ما اساسا فلسفه ضرورت تئاتر را نمیدانیم. اگرچه عاداتی وجود داشته و بنیانهایی گذاشته شده است که همچنان توسط عدهای علاقهمند دنبال میشود، اما تئاتر هنوز جزو الویتهای مسوولان کشور ما نیست، چرا که با فلسفه ضرورت تئاتر آشنا نیستند.
در آییننامه شورای عالی انقلاب فرهنگی از تئاتر به عنوان مقوّم فرهنگی نام برده شده است، اما باید دید مقوّم فرهنگی یعنی چه! نکته دردناک این است که حتی آنچه در آییننامه شورای عالی انقلاب فرهنگی آمده نیز در حد دستورالعمل مانده است و اجرایی نمیشود.
فرستنده : خانم مرضیه بردبار
به اعتقاد من، تا تصمیمگیرندگان فرهنگی به این نتیجه نرسند که اساسا تئاتر به چه دلیل لازم است، نمیتوان کاری کرد و در گام نخست، باید فلسفه، چیستی، چرایی و چگونگی کاری که انجام میدهیم، مشخص شود.
وقتی من در جایگاه نمایشنامهنویس و کارگردان بلاتشبیه به عباس نعلبندیان، اکبر رادی، بهرام بیضایی و… نگاه میکنم، میبینم که آنها هیچ چیز بابت آثار بزرگی که خلق کردند، نگرفتند. پس من هم اساسا نه توقعی دارم و نه فکر میکنم توقع داشتن کاری درست است. اینکه منِ نوعی توقع داشته باشم به عنوان یک درامنویس معاصر مورد حمایت قرار گیرم تا بتوانم آثار نمایشی ایرانی خلق کنم، امری نادرست است، زیرا اساسا برای مسوولان هنری و فرهنگی ما حیات و ممات ادبیات نمایشی و تئاتر خارج از حدود و ثغور علایقشان است.
این در حالی است که شناخت ضرورت آثار هنری و از جمله تئاتر در دوران پیش از انقلاب اسلامی به شدت وجود داشت. با وجود همه نقدهای منفی نسبت به آن دوران، مسوولان فرهنگی این ضرورت را میشناختند، روی آن سرمایهگذاری و از آن حمایت میکردند. من با اهداف آنها و نتایج فعالیتشان کاری ندارم ،اما بیشک به شدت با ضرورت فرهنگی تئاتر آشنا بودند.
اسناد تاریخی به ما میگویند که سه سالن سنگلج، تئاتر شهر و تالار وحدت در عرض کمتر از هفت سال ساخته شدند، از آن سو، ما در طول این سی و اندی سال چه کردیم و چه ساختیم؟! این نکته نشان میدهد هر چقدر هم برای افزایش بودجه و چیزهای دیگر داد و بیداد کنیم، سابیدن کشک خاله است چون تئاتر فرزند فراموششده خانواده فرهنگی ایران است.
ای کاش این عدم حمایت از تئاتر، بر اساس آگاهی صورت میگرفت. زیرا طرف بودن با یک ممیز آگاه یا یک ناظر آگاه بسیار آسانتر از مواجهه با یک سانسورچی ناآگاه است. ای کاش این آگاهی در کسانی که از تئاتر حمایت نمیکنند و کسانی که سد راه رشد تئاتر میشوند، وجود داشت. به گمان من این آگاهی به هیچ وجه وجود ندارد و همه بیتوجهیها از سر نشناختن ضرورت وجود این هنر است.