما داشتیم شیره از بچه ها سوال می کند که موش را بگذارم برود یا نه. بچه ها یک عده داد می زدند بذار بره بذار بره، یک عده هم می گفتند نذار بره نذار. یک پسر این وسط یک دفعه گفت بخورش، بخورش. ما این واژه را از تمام متن مان درآورده بودیم. هیچ کجا نمی گفت بخورمش. می خواستیم خشونت را از تئاتر دور کنیم. ولی عکس العمل بچه ها همیشه متفاوت است و غیر قابل انتظار.”