به گزارش مهر، خانه نیما یوشیج در منطقه تجریش تهران و انتشار اخباری مبنیبر خارج شدن آن از فهرست آثار ثبت شده در میراث فرهنگی و تمایل مالک فعلی برای تخریب این بنا در روزهای اخیر در بسیاری از محافل ادبی موردتوجه قرار گرفته است. این خانه که سالهاست مورد بیمهری قرار گرفته و مبدل به ویرانهای شده در سالهای حیات سیمین دانشور و با پیگیری وی به عنوان بنایی فرهنگی در سازمان میراث فرهنگی ثبت شد اما به تازگی و به درخواست مالکان، دیوان عدالت اداری این خانه را به دلیل نبود اسنادی که تعلق آن به نیما را در سالهای دور به اثبات میرسانده آن را از ذیل آثار ثبتی خود خارج کرده است.
به دنبال این موضوع خبرنگار با دکتر منوچهر آشتیانی خواهرزاده نیما یوشیج که میتوان از او بهعنوان یکی از آخرین بازماندگان خاندان این شاعر بلندآوازه ایرانی یاد کرد تماس گرفت و درباره این خانه و مالکیت آن سوال کرد.
آشتیانی در این زمینه عنوان داشت: منطقهای که این خانه در آن قرار دارد در زمانی که زمینش را به نیما دادند بیابان بود. جایی خارج از شهر تهران آن روزها. نیما به دلیل اینکه پولی برای تهیه منزل نداشت این زمین را از سوی آموزش و پرورش وقت گرفت و به کمک چند نفری برای خود منزلی ساخت. آلاحمد هم بعدها در نزدیکی همان منزل زمینی گرفت و خانهای ساخت.
خواهرزاده نیما در رد برخی تشکیکها در صحت انتساب این خانه به نیما یوشیج هم به خاطراتش مراجعه میکند و میگوید: خاطرم هست که وقتی ۱۳ ساله بودم هر پنجشنبه شب شاعران و نویسندگان زیادی از جمله شاملو و کسرایی در همین خانه جمع میشدند و تا صبح شعر میخواندند و بحث میکردند. این ماجرا بود تا اینکه من در سال ۱۳۳۳ به فرانسه رفتم و در آنجا بودم که خبر درگذشت داییام را شنیدم و از من خواسته شد که برای مراسمی به یاد او بیایم و سخنرانی کنم.
وی ادامه داد: در تعلق این منزل به نیما شکی نیست. منتهی پس از مرگش این منزل سرنوشت خوبی پیدا نکرد. مدتی پسرش، شراگیم در این منزل زندگی کرد و او هم در نهایت خانه را به قیمت ۱۰ میلیون تومان فروخت و ماترک پدر را با خود به آمریکا برد. این ماترک شامل همه دستنویسهای نیما بود از نثر و نظم که برخی از آنها هنوز هم منتشر نشده است. شراگیم در آمریکا تکههای این دستنویسها را هم فروخت، تا اینکه به کمک آقای حدادعادل آنچه از آنها باقیمانده بود به مبلغ ۵۰ میلیون تومان خریداری شد و به ایران آورده شد.
آشتیانی افزود: وقتی نیما فوت کرد او را در تهران و در امامزاده عبدالله دفن کردند و تا مدتها مزارش محل رفت و آمد شاعران و برپایی مراسمهای ادبی بود اما وقتی میراث فرهنگی وقت خانه یوش را محلی برای تجلیل از خاندان او قرار داد و پیکرش به یوش منتقل شد، در واقع نیما هم از انتفاع فرهنگی محروم شد و صدمه دید. وقتی این اتفاق افتاد و آن منزل موزهای شد و مورد توجه میراث فرهنگی، منزل تهران دیگر از توجه خارج شد و مبدل به یک مخروبه گشت و تمایلی هم برای تبدیلش به موزه وجود نداشت.
وی یادآور شد: مادر من تا زمانی که زنده بود چند باری برای پیگیری وضعیت این خانه به آنجا سر زد اما از سوی مسئولان با این پاسخ مواجه شد که به خاطر خانه یوش دیگر با این خانه کاری ندارند و خب رفته رفته دیگر پیگیریهم صورت نگرفت و حالا هم فکر نمیکنم از آن خاندان دیگر کسی در قید حیات باشد.